کد خبر : 1989535 | 04 دی 1402 ساعت 16:11 | 313.2K بازدید | 75 دیدگاه

وداع با مستطیل سبز روی دوش هم تیمی‌ها؛

ملیکا رفت، به شیراز، اطلسی، بغل نونوایی فردین

خداحافظی تلخ ملیکا با ورزشگاه خانگی بم روی دوش هم تیمی‌هایش، آرام بگیر دختر فوتبال ایران.

ملیکا رفت، به شیراز، اطلسی، بغل نونوایی فردین

به گزارش "ورزش سه"، تمام. شاید در طول عمر روزنامه نگاری و نویسندگی، فقط یک بار بشود اینطور نوشت. نوشتن را شروع نشده تمام کرد. همان اول نقطه گذاشت و با یک عکس قصه یک مصیبت را شرح داد. مثلا یک عکس بگذاری و بنویسی بدون شرح. یا اگر خیلی بخواهی حوصله خرج دهی از مردم بخواهی برای آن کپشن بنویسند.

عکس تابوت ملیکا، عکس خندان ملیکا که با ربان سیاه و گلایول های سفید تزئین شده است و روی آمبولانس چسبیده است، از همان تصاویری است که تفسیر ندارد. کدام واژه توان توصیف این غم بزرگ را دارد؟ مثلا چه بنویسیم؟ ملیکا محمدی، ستاره 23 ساله تیم ملی زنان، همان که مهاجرت معکوس کرده بود و برای پوشیدن پیراهن تیم ملی از آمریکا به ایران آمده بود، درگذشت؟ بنویسم روحش شاد، بنویسیم برای خانواده محمدی، برای آیدا و پدر و مادر ملیکا آرزوی صبر داریم؟ مگر آرزوی صبر ما از سوز اشک‌های آیدا کم می‌کند؟

1971061

مثلا چطور بگوییم که امروز، همین یک ساعت پیش، تابوت ملیکا در ورزشگاه شهر بم چرخید. مهدیه، شهناز، سرشین، سمیه، نگین، عاطفه و ... زیر تابوت ملیکا را گرفته بودند. تابوت ملیکا... چه واژه‌های عجیبی. ملیکا آخرین دور قهرمانانه خود را در بم، روی شانه‌های هم تیمی‌هایش زد و تمام.

همانطور که خودش خواسته بود، همانطور که خودش گفته بود، او را بعد از بم به زادگاهش بردند، به شیراز، اطلسی، بغل نونوایی فردین...

ملیکا، این غم بزرگ‌تر از چیزی است که با نوشتن، با واژه، با گفتن قابل توصیف باشد. آن همه شور و شوق، آن همه نور در چشمان پر از امید تو برای بالا بردن جام قهرمانی، خاموش شدنی نبودند. وقتی چیزی غیر ممکن باشد، وقتی چیزی را باور نکرده باشی پس نمی‌توانی درمورد آن بنویسی، می‌گویند تو رفتی، عکس تابوت و آمبولانسی که منقش به تصویر تو بود را در صفحه دوستانت دیدیم، پس ما هم باید با تو خداحافظی کنیم به امید دیدار ملیکا…

1971063

دیدگاه‌ها