چرا تیم ملی، عراق، یونان و غنا نشد؟
رد توجیهات شکست ایران در یادداشت انتقادی!
فوتبال ما دچار سندرومی است که سالها بر اتمسفر این رشته سایه سنگینی انداخته است.
به گزارش "ورزش سه"، با حذف و عدم موفقیت در هر تورنمنتی که سالهای متمادی در آن حضور داشتهایم با بحثهای تکراری مواجه میشویم. بحثهایی که حول محور زیرساخت، فوتبال پایه، مدیریت و هزینهها مطرح میشود. اما بیایید یک بار هم که شده از منظر و چشمانداز دیگری با عدم موفقیت تیمهایمان مواجه شویم. هیچکسی نمیتواند بحث مدیریت و زیرساخت را در فوتبال نادیده بگیرد، اما میتوان گاهی اوقات از دریچه دیگری هم به این به موضوع نگاه کرد.
تاریخ فوتبال پر از مصداقهایی است که تمام این گزارهها و موضوعات را بیاعتبار میکند. از قرن جدید شروع میکنیم. قهرمانی یونان در ملتهای اروپا سال ۲۰۰۴، قهرمانی عراق در ملتهای آسیا ۲۰۰۷، حضور سنگال در هشت تیم جام جهانی ۲۰۰۲، حضور غنا و حذف عجیبش در هشت تیم پایانی جام جهانی ۲۰۱۰ و همین اواخر حضور مراکش در چهار تیم پایانی جام جهانی ۲۰۲۲. آیا کشورهایی که از آنها یاد شد زیرساخت و مدیریت و هزینهکردی بهتری از ما دارند.
یونان هنگام قهرمانی در یورو در افتتاحیه و اختتامیه پرتغال میزبان را با همه ستارههایش شکست داد. یونان در آن سالها در آغاز قهقرای اقتصادی قرار داشت. عراق چهار سال پس از حمله آمریکا و اشغال عراق توانست قهرمان جام ملتها شود. با کدام منطق میتوان قهرمانی عراق را به زیرساخت مناسب پیوند داد؟ یا سایر تیمهایی که از آنها یاد کردیم هیچکدام زیرساخت و مدیریت اروپاییها را ندارند.
با این تفاسیر ارتباط دادن هر شکستی با زیرساختها اگر نه به شکل کامل اما در پارهای اوقات نابجاست. بیشتر اسکواد تیم ملی ایران را لژیونرها تشکیل میدهند که در سطح اول و دوم فوتبال جهان توپ میزنند و تحت مدیریت فوتبال ایران قرار ندارند و در زمینهای مناسب و باکیفیت وارد میدان میشوند.
به نظر نویسنده این استدلالها نه آسیبشناسی بلکه بستن تمام راههای موفقیت است. در اینجا منظور نگارنده این نیست که مدیریت و زیرساختهای ما آرمانی است و نیاز به بازنگری ندارد، اما تمرکز زیاد بر این موضوع به شکلی آدرس غلط دادن است. شکست ما از قطر را میتوان صرفا مربوط به زیرساختها و مدیریت ندید بلکه نتیجه آنالیز ناقص و ارنج اشتباه را هم در نظر گرفت.
در برابر قطری که فیزیکی فوتبال بازی میکرد ما روی به ارسالهای بلند و درگیریهای تن به تن آوردیم. بازیکنان تکنیکی خود، مثل مهدی قائدی، قلیزاده و ترابی را که قابلیت نفوذ و حفظ توپ داشتند را اصلا بازی ندادیم و محبی را فقط یک نیمه به بازی آوردیم. در صورتی که یکی از عوامل اصلی موفقیت قطر اکرم عفیف بود که توانایی حمل توپ و برداشتن یک به یکها را داشت. شاید مشکل تیم ما استفاده همزمان از طارمی و سردار در یک سیستم ناهمگن بود.
