بدترین دوره زندگی من قبل جام جهانی 98 شکل گرفت
حلالی: سرمربی تیم ملی دهنبین و خرافاتی بود
پاداش من از صعود به جام جهانی یک ماشین لباسشویی یک و نیم کیلویی و یک سال مصرف شامپو بود!
به گزارش "ورزش سه"، تیم ملی 98 به اندازه یک کتاب داستان دارد و هر سال میشود این کتاب را دوباره ورق زد و چیزهای تازهای از آن پیدا کرد. جدا از شیرینیهای صعود به جام جهانی که برای اولین بار پس از انقلاب رخ میداد و میلیونها نفر را به خیابانها کشاند تا یک جشن ملی اتفاق بیفتد، این صعود ماجراهای قبل و بعد از آن حاشیههای فراوانی داشت که هر بار میتوان با یکی از بازیکنان آن زمان تیم ملی مرورشان کرد.
اسماعیل حلالی یکی از بازیکنان جوان تیم ملی قبل از حماسه ملبورن بود که البته در آن بازی حضور نداشت و بعد از آن نیز با بدشانسی به جام جهانی 1998 نرفت، اما حرفهای او درباره مدل مربیگری تیم ملی در دوره مایلیکهن، ایویچ و جلال طالبی خواندنی است. در عین حال او در خصوص دخالتهای فدراسیون در تیم ملی، مسئله پاداش صعود و... هم به نکتههای جالبی اشاره میکند.
مصاحبه حلالی با ورزش سه را میخوانید:
شما در دور انتخابی جام جهانی 98 عضو تیم ملی بودی و هماتاقی خداداد هم بودی، اما در دور نهایی حضور نداشتی. چه اتفاقی افتاد؟
بله من، هادی طباطبایی، فرهاد مجیدی و... کلا چهار-پنج نفر بودیم که ما را به استرالیا نبردند. وقتی ویرا را آوردند کلا تصیمگیرنده مربی نبود و عنان اختیار دست دیگران بود. مثلا انگار یک نفر لیست میداد دست اینها و مربیان به هیچ عنوان تاثیرگذار نبودند. آقای ویرا را آوردند، آقای ذوالفقارنسب هم آمد کمکش، اما هیچگونه تصمیمی نمیگرفتند و تصمیمات فقط با فدراسیون فوتبال بود که کی را دعوت کنند و کی نباشد. حتی وقتی با استرالیا بازی داشتیم من یادم میآید که گفتند ما میرویم 7-6 تا میخوریم، چرا باید هزینه کنیم و جوانها را هم نمیخواهیم. رفتند چهار نفر مثل مجید نامجو مطلق، جواد زرینچه و ابراهیم تهامی و آنهایی که بالای 35-34 سال سنشان بود را آوردند. اینها هم قطعا تصمیمهای آقای مصطفوی و از طرف فدراسیون فوتبال بود.
یکی از چیزهایی که آقای مصطفوی روی آن تاکید میکند این است که من کاری کردم تا دوباره تیم ملی سر و شکلی پیدا کند و ما صعود کنیم به جام جهانی. و الا با وجود اینکه این نسل، نسل بسیار خوبی بود، اما در دور اول تیم ملی دیگر نمیتوانست صعود کند. میگوید من آمدم کارهایی کردم مثل بازگرداندن کریم باقری و محرومیت عابدزاده را درست کردم و... .
درباره برگرداندن کریم باید بگویم، بعد از بازی قطر کریم دو جلسه محروم شد. دور رفت استرالیا در تهران محروم بود، در بازی مقابل ژاپن هم بازی نکرد، ناخودآگاه بازی سوم مقابل استرالیا آزاد میشد. چه برگرداندنی؟
ما تیممان فوق العاده بود. اتفاقا اینها کلا ساختار تیممان را بهم زدند. ما تیمی داشتیم شامل بازیکنان باتجربه و جوان. ما جوانها یعنی من، کریم باقری و فرهاد مجیدی در بازیهای تدارکاتی فیکس بازی کردیم چون منصوریان و استیلی در سنگاپور بازی میکردند و به آنها اجازه نمیدادند برای بازیهای دوستانه بیایند. ما یک تیم خیلی خوب داشتیم که تمام بازیهای تدارکاتیمان را بردیم و وارد مسابقات شدیم و این دو تا عزیز هم آمدند.
من به آقای مایلیکهن احترام میگذارم. من همیشه به عقاید مربیانم احترام گذاشتهام با اینکه از ما کم بازی گرفت، ولی فشار زیادی روی ایشان بود. خب این مربیان ما با تمام احترامی که برایشان قائلم یک ایراداتی دارند و یک چیزی را که در فکرشان دارند ملکه ذهنشان قرار میدهند. در حالت عامیانه میگوییم اینها دهنبین هستند یا خرافاتیاند یا چنین حالاتی دارند. مثلا وقتی ما چین را 4 بر 2 بردیم تا ده تا بازی بعد از آن اینطوری بود که تعویضها عین همان بازی شد، چه کسی دقیقه چند برود جای چه کسی و یکسری اتفاقات افتاد که زیبنده فوتبال نیست چون ما نسبت به شرایط و قدرت تیم حریف باید بازی کنیم. البته در مقطعی یک تنشی رضا شاهرودی ایجاد کرد و آقای مایلیکهن اخراجش کرد و مهرداد میناوند را جای او بازی داد یا مثلا بگومگوهایی در برههای با خداداد عزیزی داشت و مدتی طولانی هم علی دایی را دعوت نکرد. من این اتفاقات را همه میدانم. چند تا بازی هم خداداد را بیرون گذاشت. والا تیم همان بود، قالب تمرینات همان بود، دست به تعویضها نمیزد، مگر اینکه اتفاق خاصی میافتاد.
