گوهر اسپانيايي كفشهايش را آويخت!
داويد سيلوا، بزرگمرد كوچك
پپ گواردیولا گفته بود: تصور کنید اگر سيلوا در آن تیم بارسلونا بود چهها ميكرد.
به گزارش "ورزش سه" داوید سیلوا، يكي ديگر از ستارگان دنياي فوتبال، بازنشسته شد. و مثل هميشه، خداحافظي تلخي و دلتنگي خود را به همراه دارد، ندارد؟ در ذات خداحافظي دردي نهفته است.
اگر اجراي دلنشين اِلا فيتزجرالد، اثر كول پورتر شاعر و ترانهسراي آمريكايي را شنيده باشيد، كاملا درك خواهيد كرد چه ميگويم:
هر بار که خداحافظی میکنیم
من کمی ميميرم"
ستاره سابق منچسترسیتی به عنوان یکی از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال اسپانیا با زمينهاي فوتبال خداحافظي كرد و اين در حالي است كه هرگز اعتباری را که شایسته آن بود، دریافت نکرد.
در مقايسه با خيلي از ستارگان امروز، سيلوا نه اهل سر و صدا بود، نه درگير كارهاي تيليغاتي يا بازيهاي رسانهايي. كسي سنگ او را به سينه نميزد يا هيچكس در ميان بحثهاي بيپايان فوتبال بازان براي او خودش را به در و ديوار نميكوبيد.
هواداران و گروهها و رسانههاي متعدد جلب آرا نداشت. اهل بده و بستان نبود، و بلندگویی هم در اختيار نداشت تا نامش را به صدا در آورد و طبلش را بكوبد. و اصلا حرص و اشتياقي به معروفيت بيش از اندازه نميديد.
ستاره درخشان ريزنقش ميادين فوتبال با پاسهاي كوتاه استثنايي و اشرافي مثال زدني بر توپ و بازي، در خارج از هياهو كارزار مسابقات، تشعشعات نوراني زيادي نداشت.
ريزه ميزه بود، با ته ريشي و موهايي كه گويي چند روزي است آب به خود نديده است.
نمونه ايراني آن ايرج دانايي فرد، اولين بازيگري كه در جام جهاني براي ايران گل به ثمر رساند، حقيقتا كپي از سيلوا بود. قد و هيكل و در استايل و شيوه بازي. از من اين را باور كنيد.
"روزي غم انگيز"
از اولین چیزهایی است كه در خداحافظی داوید سیلوا در ذهنم تداعي ميشود بازيهاي خياباني است. از ان دسته بچه محلهايي بود كه به زور در يار كشي به عنوان نفرات باقي مانده در تيم جاي ميگرفت. ولي بعد از يكي دو پاس و چند تا دريبل به خود ميگفتيد؛ جمعه بعد حتما در ياركشي انتخاب شماره يك من خواهد بود.
بله، سيلوا جلوهايي از زمينهايهای غبار آلود، و ميادين گل آلود است، بازيگري كه با اندام كوچك خود در پايان هر مسابقه پي ميبريد از پس معركه داخل ميدان باز هم سربلند، جان سالم به در برده است.
در پایان هم با خضوع و متانت و سادگي و سهولت همه چيز را كنار گذارد، چيزي كه جلوه اثيري به او ميدهد.
«امروز برای من روز غم انگیزی است. امروز وقت آن است که با چیزی که تمام زندگیام را وقف آن کردهام خداحافظی کنم.»
او همه چيز را آرام بيان ميكند. خطابه نيست؛ کوتاه، شمرده، مختصر. اما موثر و تاثيرگذار.
داويد سيلواي هميشگي اینجاست: یک پسربچه کوچک دوران پيشين، و یک مرد بالغ و بزرگسال نه چندان بزرگتر امروز، سه دهه گذشته است. جا و مکانها تغییر كردهاند، پس زمینهها، آدمها، روسا و دست اندركاران، همه رسم و رسوم فوتبال. اما او هنوز همان سيلواي هميشگي است. داويد چوب كبريتي دوران كودكي.
