الکسی لالاس، ستاره ویژه جام جهانی ۱۹۹۴
گفتگوی اختصاصی ورزش سه: از ایران-آمریکا تا بکام و مسی
الکسی لالاس، ستاره سابق تیم ملی آمریکا، در گفتگوی اختصاصی با ورزش سه، درباره جام جهانی آمریکا، انتقال بکام و مسی به امالاس و دیدارهای ایران و آمریکا در جام جهانی صحبت کرد.
به گزارش "ورزش سه"، جام جهانی 1994 نقطه عطفی برای فوتبال آمریکا بود و یکی از بازیکنان این تیم را به ستارهای جهانی تبدیل کرد؛ الکسی لالاس، مدافع بلند قامتی که با ظاهر نامتعارفش، به یکی از چهرههای ویژه آن رقابتها تبدیل شد. او چهار سال بعد هم در فهرست آمریکا برای جام جهانی 1998 حضور داشت، هرچند در دیدار مقابل ایران روی نیمکت نشست. او که بعد از دوران بازیاش، مدتی ریاست باشگاه لس آنجلس گلکسی را برعهده داشت و در انتقال دیوید بکام به این باشگاه نقشی تعیین کننده داشت. او که اکنون به عنوان کارشناس با شبکه ایاسپیان فعالیت میکند، در گفتگو با ورزش سه در مورد جام جهانی 2026، دیدارهای ایران و آمریکا در جام جهانی، همکاری با افشین قطبی و تاثیر انتقال بکام در رفتن لیونل مسی به لیگ آمریکا صحبت کرد.
تا دو سال دیگر ما جام جهانی آمریکا را خواهیم داشت که برای دومین بار در کشور شما برگزار میشود. در بار اول، شما یکی از مهمترین بازیکنان تیم آمریکا بودید. آن رقابتها چه تاثیری روی زندگی شما داشت؟
من از مدتها قبل فوتبال بازی میکردم، حتی قبل از اینکه به دنیا بیایم، از 1900، حتی از قرن گذشته. اما اگر من امروز با شما صحبت میکنم، به خاطر جام جهانی 1994 است که زندگی من را برای همیشه تغییر داد، با فرصتهایی که در داخل و خارج زمین ایجاد کرد. مردم همچنان در مورد جام جهانی 1994 صحبت میکنند؛ اینکه چقدر در توسعه فوتبال در آمریکا نقش داشت و از لحاظ فردی، من این را زندگی کردم که این رقابتها چه تاثیری میتواند روی زندگی یک بازیکن داشته باشد.
و حالا ما جام جهانی 2026 را داریم. و همه دنیا به آمریکا میآیند و میبینند که چطور همه چیز به شکلی اساسی تغییر کرده است؛ اینطور چطور در مورد فوتبال فکر میکنیم، چطور فوتبال بازی میکنیم، زیرساختها، شور و اشتیاق نسبت به فوتبال، دانش فوتبال و تجربه. دنیا به آمریکای کاملا متفاوتی برخواهد گشت. اما برای آمریکا هم فرصت بسیار فوقالعادهای است که بار دیگر نشان بدهد که نه تنها به دنیا که به کشور خودمان نشان بدهیم که چه راهی را طی کردهایم.
به نظرم ظاهر متفاوت شما هم کمک کرد که در آن جام جهانی بیشتر مورد توجه قرار بگیرید.
بله، من در آن زمان موهای خیلی بیشتری داشتم (خنده). یکی از چیزهایی که من در مورد فوتبال دوست دارم، وجه نمایشی بودن آن است. اینکه چطور به نظر برسید، مسئله سرگرم کننده بود ن آن، لباسی که میپوشید. برای من فوتبال جنبه نمایش و سرگرمی داشت و میخواستم به آدمهایی که در ورزشگاه بودند یا از تلویزیون بازیها را تماشا میکردند، یک کاراکتر و شخصیت را به نمایش بگذارم.
