شورش ژوزه علیه جوانها:
مورینیو: بچههای لوس فوتبال را تسخیر کردهاند!
ژوزه مورینیو در مصاحبهای با روزنامه تلگراف، با انتقاد از وضعیت کنونی فوتبال، آن را با دورانی که از پورتو به چلسی پیوست مقایسه کرد.

به گزارش "ورزش سه"، او به بازی چلسی مقابل بلکبرن روورز اشاره کرد و گفت: «آن بازی بود که آرین روبن پایش شکست. اگر امروز بود، با این بچههای فوتبالی جدید که داریم، منظورم از بچهها، بازیکنان، داوران و VAR است. حالا کلی بچه توی فوتبال داریم. آن بازی احتمالاً 11 به 7 تمام میشد. هفت نفر بدیهی است که میباختند، اما 11 نفر هم با گریه به خانه میرفتند که "اینجا کبود شده، مچ پایم ورم کرده، باید دو تا بخیه بزنم."»
او ادامه داد: «آن بازی نشان داد ما مرد هستیم. شبی بارانی و پر از گلولای بود. هیچ بچهای نبود. داور انگار کارتهایش را فراموش کرده بود و ما موفق شدیم. با وجود ضربه عاطفی شکستن پای روبن، پتر چک در آن گلولای نمایشی دیوانهوار داشت تا نتیجه را حفظ کند. وقتی به بازیکنان گفتم پیراهنهایشان را دربیاورند، دو نیت داشتم: اول برای هواداران، چون این برایشان معنادار است. دوم، برای نشان دادن خودشان، بدنشان، قدرتشان. آن زمان همه مثل حالا شکم ششتکه نداشتند، ولی مهم نبود.»

مورینیو، که اکنون در فنرباغچه است، درباره ورودش به چلسی در فصل 2004/05 گفت: «برای آرسنال، منچستریونایتد یا سیتی، چلسی 2004/05 اهمیتی ندارد، همانطور که برای ما شکستناپذیران آرسنال یا کارهای دیگران مهم نیست. مهم چیزی است که ما میدانیم، کاری که کردیم و با هم به اشتراک گذاشتیم.»
او دلیل پیوستنش به چلسی را جلسات با رومن آبراموویچ و پیتر کنیون عنوان کرد و گفت هدف باشگاه، که پیش از هدف خودش بود، بردن سریع لیگ برتر بود. «حس کردم رومن به دنبال تغییر ذهنیت است. اولین بار که به استمفوردبریج رفتم، قبل از فینال لیگ قهرمانان با پورتو بود. اولین کسی که به من نزدیک شد گفت، تو را اینجا نمیخواهیم، ما رانیری را دوست داریم.»
مورینیو افزود: «به بازیکنان گفتم، فصل بعد قهرمان میشویم. نمیتوانستم به فنرباغچه بروم و این را بگویم. باید حسش کنی، باید بدانی چه چیزی در دست داری. بازیکنان چلسی را قبل از آمدنم خوب مطالعه کرده بودم. نمیخواستم انتخاب اشتباهی کنم. گزینههای دیگری داشتم، اما چلسی را انتخاب کردم چون پتانسیلش را دیدم.»

او با اشاره به خرید بازیکنان بزرگ، تأکید کرد که ستارگانی مثل لمپارد، جو کول، تری، گالاس و گودجانسن از قبل بودند، اما نیاز به فرهنگ جدیدی بود: «از روز اول همهچیز رقابتی بود. بعدها به آنها به طریقی دوستانه، حیواناتم میگفتم. حس میکردم این حیوانات در حال رشدند. جان تری، فرانک لمپارد، دیدیه دروگبا، کلود ماکِلِله. اینها به سمتی میرفتند که من میخواستم.»