اوج و افول یک ستاره آیندهدار که هنوز به او امیدواریم
همبازی اوسیمن در نیروی زمینی تهران!
یونس دلفی یکی از نابترین استعدادهای سالهای گذشته لیگ برتر ایران بود و حالا بعد از چند فصل بازی در قامت لژیونر، چارهای جز حضور در لیگ یک ندارد.
به گزارش "ورزش سه"، یکی از اصلیترین دغدغههای فوتبال ایران پرورش استعدادها و توجه به آکادمیها برای نسل سازی است. هر چندسال یک بار یک بازیکن به عنوان استعداد ناب در فوتبال ایران شناخته میشود اما اگر مسیر درستی برای او ترسیم نشود، ممکن است در سن پایین، یک سقوط آزاد را از اوج تجربه کند.
قصه یونس دلفی این روزها بسیار غمانگیز است. او که به واسطه درخشش در تیمهای ملی نوجوانان و جوانان و همچنین نشان دادن توانایی خود در قامت یک ستاره با پیراهن استقلال خوزستان در ۱۷ سالگی به اوج رسید، بعد از چند سال بازی در بلژیک و کرواسی و عدم موفقیت در فولاد و گلگهر، سرانجام برای خدمت سربازی به لیگ یک رفت تا فراز و فرود عجیبی را تجربه کند.
با این بازیکن که حالا ۲۴ ساله است و تجربه زیادی دارد هم صحبت شدیم. او با لهجه جنوبی خاص خود از مسیری که طی کرده، اشتباهات و روزهای غمانگیزش میگوید و نصیحتهای جالبی برای بازیکنان جوان دارد. صحبتهای یونس دلفی را میخوانید:
*چند روز پیش تولدت بود و به تو تبریک میگویم. 24 ساله شدی و وضعیت و حس و حال الانت چطور است؟
خداراشکر همه چیز خوب است و امیدوارم سال خوبی برایم در نیروی زمینی باشد. در نیروی زمینی فعلا به یکسری چالش خوردیم و امیدوارم آنها را بگذرانیم و سال خوبی برایم از نظر فوتبالی و زندگی شخصی باشد.
*شاید هیچکس فکر نمیکرد تو به عنوان پدیده لیگ برتر در این سن در لیگ یک باشی. در مورد مسیرت صحبت کن.
من خودم هم اوایل شوکه شده بودم چون قوانین سربازی را نمیدانستم. با من تماس گرفتند و گفتند تو دیگر سرباز شدی و باید بروی فجر یا نیروی زمینی. من اطلاعی نداشتم و یک شوک به من وارد شد و در کما رفتم. من با صحبتهایی که داشتم از کادرفنی نیروی زمینی پرسیدم و تعریفهای خوبی از آقای ابهری به گوشم رسید که از نظر فنی خوب است و هوای بچههای تیمش را دارد. همینطور آقای مصیبزاده، مدیرعامل باشگاه به بچهها کمک میکند تا از این شرایط خارج شویم. آمدم به نیروی زمینی کمک کنم و آنها هم باعث شوند که سال بعد در لیگ برتر بازی کنم و به روزهای اوجم برگردم.
*نمیتوانستی در ملوان بازی کنی؟
من این موضوع را دیر متوجه شدم و مثل اینکه یک سهمیه محدودی دارند و آن تایمی که با آقای سعید دقیقی صحبت کردم لیستش را بسته بود و گفتند باید به لیگ یک بروی. فعلا همه چیز خوب است و احترام خاصی برایم قائل هستند. نتایج خوبی نگرفتیم ولی همه دست به دست هم دادیم که از این چالش خارج بشویم.
*کمی به عقب برگردیم. در لیگ برتر در 17 سالگی با یک هتتریک معروف شدی.
دقیقا من 17 ساله بودم و زیر نظر آقای ویسی در استقلال خوزستان مطرح شدم. من آن موقع بچهتر بودم و دغدغهای نداشتم و همه فکر و ذکرم فوتبال بود ولی آدم هرچه سنش بالاتر میرود مشکلات بیشتری جلوی راهش دارد. آن تایم برای من عالی بود و در روزهای اوجم بودم. آقای ویسی یک دلگرمی برای من بود و هروقت وارد زمین میشدم میگفت این زمین توست و برو هرکار دلت میخواهد انجام بده. دوره خیلی خوب و لذتبخشی بود و هرچه بالاتر رفتم تصمیمات اشتباهی گرفتم که الان کارم به اینجا کشیده شده است اما جای برگشت دارم.
*میگویی سنم بالاتر رفته و مشکلات دارم اما از نظر فوتبالی سنی نداری و خیلیها بودند که چندین سال از تو بزرگتر بودند و تازه معرفی شدند.