از ظاهرم خیلی راضی بودم و با آن احساس راحتی میکردم، واضح است که خیلی "توچشم" بود. برای من جذاب بود که این کاراکتر را داشته باشم. من الان هم در تلویزیون در مورد فوتبال صحبت میکنم. کمی از نظر ظاهری فرق کردم اما از درون همان آدم دیوانه سابق هستم. فقط موهایم را کوتاه کردهام.
این ظاهر شما احتمالا از علاقهمندی دیگر شما میآیند: موسیقی. درست است؟
بله، بله. میدانم که فوتبالیست بهتری بودم چون در زندگیام موسیقی را داشتم. وقتی بچه بودم، موسیقی را شروع کردم، گیتار مادرم را میگرفتم، او به من درس پیانو میداد، ضمن اینکه من در دهه 70 و 80 آمریکا بزرگ شدم، زمانی که فوتبال خیلی محبوب بود، وقتی 12-10 ساله بودم و به عنوان یک نوجوان وارد دبیرستان شدم، اصلا فکر نمیکردم که یک فوتبالیست حرفهای شوم. یک رویا دیگر داشتم. میخواستم دیوید لی راث یا بن هیلر شوم. میخواستم ستاره راک شوم. یا بازیکن هاکی. چون در میشیگان و دیترویت بزرگ شدم و اینجا بیشتر هاکی بازی میکنند تا فوتبال.
فوتبال چنین شرایطی داشت و از آن زمان خیلی تغییر کرد و خیلی خوشحال و مفتخریم که فوتبال [در کشور ما] اینقدر تغییر کرد اما هنوز راهی طولانی در پیش داریم. اما موسیقی هنوز علاقهمندی من هست. هنوز گیتار در خانهام هست. هنوز ترانه مینویسم، هنوز آهنگ ضبط میکنم، هنوز اجرا میکنم. این چیزی است که همیشه گوشه قلبم بوده است. هرچند دیگر نمیتوانم فوتبال بازی کنم اما موسیقی هیچ وقت از آدم جدا نمیشود.
بعد از جام جهانی 1994 شما به پادووا رفتید و به یکی از اولین بازیکنان آمریکایی تبدیل شدید که در اروپا بازی کرد. چطور بازی در سری آ در بهترین سالهایش روی سبک بازی شما تاثیر گذاشت؟
من برای پادووا بازی میکردم؛ باشگاه کوچکی که تازه به سری آ صعود کرده بود؛ باید بدانید که سری آ ایتالیا در آن زمان کاملا متفاوت بود. قبل از اعمال قانون بوسمن بود و قبل از باز شدن مرزها در اتحادیه اروپا و همه بازیکنان، همه پولها و همه توجهات به فوتبال ایتالیا بود. واضح است که اکنون انگلیس این شرایط را دارد اما در آن زمان، همه میخواستند به ایتالیا بروند.
بنابراین بعد از جام جهانی 1994، من فرصت داشتم که به انگلیس بروم، یا آلمان و یا ایتالیا. و مشخص است که من دلم میخواست فقط به لیگ بروم، به ایتالیا. بنابراین هر یکشنبه، وارد زمین میشدم و مقابل بهترین بازیکنان دنیا بازی میکردم. به عنوان مدافع، یک بازی باید [جانلوکا] ویالی را مهار میکردم یا [فابریتزیو] راوانلی را. و بازی بعدی باید ژرژ وهآ را مهار میکردم، بعد از آن پائولو فونسکا، بعد بپه سینیوری یا هریستو استویچکوف. تکتک تیمها ستارههایی در کلاس جهانی داشتند.
بنابراین این شرایط طرز فکر من در مورد فوتبال را تغییر داد و مطمئنا به بازیکن بهتری تبدیل شدم. علاوه بر این، این تجربه من را به آدم بهتری هم تبدیل کرد. چون 90 دقیقه بخش کوچکی از روز است. اما زندگی در این کشور، در این فرهنگ، علی رغم همه فشارهایی که وجود دارد، وقتی زبان آن را یاد میگیرید، عضوی از این کشور میشوید، این یک تجربه جدید است. بنابراین، بله، من به فوتبالیست بهتری تبدیل شدم، اما به خاطر این تجربه آدم بهتری هم تبدیل شدم.