سادگي و خلوصي در او موج ميزند. امواجي قدرتمندي مستتر ميكند كه به صورت خودپسندان و متكبران خود خواه ميكوبد.
اگرچه ظاهرا اين هم براي او پشيزي اهميت ندارد:
تو مغرور خویشی ندانی همی
که جمشید را نیست زینها غمی
"كوچولوي سر سخت"
از ميان تمامي داستانهايي كه از سيلوا خوانده و شنيدم به نقل از Jose Mendilibar مربي كنوني سويا، بيش از هر حكايت ديگري توجهام را جلب كرد.
در روزگاري كه ٣ امتياز، برد به هر شكل و به هر قيمت، اصل اول است.
در فصل ٠٥-٢٠٠٤ بود. مرد لاغر اندام جواني كه به خاطر پاهای جادوییاش «مرلین» نام گرفته بود، بهصورت قرضی از والنسیا به ایبار رفت.
از آن زمان مشخص بود که تقدير اين بازیکن ١٨ ساله، آينده روشن و درخشاني را نويد ميدهد. سرنوشت و قسمت مرد كوچك با خطوط بزرگ نوشته شده بود. اما در آن فصل نشان داد هنوز به رشد كامل، جنجگويي و بی رحمي بازيكنان حرفهايي نرسيده است. چيزي كه بعدها او را به یکی از بهترین هافبکهای هجومی تاریخ اسپانیا و اروپا تبدیل كرد.
"ديليبار" تعريف ميكند:
"بازي ١-١ بود و ما براي صعود، شديدا در ٥ بازي پاياني به امتياز نياز داشتيم. او در آن فصل پنج گل به ثمر رسانده بود، در وقت اضافه موقعيتي خوبي بدست اورد و به تنهايي به سوي گل پيش ميرفت، اما ناگهان وقتي كه متوجه شد يكي از بازيكنان رقیب آسیب دیده، در عين ناباوري توپ را به بیرون زد.
من و سایر بازیکنان اصلا چیزی به او نگفتيم. او به خاطر تصميم جوانمردانهاش مورد ستایش قرار گرفت. اما پنج بازی قبل از پایان فصل بود و اگر پیروز میشدیم ممکن بود صعود کنیم!، ولي داويد، داويد است!
رئال مادرید جایزه ویژه بازی جوانمردانه را به خاطر این عمل ورزشكارانه به او عطا كرد. روزگاري پيش از اين، بزرگترین باشگاه اسپانیا سیلوا را به عنوان بازيكن جوان رد کرده بود، زیرا در زمان آزمایش و تست تشخيص داده شده بود، جثه بسیار کوچک و نحيفي دارد.
او خیلی زود یاد گرفت که چارچوب بسته و ضعف فيزيكي خود را با پرخاشگری و تلاش بيحد در زمین جبران کند. زمانی که او به صورت قرضی در ایبار حضور داشت، به قول مندیلیبار یک «کوچولوی سرسخت» بود. اما خيلي زود به آس برندهای تبدیل شد که ابتدا والنسیا و اسپانيا و سپس منچسترسیتی را به سوی افتخار سوق داد. كوچولوي سرسخت تنها به صعود و صعود و صعود ميانديشيد. پس از ان او هرگز به پشت سر نگاه نكرد، هرگز.
او تغيير كرد، تحول يافت ولي گذشته را فراموش نكرد، چنانچه مندلیبار را نیز از ياد نبرد. زمانی که مربي باسکی در سال ٢٠١٤ برای تقويت زبان انگلیسی خود به جزيره رفت، سيلوا او را با آغوش باز پذيرفت و رخصت داد تا مندليبار به عنوان مهمان در خانه٬اش بماند.