بله این را قبول دارم. مسیر خیلی طولانیای دارم. مهدی طارمی در 25 سالگی تازه مطرح شد و میتواند الگوی خوبی برایم باشد. تازه شرایط او فرق داشت و در پادگان خدمت کرد.
*در استقلال خوزستان که بودی میگفتند از ایتالیا پیشنهاد داری. بعد هم استقلال، سپاهان و شارلوا مطرح شدند.
من 16 سالم بود در تیم ملی نوجوانان که بودم یک ایجنت با آقای پورموسوی صحبت کرده بود که به جنوا ایتالیا بروم ولی من را برای تیم زیر 23 سال میخواستند و گفتند زیر نظر بزرگسالان هم هستید. در آن مقطع مشکل ویزا داشتم و اجازه پدر هم میخواستم و شرایط اوکی نشد. بدون پدر نمیتوانستم آنجا بروم. آن مقطع گذشت و در 17 سالگی 9 گل در لیگ زدم و در جام جهانی جوانان هم بازی کردم و پی اسوی آیندهوون سراغم آمد و نامه رسمی زد. آن مقطع باشگاه مدیرعامل مشخصی نداشت. من با اجازه آقای ویسی به هلند رفتم و به توافق رسیدم اما در آخرین لحظه پای قرارداد جلوی من را گرفتند و گفتند باشگاهتان نامه زده که شکایت میکنیم و گفتند مدیرعامل استقلال خوزستان که آمده از این انتقال ناراضی است. فکر کنم آقای امیر سلطانی بودند که مجبورم کردند از هلند برگردم.
بعد از آن سپاهان و استقلال هم پیشنهاد دادند و میخواستم به استقلال بروم اما هم مدیر برنامه و هم خانواده گفتند خارج از کشور برو که این اتفاق هم افتاد و با شارلوا قرارداد بستم.
*با شارلوا قرارداد بستی و همه فکر میکردند یک مسیر روشنی باتوجه به استعدادت داری اما به تو بازی نرسید.
اشتباه کردم که قرارداد بلند مدت پنج ساله بستم. من هفته اول که آنجا رسیدم برایشان فیکس بازی کردم و بهترین بازیکن زمین شدم. اینها به من گفتند فکرت را برای سال بعد بگذار اما انقدر خوب بودم من را فیکس گذاشت و 4 بازی هم بازی کردم اما از بدشانسی من مربی را عوض کردند و چرخه به ضرر من شد. به من گفتند سنت پایین است و من را بیرون گذاشتند و این موضوع روی روحیه من تاثیر گذاشت.
* ویکتور اوسیمن که بعدها به ناپولی رفت و مسیر فوقالعادهای داشت در یک تایم با تو در سن پایین وارد شارلوا شد. با او در یک روز قرارداد بستی و رقیبت بود؟
اوسیمن یک ماه زودتر از من قرارداد بسته بود. ولی اوسیمن مهاجم نوک بود و من پشت مهاجم و وینگر بازی میکردم. در پست من علی قلیزاده و یک وینگر دیگر بود. او از همان فصل اول فوتبالش در بلژیک خیلی خوب بود و مشخص بود که بازیکن بزرگی میشود. برای اوسیمن خیلی خیلی خوشحالم و برایش آرزوی موفقیت میکنم.
*علی قلیزاده آنجا کمکت میکرد؟
اگر علی قلیزاده و خانمش آنجا نبودند در زندگی من خیلی زودتر از این کشور خارج میشدم. علی که مثل داداش بزرگترم بود و خانمش هم که فقط 4 سال از من بزرگتر است اما آنجا واقعا برایم مادری کرد و همیشه برای رفت آمد و خورد و خوراک هوایم را داشتند.
*تو سن کم لژیونر شدی، شرایط زندگی برای یک فوتبالیست جوان آنجا چطور بود؟
اولین نصیحتی که بخواهم بکنم این است که اول زبان یاد بگیرد. زبان خیلی تاثیرگذار است. من متوجه نمیشدم و نمیتوانستم کارهایم را انجام بدهم. خیلی مواقع از علی کمک گرفتم و مواقعی که نبود به چالش میخوردم و متوجه حرفهای مربی نمیشدم. وقتی زبان را یاد گرفتم زندگی برایم آسانتر شد و دیدم نسبت به بقیه بازتر شد.
*کجا زندگی میکردی؟
ما آنجا هم خانه در اختیارمان گذاشتند و هم ماشین. آن شرایط برای یک جوان در آن سن رویایی است. من از ۱۵ سالگی در خوابگاه تیم ملی نوجوانان و استقلال خوزستان با شرایط سخت بودم ولی آنجا تمام امکانات را برایم فراهم کردند و فقط میخواستند که حرفهای رفتار کنم.