دومین تجربه شما از حضور در جام جهانی، جام جهانی 1998 فرانسه بود که عضو تیمی بودید که در لیون مقابل ایران قرار گرفت. آیا خاطرهای از آن دیدار دارید؟
بله، نتیجه خوبی رقم نخورد اما قطعا نه برای آمریکا. آن جام جهانی، جام جهانی موفقی برای آمریکا نبود. اما آن دیدار خاص. من هنوز آن دیدار را به یاد دارم. همه چیز آن را یادم هست. به عنوان یک آمریکایی، من در دهههای 70 و 80 بزرگ شدم. و آنطور که فرهنگ و کشور ما به عنوان آمریکایی به ایران نگاه میکرد، متوجه میشوید، برای ما حریف ایران بود. اینطور به ما یاد داده بودند که آنها از ما خوششان نمیآید.
جنبه فوقالعاده ورزش این است که میتوانید به جنبه انسانی ماجرا نگاه کنید؛ میتوانید آدمها را ببینید، میتوانید فرهنگ را ببینید. میتوانید فراتر از سیاست بروید. فراتر از تاریخ. بنابراین فشار و تنش اطراف آن بازی را همه درک میکردند و آن دیدار چیزی بیشتر از یک بازی فوتبال بود. ما به عنوان بازیکن کاری نمیتوانستیم در مورد آن بکنیم. من جلوی ایران بازی کردم، مقابل روسیه، مقابل این کشورهایی که از جنبه ژئوپلتیکی، اختلافات اساسی داریم اما درون زمین همان بازی همیشگی است، مثل یک جشن، و درون زمین در نهایت به هر دو کشور احترام گذاشته میشود، به هر دو تیم و هر دو فرهنگ. این جنبه فوقالعاده ورزش است.
اما میتوانستید کاملا احساس کنید که آن دیدار، چیزی بیش از یک بازی است، به دلیل تاریخچهای که وجود داشت و همه مسائل دیگری که با چنین دیداری همراه است.
البته که ما شکست خوردیم و میتوانستید بفهمید که این دیدار برای ایرانیها و بازیکنان ایران چقدر اهمیت دارد و واضح است که برای ما از جنبه رقابتی بسیار ویرانکننده بود و همینطور به دلیل نگاهی که ما به این دیدار داشتیم. ما فقط یک بازی را نباخته بودیم، به ایران باخته بودیم.
واکنشها به این شکست چه بود؟
خب تنش زیادی وجود داشت چون حریف ایران بود. اما تنش زیادی هم وجود داشت چون ما هنوز در فوتبال در حال پیشرفت بودیم. این دومین جام جهانی پیاپی ما بود اما ما شکست خوردیم و گامی به عقب برداشتیم و فرصت جام جهانی 1998 را از دست دادیم. این چیزی بود که ما به عنوان بازیکن میدیدیم، و همچنین نگاهی بود که کشورمان به این شکست داشت، این یک ناکامی بود چون باختیم، ناکامی بود چون به ایران باختیم، و ناکامی بود که در پیشبرد فوتبال شکست خوردیم.
آدمهای زیادی در آمریکا بودند که به این اهمیت نمیدادند یا اصلا فکر نمیکردند که ما خوب بازی کنیم، بنابراین آنچه در تابستان 1998 رخ داد، نظر آنها را تایید کرد. بنابراین ما باید کارهای بیشتری میکردیم.
دو سال قبل در قطر آمریکا 1-0 ایران را شکست داد. آیا برای شما این دیدار جنبه انتقامی داشت؟ یا از این نظر مهم نبود؟
من آنجا بودم و واضح است که بازی خیلی مهمی بود، چون امتیازهای آن باعث صعود ما شد، بازیای بود که آمریکا در آن نیاز به پیروزی داشت بازی قشنگ و جذابی نبود. باز هم میتوانستید فشار را احساس کنید اما تفاوت در این بود که فکر میکنم ایران در جام جهانی 2022، فشار خیلی بیشتری احساس میکرد. و تیم سال 1998، "تیمتر" بود، متحدتر بودند.