زماني كه به یک گولايات قدرتمند فوتبال انگلستان تبدیل شده بود، و براي خود كسي بود، و اسم و رسمي داشت. اما هنوز آنقدر متواضع بود بياد آورد با كي و كجا همه چيز را آغاز كرده است. او هيچگاه ريشههاي خود را از ياد نبرد.
پس از ایبار، سيلوا یک فصل برای سلتاویگو بازی کرد. آنها به تازگی به لاليگا صعود کرده بودند، و با همت و کمک سيلوا بود تا به مقام ششم دست يابند. فصل بعد به والنسیا بازگشت و بدون او سلتا در جا سقوط کرد.
سپس چهار فصل را در والنسیا سپری کرد و در آنجا به قهرماني جام حذفی اسپانیا دست يافت. اما والنسيا باشگاهي بود اهل فروش، و راضي به هرگونه معاملهايي. صفحه مهمي از دوران ورزشي سيلوا ورق خورد، و برخلاف میل تمامي هوادران والنسيا، سيلوا در سال ٢٠١٠ به سيتي پيوست.
در آن دوران اسپانیا به تازگی قهرمان جهان شده بود و سیلوا از اعضاي تيم بود. این دومین قهرمانی متوالي با "لاروخا" بود، و جوانترین عضو تیم در یورو ٢٠٠٨ تحت هدایت لوئیس آراگونس.
قهرماني جهان بزرگترين افتخار ممكنه براي هر بازيگر فوتبال است. و مدال قهرماني جهان بطور حتم در كلكسيون پسرك سرسخت جايگاه خاصي دارد اما خاطرات مثل هميشه، طعم تلخ و شیرین خود را دارد. اسپانيا مقام قهرمانی جهان را بدست آورد، اما ویسنته دل بوسکه مربي اسپانيا پس از خاتمه بازی اول كه با شکست ١-٠ مقابل سوئیس به پايان رسيد او را کنار گذاشت. و سيلوا ديگر بازی دیگری را آغاز نکرد، اسپانیا در مسابقات بعدي بهتر و بهتر شد. سيلوا آنقدر بد نبود که مربی او را مقصر باخت اول بداند. دل بوسكه فقط فرمول پيروزي را در بازی بعدي پیدا کرد، دو دستي به آن تركيب چسبيد و اين تصميم به قيمت حذف سیلوا از تيم اصلي بود و با كسب هنوان قهرماني جهان هيچكس جرات خرده گرفتن از او را نداشت.
در سال ٢٠١٢، سیلوا بعد از دو سال، نقش کوچک خود در جام جهاني را، با نقش بزرگتري در يورو به خوبي جبران كرد. از ستارههای تيم بود در تورنمنت بود، و اسپانيا به سومین پیروزی متوالی در تورنمنتهاي بين المللي دست يافت.
او در پیروزی ٤-٠ مقابل ایتالیا در فینال گلزني کرد و در نهایت ٣٥ گل در ١٣٥ بازی ملی برای کشورش به ثمر رساند. حتي از چشم نظرتنگان خيره سر آمار بسيار قابل توجهاي است.
آمار و ارقام هيچگاه در قضاوتم در باب خوبي و بدي بازيگري، كوچكترين تاثيري نداشته است.
اما علیرغم همه اين ارقام و افتخارات بي اندازه و نقش بزرگی که در دوران طلایی فوتبال اسپانیا داشت، از سيلوا همیشه در سرزمين مادري به اندازهايي كه بايد قدرداني نشد، در ميان تمامي اسامي بزرگان هم نسل خود، چون ژاوي و اينيستا ناشناختهتر ماند. مانند پل اسكولز انگليسي در ميان نسل طلايي انگلستان، در قياس با جرارد و لمپارد، هيچگاه به جايگاه در خور توجه خود دست نيافت. و تا پايان راه، معروفيت و محبوبيت و اعتبار سيلوا در سراسر اروپا بيش از اسپانيا باقي ماند.