آقای مصطفوی به موضوع اخراج سرمربی هم اشاره میکند و میگوید بدون اخراج آن اتفاق رخ نمیداد. به نظر تو آقای مایلی کهن میماند صعود میکردیم؟
والا... ما تیم فوق العادهای داشتیم و باید میرفتیم بالا. عملا در این راه فشاری که به سرمربی تیم میآوردند از داخل فدراسیون و بیرون از مجموع یک حالت بود که باعث میشد مربی تحت فشار قرار بگیرد و کارهای عجیبی بکند. مثلا روز قبل از بازی با قطر ما در تمرین بازی درون تیمی داشتیم. گفتند اگر چین، عربستان را ببرد یک پاداش خوب میدهیم. خداداد بارها این را گفته. آمدند فیکس و ذخیره را تفکیک کردند برای بازیای که هزاران کیلومتر آن طرفتر برگزار میشد. آن هم یک روز قبل از حساسترین بازی گروه ما که با مساوی مقابل قطر بالا میرفتیم و اصلا به ژاپن و... نمیخوردیم. آمدند شب قبلش یک کاری کردند که شب قبل از بازی اکثر بچهها در اتاقهایشان بیدار بودند سر اینکه چرا به من 200 دلار دادند، چرا به آنها 500 تا. خب این مدیریت است دیگر، به رئیس فدراسیون ربطی ندارد که. این سرمربی تیم بود که اتفاقات را رقم زد و باعث شد تیم ما به حاشیه برود و ما یکی از ضعیفترین بازیهایی که من تا به حال از تیم ملی فوتبال کشورمان در تمام ادوار و از زمانی که من به خاطر دارم و از فوتبال ملی تصور دارم را به نمایش گذاشتیم و با دو گل سالم العنزی باختیم. کریم را هم که اخراج کردند و بعد از آن آقای مایلی کهن در هواپیما اخراج شد و اتفاقات بعدی افتاد.
بعد که رفتیم سر تمرین انگار یکسری از بچههای تیم ملی عراقی بودند و یک شرایط دیگری بود. نگرش عوض شد، رفتارها عوض شد، انگار تیم ملی در ید محاصره محمد مایلی کهن بود و بعد از آن میخواستند بگویند آزاد باشید. یک چنین حالتی ایجاد شده بود و این هم خیلی زیبنده فوتبال نبود. برای من هم خیلی جای سوال بود که مگر میشود تیم ملی اینطوری عمل کند. این را به خاطر تغییرات نمیگویم. ما تیم خوبی داشتیم. بازی استرالیا هم یک چیز خدادادی بود. تیم ما دو هیچ عقب بود و چند گل نخوردیم. دقیقه 60 که آن فرد آمد تور را پاره کرد انگار خدا خودش وارد عمل شد و گفت من هم هستم.
اما یک چیزی را نباید فراموش کنیم. بعد از آن صحنه تور، استرالیا دو موقعیت خیلی خوب دارد. یکی که عابدزاده شروع مجدد میکند و توپ دست ویدوکا میافتد اما ضربهاش را خیلی بد میزند در صورتی که اگر گل میشد بازی سه هیچ میشد. یکی هم که از چپ لازاریدیس تو میرود، از نعیم سعداوی رد میشود و ارسال میکند که پاشازاده با یک حالت نشسته خوابیده توپ را از روی پای هری کیول جمع میکند که این را در هایلایتها هم نمیگذارند، ولی خیلی صحنه مهمی است. یعنی اینطور نیست که بعد از پاره کردن تور، استرالیا ول کرده باشد، ولی انگار ورق بازی برمیگردد.
چیزی که اتفاق افتاد این است که آنها تا دقیقه 75 یعنی 15 دقیقه بعد هم بازی کردند. یعنی حرفتان درست است. فکر کنم دقیقه 59 بود که تور پاره شد و بعد بازی خوابید چرا که باید تور را عوض میکردند. بعد که بازی شروع میشود دوباره آنها ده دقیقه طوفانی بازی میکنند و یکی دو موقعیت هم ایجاد میکنند اما انگار یکهو آنها ایستادند و ما بازی کردیم. این واقعیت است. انگار هیچ کاری نمیتوانستد انجام دهند. بعد هم که ده دقیقه وقت اضافه گرفته شد، عملا آنقدر استرسشان زیاد بود و عملکردشان تحت تاثیر جو ورزشگاه بود که انگار هیچ کاری نمیتوانند انجام بدهند.