اما دوباره، [برای تیم آمریکا] حریف ایران بود. با سپری شدن همه این سالها، هنوز تنش و تاریخچه اختلاف دو کشور پابرجاست و هنوز این روایت از سوی رسانهها مطرح میشد که ایران اینطور و آنطور است و سیاستش به این شکل است و حتی در کنفرانس مطبوعاتی پیش از بازی، از بازیکنان [آمریکا] سوالهایی در رابطه با مسائل ژئوپلتیکی پرسیده شد، این بخشی از جام جهانی بود، همه اینها بخشی از جام جهانی است و من دوستش دارم. این نشان میدهد که جام جهانی چقدر مهم است و قدرت یک جام جهانی پربار را نشان میدهد و نشان میدهد که چرا مهمترین رقابتهای دنیاست.
کادر فنی تیم ملی آمریکا یک عضو ایرانی داشت؛ افشین قطبی. آیا خاطرهای از کار با او داری؟
بله البته، افشین یک اسطوره است. به دلیل دوران حرفهای پرماجرا و شگفتانگیزی که داشت و گذشتهای که سپری کرد، درک او از فوتبال بینالمللی و همه تجربههای متفاوتی که پشت سر گذاشت. اگر ما میتوانستیم از افشین استفاده کنیم تنها برای اینکه درک درستی (از ایران) داشته باشیم، این یک امتیاز بود، باید اینکار را میکردیم. موضوع جالب این بود که علی رغم شرایط سیاسی و تاریخچهای که با ایران داشتیم، جمعیت ایرانی در آمریکا و فرهنگ آنها فوقالعاده است. من کنار ایرانیها بازی کردم، مقابل ایرانیها بازی کردم، جمعیت ایرانیهایی که ما اینجا در آمریکا داریم، ایرانی-آمریکاییها، فوقالعاده هستند. میتوانید به جاهای مختلف بروید و ببنید که آنها چقدر مهم هستند. آمریکا مثل یک دیگ ذوب است که همه این آدمها را کنار هم جمع کرده است. من خودم یونانی هستم، پدرم یونانی بوده، بنابراین همه ما [مهاجران] جامعههای مختلفی داریم.
بنابراین من تجربه زیادی از برخورد با ایرانی-آمریکاییها دارم، واضح است که آنها به سرزمین مادریشان نگاه متفاوتی [از آمریکاییها] دارند، اما تاریخ ایران، وقتی نگاه میکنید که زمانی چه بوده، شگفتانگیز است. من عاشق خواندن در مورد تاریخ و نگاه کردن فیلمهای تاریخی هستم و اینکه فرهنگها چطور تغییر میکنند، بنابراین همیشه برای ایرانیها و ایرانی-آمریکایی احترام قائل بودهام. تصویر بزرگتری از تصویر ژئوپلتیکیای که رایج است، وجود دارد.
اما در مورد افشین، یک عضو مهم و باارزش [در تیم آمریکا] بود، به خاطر تجربیاتش.
بعد از دوران حرفهایتان به عنوان بازیکن، شما یک مدیر فوتبالی شدید، و احتمالا مهمترین انتقال تاریخ امالاس زیر نظر شما انجام شد: انتقال دیوید بکام به لسآنجلس گلکسی. این انتقال چطور روی امالاس تاثیر گذاشت؟
انتقال بکام همهچیز را در امالاس تغییر داد. این انتقال یک نقطه عطف بود، چون همه چیز به قبل از بکام و بعد از بکام تقسیم شد. آمدن بکام به لس آنجلس گلکسی که من رئیسش بودم، مثل نشاندار کردن باشگاه بود. ناگهان همه دنیا لس آنجلس گلکسی را شناختند. ناگهان همه دنبال با لیگ حرفهای آمریکا آشنا شدند. این چیزی است که وقتی معروفترین آدم دنیا را به خدمت میگیرید، به دست میآورید. اما این شرایط چالش برانگیز هم بود. وقتی چنین بازیکنی را وارد رختکنتان میکنید، چالش برانگیز هم هست. او یک ماشین است. برند بکام یک ماشین است. و سالها طول کشید تا گلکسی با این مسئله کنار بیاید که قابل درک است زیرا هیچ وقت چنین چیزی وجود نداشت.