*این امکانات باعث نشد در آن سن اشباع شوی؟
بستگی به ذهن آدم دارد ولی من خودم مشکلم این بود زود از نظر روحی روانی میباختم. سنم پایین بود و حساس بودم. من در ۱۶ سالگی فیکس بازی میکردم و وقتی آنجا ۶ ماه به من بازی نرسید خیلی به من فشار آمد. من دوست داشتم خودم را نشان بدهم. خودخوری میکردم و در خانه با خودم کلی حرف میزدم. وقتی سر تمرین میرفتم در بغل پاهای ساده هم اشتباه میکردم. این را با مربی مطرح کردم ولی گفتند جوان هستی و فقط صبر کن اما نتوانستم تحمل کنم.
*چه پیشنهادی برای بازیکنان جوانی داری که ممکن است در سن پایین لژیونر شوند؟
آنها باید حرفهای بودن خود را در هر شرایطی نگه دارند. یک ذهن خیلی کارها با تو میتواند بکند. میتوانی با ذهنت به اوج بروی یا یک جوری تو را زمین میزند که متوجه نشوی. ذهن از بدن آماده مهمتر است. اگر ذهنت آماده نباشد هیچ کار در زمین نمیتوانی بکنی. آنها نباید مثل من از نظر روحیه به هم بریزند و نباید امیدشان را از دست بدهند.
*بعد از آن به گوریتسا کرواسی رفتی و شرایطت بهتر شد.
تنها کاری که توانستم بکنم جدایی قرضی بود و من آنجا شرایط خیلی خوبی داشتم. حس و حالم آنجا خیلی بهتر بود. من در کرواسی آرامش داشتم. تایمی که آنجا رسیدم در بازیهای اول خیلی خوب بودم اما مصدوم شدم چون ذهن آمادهای برای ۹۰ دقیقه بازی نداشتم و فکر کنم ۶ ماه دوباره دور شدم.
* تو که در سن پایین به اروپا رفتی دچار حس تنهایی و غم غربت شده بودی؟
نه اصلا. من تنهایی را بیشتر دوست دارم. الان هم دلم برای بازگشت به اروپا تنگ شده و دوست دارم دوباره لژیونر شوم ولی اوضاع جوری چرخید که به اینجا رسیدم.
*با هزار امید و آرزو به ایران برگشتی اما اتفاقات عجیبی در فولاد برایت افتاد.
آقا جواد نکونام رضایت من را از شارلوا گرفت. من دو، سه بازی برایشان انجام دادم اما بهخاطر بیملاحظگی مدیران فولاد به مشکل خدمت سربازی خوردم و ممنوعالکار شدم و معافیت موقت من تمدید نشد و جلوی بازی من گرفته شد. وقتی لیگ قهرمانان برای فولاد شروع شد دیگر نتوانستم تیم را همراهی کنم. تا زمستان پارسال این مشکل حل نشد اما سازمان نظام وظیفه لطف کرد و یک نیم فصل به من اجازه بازی دادند و من نیم فصل به گل گهر رفتم.
*در گل گهر هم شرایط برایت خوب پیش نرفت.
بله. من اصلا برایشان بازی نکردم. این اتفاق غمانگیزی بود اما مربیشان حق داشت چون دیر اضافه شده بودم. من اگر مشکل سربازی نداشتم و از اول فصل با تیم بودم به من بازی میداد.
*در نهایت رسیدی به نیروی زمینی در لیگ یک. اتفاقات تلخی در هفتههای اخیر برایت رخ داده و چند بار کتفت در رفته است!
این کتفم این هفته در رفت و آن یکی دستم مقابل داماش ضرب دیده بود و پارگی کوچکی داشت. مقابل مس دو بار کتف چپم در بازی در رفت و دیگر نتوانستم بازی کنم. مقابل سایپا هم فقط یک نیمه بازی کردم. الان فیزیوتراپی کردم و شرایطم اوکی است.
*فکر میکنم الان نیاز داری ذهن و بدنت را تقویت کنی. پیام و قول پایانیات را بگو.
بله من با آقای امیر ابهری و آقای مصیبزاده که صحبت کردم گفتم هدفم همین است و آنها هم میخواهند من را احیا کنند. نمیتوانم بگویم کدام تیم دوست دارم بازی کنم اما هدفم بازگشت به تیمهای پرطرفدار لیگ است و پس از آن دوباره لژیونر بشوم. من برای خانوادهام میجنگم و قول دادم که امسال فوقالعاده کار کنم و برگردم.