انزونزی در سویا عشق من بود
هافبک جوان سپاهان در پوست خود نمیگنجد!
بازیکن جوان تیم فوتبال سپاهان تاثیر بزرگی در آخرین بازی تیمش برای کسب پیروزی داشت و از احساس عجیب خود پس از این موفقیت حرف زده است.
به گزارش "ورزش سه"، آخرین بازی سپاهان برای یک بازیکن خاصتر از سایر نفرات بود؛ ارشیا سرشوق. سرشوق یکی از بازیکنان آکادمی سپاهان بهشمار میرود که از 6 سالگی کار پرورش او آغاز شده. این بازیکن که در پست هافبک دفاعی به میدان میرود، یکی از بازیکنانی بود که فصل گذشته توجه مورایس را جلب کرد، اما در میانه مسابقات به صورت قرضی راهی ذوبآهن شد. سرشوق حالا و در فصل جدید رقابتهای لیگ برتر بار دیگر با تصمیم مورایس به اردوی طلاییپوشان بازگشته و امیدوار است این بازگشت با درخششی خیرهکننده همراه بشود.
سپاهان با تساوی یک بر یک کارش را در مصاف با خیبر دنبال میکرد که مورایس تصمیم به تعویض ارشیا سرشوق گرفت؛ بازیکنی که چند دقیقه بعد با پاس گلی که برای آقاییپور ارسال کرد، سرنوشت بازی را تغییر داد و حتی ممکن است این سه امتیاز که چند ثانیه مانده به سوت پایان بازی رقم خورد، در انتهای لیگ سرنوشت قهرمان را تغییر بدهد.
یکی از نکات جالب این مسابقه که به ویژه در فضای هواداری سپاهان توجهات را خود جلب کرده، خوشحالی مفرط سرشوق پس از گل شدن شوت آقاییپور بود که بدون توجه به جایی که بازیکنان تیم جمع شدند از خود بیخود شد و در حالی که دستانش را باز کرده بود، با سرعت بالا به سمت رختکن تیم میدوید.
گفتوگویی با ارشیا سرشوق داشتیم و با او درباره مصاف با خیبر هم صحبت شدیم که در ادامه میخوانید.
*برگردیم به عقب. سال قبل به تیم بزرگسالان راه پیدا کردی ولی در ادامه به صورت قرضی به ذوبآهن رفتی؟
بله. پس از مشورتی که با خود آقای مورایس داشتم، قرار شد به جایی بروم که فرصت بیشتری برای بازی کردن داشته باشم. با آقای ربیعی هم صحبت کردم و لطف ایشان هم بود. نیم فصل خوبی در ذوبآهن داشتم و از آقای ربیعی تشکر میکنم که به من اعتماد کردند.
*نیم فصل حضور در ذوبآهن چطور بود؟
تجربه خیلی خوبی بود. فضا متفاوت بود. هم تیمیهای جدیدی پیدا کردم. ضمن اینکه فرصت بازی بیشتر و کسب تجربیات بیشتری را پیدا کردم.
*درباره فرآیند بازگشتت هم صحبت کن.
خب فکر میکنم بازیهایی که در ذوبآهن داشتم تاثیر زیادی داشت. بعد از پایان فصل آقای مورایس تماس گرفتند و گفتند برگرد به خانهات. این شد که برگشتم و خیلی از این اتفاق خوشحالم.
*حالا که دوباره به سپاهان برگشتی بد نیست مروری داشته باشیم بر مسیری که طی کردی تا سال گذشته به تیم بزرگسالان رسیدی و حالا بار دیگر این فرصت برایت فراهم شده است.
من از 6 سالگی در باشگاه سپاهان هستم. در تمام ردهها بازی کردهام. به سن جوانان که رسیدیم قهرمان جوانان کشور شدیم. بعد هم با نظر مثبت آقای مورایس به تیم بزرگسالان اضافه شدیم. در تمرینات شرکت کردیم و خدا را شکر میکنم که ماندگار شدیم. اگر بخواهم کوتاه در اینباره بگویم مسیر نه چندان سخت و نه چندان راحتی را طی کردم و البته حالا هنوز در ابتدای آن قرار دارم.
*برسیم به بازی با خیبر که وارد زمین شدی و نتیجه بازی را تغییر دادی.
بازی بسیار سختی بود. هواداران خونگرم لرستانی واقعا جو فوقالعادهای را شکل داده بودند. خدا را شکر وارد زمین شدم و توانستم تاثیر کوچکی در موفقیت تیمم داشته باشم.
*خوشحالیت بعد از گل هم خیلی مورد توجه هواداران سپاهان در فضای مجازی قرار گرفت. در این مورد هم صحبت کن.
خب بازهم خداروشکر میکنم که توانستم برای تیم تاثیرگذار باشم و باعث خوشحالی هواداران بشوم. خیلی لذتبخش بود که در ثانیههای آخر توانستیم سه امتیاز را بگیریم. واقعا حس فوقالعادهای داشتم و با تمام وجودم خوشحال بودم. سپاهان تیمی است که از بچگی عاشقش هستم و اینکه در لحظه آخر به پیروزی برسی واقعا لذت خاصی برایم داشت.
*واقعا میخواستی پاس بدهی یا دفع توپ بود؟
نه واقعا از قبل دیدم که داشت حرکت میکرد و توپ را به پشت مدافعین حریف فرستادم. خدا را شکر به هر حال. تمام اینها کار خداست.
*چقدر امیدواری با توجه به این عملکرد بتوانی در بازیهای بعدی بیشتر بازی کنی؟
صد درصد همینطور است. امیدوارم اعتماد بیشتری هم جلب کرده باشم تا بتوانم بیشتر بازی کنم و بیشتر خودم را نشان بدهم.
*یک چالشی هم که داری اینکه هم بازیهایت بازیکنانی نظیر دابو، کریمی و انزونزی هستند که کارت را خیلی سخت میکنند ولی از جهتی کنار آنها بودن هم درس بزرگی خواهد بود.
خب کنار این بازیکنان بزرگ بازی کردن تجربه بزرگی من است و میتوانم تجربه بزرگی به دست بیاورم. به هر حال فوتبال یک ورزش کاملا رقابتی است و من خوشبختم که در چنین رقابتی حضور دارم و این چالش را خیلی دوست دارم و صد درصد باعث پیشرفت من میشود.
*بازی کردن کنار انزونزی چطور است؟
من وقتی در سویا بودم بازیهایش را دنبال میکردم. دیروز داشتم او را نگاه میکردم و عاشق سبک بازی او بودم. با خودم میگفتم من بازیهای او را میدیدم و حالا روبهروی من است. واقعا حس عجیبی بود.