من به همه مردان و زنانی که با آنها کار کردم، افتخار میکنم که فرصت کار با بکام را از منظر تجاری به بالاترین سطح رساندند و سرانجام در زمین حضور او موثر واقع شد. من چند سال بعد اخراج شدم زیرا مسئولیت من، تجارت درون زمین و تجارت بیرون زمین بود. از نظر تجارت بیرون زمین خیلی خوب بودم چون او پول زیادی نصیب باشگاه کرد اما کار داخل زمین خوب نبود چون ما نتوانستیم محصولی که هواداران میخواهند و شایستگیاش را داشتند را به آنها بدهیم.
البته مسئلهای خاصی نبود چون ما باید این دوران گذار را طی میکردیم اما حالا که به پشت سر نگاه میکنم، بسیار احساس غرور میکنم چون همه چیز را در فوتبال آمریکا، داخل و خارج زمین تغییر داد. ما حالا در مسی و اینترمیامی صحبت میکنیم اما بدون انتقال بکام، این اتفاق هم نمیافتاد. بنابراین انتقال او لحظه بسیار مهمی بود.
آیا معتقد هستید که انتقال دیوید بکام مهمتر از انتقال مسی به اینترمیامی بود؟
نه، اینطور نمیکنم. تفاوتی وجود دارد. دیوید بکام بازیکنی فوقالعاده و یک ستاره در کلاس جهانی بود. فکر میکنم انتقال او قطعا بسیار مهم بود. فکر میکنم انتقال مسی انجام شد، چون انتقال بکام را داشتیم. بکام بازیکن فوقالعادهای بود اما مسی احتمالا بهترین بازیکن تاریخ است و فکر میکنم اعتباری که مسی با خود آورد، با اعتباری که انتقال بکام به همراه داشت، متفاوت است. تفاوتی وجود دارد اما بسیار بسیار مهم است و اتفاقی نیست که بکام اولین بازیکنی بود که انتخاب شد (برای انتقال به ام ال اس) و سپس او مالک اینترمیامی شد و خودش با مسی قرارداد امضا کرد. همه اینها با هم ارتباط دارند.
کارلوس کیروش، سرمربی سابق تیم ملی ایران، در سال 1998، زمانی که با فدراسیون فوتبال آمریکا همکاری میکرد، یک برنامه جامع نوشت تا تیم ملی آمریکا قهرمان جام جهانی 2010 شود. اما این اتفاق هرگز رخ نداد. مهمترین سوال در مورد فوتبال آمریکا این است که چرا هرگز به سطح غولهای اروپایی یا آمریکای جنوبی نرسیده؟
چند نکته وجود دارد؛ اول اینکه من عاشق کارلوس کیروش و آنهایی هستم که این هدف و برنامه را داشتند. صادقانه بگویم، این برنامه خیلی آمریکایی است (از نظر جاهطلبانه بودن) انجام کاری که مردم فکر میکنند امکان پذیر است، انجام کاری که بقیه فکر میکنند نمیتوانید انجام بدهید. بنابراین من احترام زیادی برای آنها قائل هستم. مشکلی نیست که آنها به این هدف نرسیدند، حداقل این هدف را به طور عمومی اعلام کردند، اینکه میخواهیم این کار را انجام بدهیم. شاید به آن میرسیدیم یا نه اما من عاشق اهداف بزرگ، دهن پرکن، جاه طلبانه و باشکوه هستم.
