انتظاری: لب خط فهمیدیم که هوادار ملوان فوت کرده

به گزارش "ورزش سه"، نیما انتظاری، هافبک دفاعی جدید ملوان، روز گذشته در ترکیب این تیم مقابل سپاهان حضور داشت و از اتفاق تلخ سکوهای فولادشهر که منجر به فوت هوادار ملوان شد صحبت کرد.

انتظاری در ابتدا گفت: دقیقه ۲۵ بود. یک دفعه دیدیم سکوها ملتهب شد و بازی متوقف شده بود. کادر ما سمت هواداران رفتند و ما هم لب خط آمدیم. همان لحظه هم از بچه‌های تدارکات می‌دانستند که چه اتفاقی افتاده است و ما هم تقریباً در جریان قرار گرفتیم.

انتظاری در مورد صحبت‌های رفعتی، ناظر بازی گفت: اینکه ایشان دیشب گفتند که بازیکنان نمی‌دانستند، نه اینطور نبوده. ما خبردار شدیم، ولی با این حال امیدوار بودیم که چنین اتفاقی واقعیت نداشته باشد. بازیکنان و کادر واقعا ناراحت و نگران بودند. وقتی ما لب خط آمدیم، گفتند که سکته کرده و فوت شده است. در این گیر و دار بودیم که مسئولین برگزاری مدام می‌گفتند نه نشده و این موضوع روی روحیه بازیکنان ما تاثیرگذار بود.

او در مورد اینکه گفته شد اعتراض مازیار زارع برای پنالتی بوده عنوان کرد: بنده خدا آقا مازیار حتی متوجه صحنه پنالتی نشد. بعد اینکه پنالتی رفت وی‌ای‌آر تازه متوجه شد یک صحنه‌ای اتفاق افتاده. او فکرش درگیر همان هوادار بود. از نظر فکری خیلی مخصوصا کادر فنی ما به هم ریخت و خودمان هم تمرکز و روحیه مناسبی نداشتیم و فقط آرزو می‌کردیم اتفاقی برای هوادارمان نیفتاده باشد.

انتظاری در مورد بعد فنی بازی با سپاهان گفت: برنامه‌مان این بود که مالکیت را به سپاهان بدهیم و در بحث های دیگر مثل ضدحمله و حمله سریع خوب عمل کنیم. نیمه اول با اینکه مالکیت زیادی به سپاهان دادیم موفق بودیم ولی سه تا تک به تک ما خراب کردیم. نیمه اول و نیمه دوم هم موقعیت‌های خوبی داشتیم و از آن روزهایی بود که توپ‌هایمان گل نمی‌شد. سپاهان باکیفیت است و به هر حال ۳ امتیاز را گرفت و به آنها خسته نباشید می‌گویم. امیدوارم که بازی بعدی جبران کنیم.

او در ادامه گفت: وقتی وارد رختکن شدیم فقط و فقط شرمنده این هوادار بودیم که نتوانستیم با امتیاز از این بازی بیرون بیاییم. واقعاً خیلی روز تلخی بود. هزارتا از این بازی‌های فوتبال واقعاً ارزش حتی یک تار موی این هوادارها را ندارد.

این هافبک در پایان راجع به شرایط خودش گفت: من سرباز ملوان هستم ولی جو هواداران اینجا بی‌نظیر است. چیزی جز کلمه عاشق برای توصیف این هواداران به ذهنم نمی‌آید و امیدوارم که بتوانم خوشحالشان کنم.