نه سردار و نه طارمی در حالت طبیعی نباید از باکس دور باشند اما وقتی ۴۲۳۱ بازی میکردیم ناچار بودیم طارمی را به کنارهها متمایل کنیم و به این شکل تواناییهای او را به شدت کاهش دادیم. به کادر تیم ملی حق میدهیم، چرا که گذشتن و نیمکت نشین کردن چنین ستارههایی نه تنها سخت است بلکه فشار روانی را از روی بازیکنان رقیب بر میدارد. پیروزی ما بر ژاپن در نبود طارمی به خوبی این موضوع را روشن کرد که وجود وینگری مثل محبی کارایی بیشتری نسبت به طارمی در کنارهها دارد.
توجه کنید که منظور نگارنده برتری محبی بر طارمی و هر بازیکن دیگری نیست بلکه موضوع استفاده در جایگاه درست است. مشکل این بود که ما نمیتوانستیم انتخاب کنیم. انتخاب اینکه یا سیستم را تغییر بدهیم یا یکی از این دو ستاره را نیمکتنشین کنیم. مثلا میتوان به این موضوع هم نگاه کرد که امید ابراهیمی علیرغم شایستگیها و تواناییهایش، در این تورنمنت چندان آماده نبود و نمیتوانست در بازیسازی از عقب زمین به تیم کمک کند و حتی فضای بین فورواردها و خط دفاعی را در مقابل قطر پر کند. توجه کنید که منظور مقصر کردن امید یا دیگر بازیکنان نیست بلکه بررسی فنی و نوعی گمانهزنیست.
از سال ۲۰۱۵ به این سو در حذفهای بحثهای فنی و ذهنیت تیم نقش بسزایی داشتند که به فلسفه فوتبال ما برمیگردد. روح فوتبال ما از هویت اصلی خودش فاصله گرفته است. سالهاست به بازیکنان خلاق بازی نمیدهیم و مبتنی بر فیزیک فوتبال بازی میکنیم که این امر یکی از میراث کارلوس کیروش است. منظور این نیست که از کیروش مقصر بسازیم، بلکه نکتهای را یادآوری میکنیم که به انتخابهایمان بازمیگردد. اردن با ستارههایی به فینال رسید که در برابر بازیکنان ما اصلا قابل مقایسه نیستند اما فقط به دلیل توانایی حمل توپ و بازیسازی توانستند تا فینال پیش بروند و شاید قهرمان شوند.
راستی کیفیت لیگ اردن و زیرساختهایش آیا خیلی از ما بهتر است؟ بعید میدانم! توسعه زیرساخت و مدیریت باید همزمان با ارتقا بحث فنی انجام شود. ربط دادن شکست به بدشانسی و مدیریت گمراهکننده است.
چنانچه بحث مدیریت و زیرساخت صرفا نتیجه را رقم میزد هر دوره جام جهانی باید بین آلمان و انگلستان تقسیم میشد. فاصله گرفتن از هویت فوتبالی یکی از علل ناموفقیت تیم ملی است که کمتر به آن توجه شده است. نتایج صفر-صفر لیگ داخلیمان را دنبال کنید. فوتبالی که برای نباختن برگزار میشود تا برنده شدن. ذهنیت اغلب کادرهای فنی تیمهای لیگ خصوصا پس از حضور کیروش به سمت فوتبال دفاعی و بهبود ساختار دفاعی سوق پیدا کرد. عدم ریسک پذیری و الزام به وجود تمام لژیونرها در اسکواد این بلای شوم را بر سر فوتبال ما میآورد. چنانچه میخواهیم کمتر متحمل این ناکامیها شویم به جای آدرس غلط دادن و معطوف کردن همه شکستهها به مدیریت باید فلسفه فوتبالمان را همزمان با توسعه زیرساختها دنبال کنیم وگرنه سالهای متمادی باید فقط بگوییم چیزی از ارزشهایمان کم نشد!
نویسنده: سعید قاسمی