وقتی در مورد این صحبت میکنیم که ما (فوتبال آمریکا) کجا قرار داریم، در مورد تیم مردان حرف میزنیم چون تیم زنانمان که قهرمان جهان شده است اما در مورد تیم مردان، ما باید با تاریخ روبرو شویم که در آمریکا کاملا متفاوت است. ما ورزشهای زیادی داریم. ورزش اول آمریکا فوتبال نیست و فوتبالی پادشاهی نمیکند. ما تاریخچه فوقالعادهای داریم و شور و شوق خیلی زیادی اما با ورزشهای زیادی رقابت میکنیم که تاریخچه خودشان را دارند. این کار را دشوار میکند اما این منحصر به فرد است، متفاوت است. اگر به این نگاه کنید که ما حالا کجا هستیم، نسبت به 10، 20، 30، 40 یا 50 سال قبل، شگفت انگیز است که ما در مدتی تقریبا کوتاه، چه مسیر طولانیای را طی کردهایم. بنابراین در آمریکا ما گاهی از خودمان انتقاد میکنیم که به هدفی که میخواستیم، نرسیدیم. گاهی هم فکر می کنم مهم است که از خودمان تعریف کنیم، میدانید چرا؟ چون راهی طولانی را طی کردیم، خیلی خیلی سریع و این شایسته تحسین است. و حالا باید به مسیرمان ادامه بدهیم و برای رسیدن به جایی که منظور شماست، یعنی تبدیل شدن به یکی از تیمهای برتر، که هدف بعدی ماست، اینکه یکی از تیمهای درجه یک باشیم، وقتی در یک رقابت دیگر بازی میکنیم، مقابل فرانسه، مقابل انگلیس، معتقدیم که میتوانیم آنجا باشیم و در سطح آنها بازی کنیم. نه اینکه همیشه برنده باشیم اما میخواهیم یکی از تیمهای برتر باشیم. این هدف بعدی است.
تیم ملی آمریکا در حال حاضر ستارههای جوان و بااستعدادی دارد که در لیگهای اروپایی بازی میکنند. پیشبینی میکنید در جام جهانی بعدی چه دستاوردی داشته باشند؟
این در کشورها و فرهنگهای مختلف این اتفاق زیاد میافتد که از یک نسل طلایی حرف زده شود. به کریستین پولیشیچ نگاه کنید، یا وستون مککنی، تیموتی وهآ... این لیست همینطور ادامه خواهد داشت، تایلر آدامز هم جزء این بازیکنان است، آنها از سن کم، تجربه خیلی زیادی داشتند و در جام جهانی هم بازی کردهاند، بنابراین وقتی به اوج دوران حرفهایشان برسند، با همه تجربهای که دارند، شما انتظار بیشتری از آنها دارید؛ این خوب است.
فکر نمیکنم که این انتظار غیرواقعبینانه باشد. فکر میکنم آنچه تغییر کرده، برای مثال، در جام جهانی 1998 یا جام 1994، ما بازیکنی مانند تب راموس را داشتیم، بازیکنی فوقالعاده، به نظر من یکی از بهترین بازیکنهای تاریخ آمریکاست اما او از نسل متفاوتی بود. اگر به تیم فعلی نگاه کنید، آنها هم بازیکنان فوقالعادهای هستند اما تعداد بازیکنان فوقالعاده بیشتر است، به دلیل مسیرها و فرصتهایی بیشتری که داشتند. در نتیجه ترکیب تیم عمق بیشتری دارد، بازیکنان مستعد بیشترند و رقابت هم بیشتر است. فکر میکنم این مهم است. اما من از این تیم انتظار بیشتری دارم. زیرا چیزهای زیادی به آنها داده شده، فرصتهای زیادی در اختیار آنها قرار گرفت. این انتظار چیز خوبی است، یک انتظار به حق. فکر نمیکنم غیرواقعبینانه باشد. فکر نمیکنم دچار توهم شده باشیم که انتظار داشته باشیم در جام جهانی 2026، در خانه، مقابل بهترینهای دنیا، این تیم باید مقابل هرتیمی با انتظار پیروزی به زمین برود. فارغ از هر اتفاقی که بیفتد، آنها باید انتظار داشته باشند که میتوانند به پیروزی برسند. با توجه به استعدادهایی که داریم.