آن موقع هم داوران ده دقیقه وقت اضافه نمیگرفتند و این اتفاق غیرمعمول بود.
بله آن موقع نهایتا دو سه دقیقه میگرفتند با اینکه تعویضها زمانبر بود اما واقعیتش این بود که زمان توقف بازی بیشتر بود و اگر میخواستند درست محاسبه کنند باید بیشتر هم میگرفت.
تیم ملی وقتی رفت جام جهانی مسائل بعدیاش شروع شد. اینکه چه کسی سرمربی باشد و... . شما و گروهی که شامل یحیی، علی موسوی و... بودید به حاشیه رانده شدید. شما در پاداش صعود به جام جهانی سهیم شدید یا نه؟
برای جام جهانی پاداش دادند. بارها گفتم یک دستگاه ماشین لباسشویی داده بودند که یک و نیم لیتری بود، اما وقتی کار میکرد راه میافتاد و میخواست از پذیرایی خانه برود بیرون. یعنی آشپزخانه اوپن بود و میآمد پذیرایی و بعد میخواست برود بیرون. مثلا به اندازه یک سال وسایل بهداشتی شامل شامپو و... را داده بودند. کل چیزی که من دیدم این بود. آن لباسشویی هم آنقدر میرفت بیرون و به بقیه سلام میکرد که دادم به یکی از دوستانم و گفتم این را ببرید.
حالا سوال این است که حوالههای خودرو چطور؟
برای جام جهانی به بازیکنان دادند اما من آن موقع در تیم نبودم. من تا آخرین دوره قبل از جام جام جهانی و تا قبل از اردوی بروجرد در تیم ملی بودم اما یک آنفلوآنزای شدید گرفتم و 21 روز بیمار بودم.حالم هم خیلی بد بود. با این حال قبل از آن جزء نفرات تیم ملی بودم. بالاخره بازیکن میفهمد که از نظر فنی مربی به او علاقه دارد.خدا رحمت کند آقای ایویچ را. من را خیلی دوست داشت چون جدی و محکم بازی میکردم اما وقتی آنفلوانزا گرفتم آنقدر حالم بد بود که حتی تیم ملی وقتی رفت برای بازی به هنگ کنگ و برگشت حال من خوب نشده بود و اصلا نمیتوانستم از روی مبل بلند شوم. این بدترین دوران زندگی من بود که از جام جهانی ماندم. ولی کلا سیستم اداره تیم ملی ما مافیایی شده بود. یعنی اینطوری بگویم که مربی یک طرف بود، رؤسای فدراسیون یک طرف. کلا اتفاقاتی افتاد که خندهدار بود. یعنی مربی یک حرف میزد، رئیس فدراسیون یک حرف. آنها برخی بازیکنان را طرف خودشان میکشاندند تا بخواهند جلوی مربی بایستند و اینها خیلی بد بود. من اینها را در تیم ملی خودمان دیدم.
آقای جلال طالبی انسان بسیار شریفی بود اما مدیریت، صفر مطلق. شاید مدیریت ایشان درست باشد اما فوتبال ما نمیپسندد چون بازیکنان ما طوری هستند که یک آقا بالاسر میخواهند. مربی تیم ملی باید اتوریته داشته باشد تا بازیکنان بدانند کی بخوابند، کی بیدار شوند و واقعا حضور یک آدم قدرتمند و مدیر توانمند خیلی نیاز بود.ایشان این شرایط را نداشت و به حقوق بازیکنان احترام میگذاشت و میگفت خود بازیکن باید بفهمد. کامل از دست سرمربی تیم خارج شده بود و کلا رؤسا و مدیریت تصمیم گیرنده بودند. حتی درباره اینکه چه کسانی بازی کنند.
البته دوره بعد را میگویید چون در این دوره آقای مصطفوی رئیس فدراسیون نبود.
بله قبل از جام جهانی را میگویم. بعد از جام جهانی هم که منصور خان پورحیدری سرمربی شدند و یک شکل خیلی خوبی تیم گرفت. فکر میکنم یکی از بهترین دورانهای تیم ملی بعد از جام جهانی شکل گرفت و ما تیم خیلی خوبی داشتیم، اما یکهو پیشنهاد استقلال آمد و خدا رحمت کند آقای پورحیدری را که جدا شد و رفت تا دوباره جلال طالبی را بیاورند برای جام ملتهای آسیای 2000 لبنان که همه چیز دیگر تکمیل شد. با اینکه ما واقعا تیم خوبی داشتیم. پژمان جمشیدی نفر بیست و سوم تیم ما بود که کارت برایش صادر نشد اما همراه تیم بود. ما بازیکنانی داشتیم که از آنها یک دقیقه بازی گرفته نشد یعنی اجازه بازی داده نمیشد. یکی از آنها من بودم، مهدی هاشمینسب بود، بهروز رهبریفرد، خیلیها... محمد نوازی هم بود .تیم ما با یکسری بازیکن محدود که برخیشان شکل خوبی نداشتند و بازی قابل قبولی انجام ندادند همیشه بازی میکردند و همین اتفاقات باعث شد که در یک هشتم به کره باختیم و حذف شدیم.