جام جهانی 1994 یک نقطه عطف برای فوتبال آمریکا بود. فکر میکنید که جام جهانی بعدی هم یک نقطه عطف دیگر خواهد بود؟
فکر میکنم این جام جهانی به اندازه جام 94 مهم خواهد بود. حالا که در خیابان قدم میزدم، کسانی به من نزدیک میشوند و میگویند در آن جام جهانی 5 ساله یا 10 ساله بودم و با دیدن آن رقابتها همهچیز تغییر کرد. حالا کودکانی هستند که جام جهانی 2026 را تماشا خواهند کرد و برای همیشه تغییر میکنند. اما چیزهای بیشتری هم خواهد بود. ما هنوز تلاش میکنیم تا آدمهای بیشتری را زیر چتر فوتبال بگیریم. یک داستان کوتاه در مورد جام جهانی 1994، آن روزهای خیلی دور، وجود دارد. دو-سه هفته قبل از جام جهانی، من برای تیم ملی آمریکا بازی میکردم. در هواپیما روی صندلیام نشسته بودم، در قسمت اکونومی و یک خانم مسن هم کنار من نشسته بود. او به من سلام کرد و مشغول صحبت شدیم. از من پرسید به چه کاری مشغولی؟ گفتم فوتبال بازی میکنم. گفت اوه، شغلت چیه؟ گفتم فوتبال بازی میکنم، فوتبالیست هستم. گفت چه جوری پول درمیاری؟ گفتم فوتبال بازی میکنم، فوتبالیستم! دو هفته بعد، مقابل میلیاردها آدم، در جام جهانی بازی کردم. تنها دو هفته به همه نشان داد که [فوتبال] آمریکا چطور است. خیلی چیزها از آن زمان تغییر کرده است. اما هنوز مردم زیادی هستند که در سال 2026 شاید برای اولین بار فوتبال تماشا میکنند و میخواهیم چیزی برای شادی و برای خاطرهسازی به آنها بدهیم و از جام جهانی 2026 مانند جام جهانی مردان 1994 و همین طور جام جهانی زنان 1999 استفاده خواهیم کرد؛ دو جام جهانی بسیار مهم در ایالات متحده و فکر میکنم جام جهانی 2026 به همان اندازه اهمیت خواهد داشت و از بعضی جهات حتی مهمتر.
دوست داری راند سوم دیدار ایران-آمریکا را اینبار در کشورتان تماشا کنید؟
ببین، من عاشق این بازی هستم چون لایههای مختلفی دارد. اول دوست دارم که ایران به جام جهانی 2026 صعود کند. آنوقت به تیم ایران خوشامد میگوییم که به آمریکا میآید که در جام جهانی ما حضور پیدا کند و اگر یک دیدار ایران-آمریکای دیگر در جام جهانی داشته باشیم، فوقالعاده خواهد بود. الان نتیجه 1-1 است، جالب است که ببینیم چه تیم بازی سوم را میبرد. این بازی همیشه مهم است، همیشه رقابتی است و همیشه داستان آن بخشهای مختلفی دارد. من همیشه افتخار میکردم که برای تیم ملی کشور بازی کنم. میدانم که بازیکنان ایرانی هم به بازی برای تیم ملی کشورشان بسیار افتخار میکنند. و میدانیم وقتی سرود ملی نواخته میشود و دستتان را روی قلبتان میگذارید و به همه چیزهای متفاوتی که به ذهنتان میرسد، فکر میکنید و به اهمیتی که کشورتان برایتان دارد، من عاشق این هستم. حتی در مورد کشورهایی که چیزی از آنها نمیدانم، بخش جذاب برای من سرود ملی است. وقتی شور و اشتیاق (هواداران و بازیکنان) را میبینم، احساساتشان را میبینم، میبینم که این موضوع، فراتر از نتیجه، چقدر اهمیت دارد، فراتر از گلها و برد و باختها. این نمایندگی کشوری است که عاشقش هستید. مطمئنم که بازیکنان ایرانی هم عاشق کشورشان هستند، همانقدر که من آمریکا را دوست دارم و این فلسفه تیم ملی و بازیهای ملی است.