خيلي پيش از زمانی که او در سال ٢٠٢٠ به رئال سوسیداد بپيوندد، منچسترسیتی برنامه ساخت مجسمهای از او را در اتحاد طراحی کرده بود، در حاليكه اين در اسپانیا "دور از ذهن" و غيرقابل باور بنظر ميرسد.
بدون شك بازی نکردن برای هیچ یک از دو تیم بزرگ اسپانیا یکی از دلایل عمده آن است. تبدیل شدن به یک اسطوره در بارسلونا یا حتی بیشتر از آن در رئال مادرید، تضمین ميكند شما هرگز دست کم گرفته نخواهيد شد. سيلوا در ليست بلند بالاي بازيكناني كه كم لطفي بسياري در حقشان ادا شده، تنها نيست. مت لِتِسير اگر به جاي سوتهمپتون دوران فوتبال خود را در ليورپول يا منچستر يونايتد گذرانده بود بدون شك معروفيتي جهاني داشت.
وزش نسيم و عشق جاري
در دو فصل پاياني در اسپانيا ناگهان همه چيز تغيير كرد. گويا پس از سالها همه عزيز فراموش شده خود را يافتهاند. مانند پيدا كردن دوباره جواهر يا يادگاري پرارزش و گمشده مادربزرگ را كه براي شما به ارث گذاشته است. گنجي كه ميدانيد جايي در گوشه و كنار خانه پنهان است ولي هرگز تلاشي براي پيدا كردن آن به خرج ندادهايد.
عشق طرفداران فوتبال اسپانيا بناگاه جاري شد. نسيم تازه و فرح بخشي وزيدن گرفت. در هر استاديومي كه سيلوا پايش را ميگذاشت، احترام و تشويق نثارش شد تا شايد جبراني باشد براي سالهايي كه همه چشمان كور شده بود و هيچكس او را نميديد. تشويق و كف زدن ايستاده در يكايك بازيها به امري عادي تبديل شد. هر چند دير ولي اين اداي احترام و تقاضا و درخواست بخشش از مرد كوچك هميشه ژوليده بود.
اين اواخر، احترام بازيكنان نيز بوضوح ديده ميشد. حتي همتیمیهای جوان او در رئال سوسیداد. مارتین زوبیمندی، هافبكي با رتبهايي بالا، زمانی که سیلوا در قهرمانی اسپانیا در یورو ٢٠١٢ بازی کرد، تنها ١٣ سال داشت.
او اقرار كرده است با حضور سيلوا در تيم تا چه حد هيجان زده شده و در مصاحبهای پیش از دیدار فصل گذشته در اولدترافورد اشاره كرده بود:
"بهترین کاری که داويد انجام میدهد مخفی کردن و حفظ توپ است. غیرممکن است در تمرینات توپ را از او گرفت. از نظر جسماني انقدر بزرگ نيست، فکر میکنم در لیگ برتر به خوبي یاد گرفت چگونه از توپ محافظت کند، بدنش را به شكلي خارق العاده در مقابل توپ قرار ميدهد تا مانع از دست دادن توپ شود، حتي بهترين مدافعان جهان با او مشكل دارند."
زوبیمندی به این سوال که آیا مردم اسپانیا برای دادن اعتباری که شایسته سيلوا است بسيار کند و دير عمل كردند، جواب جالبي ميدهد:
"بطور حتم، من اولین کسی خواهم بود كه اعتراف میكنم یکی از آنها بودم.
فکر نمیکنم به اندازه کافی برای او ارزش قائل ميشدم، اما اکنون فکر میکنم او در سطح بهترینها است. در اندازههاي ژاوی، و آندرس اینیستا. هر روز با او تمرین میکنم، و او هر روز فقط شگفت زدهام میکند"
سیلوا به مغز رئال سوسیداد تبدیل شد و از علل اصلي بازگشت سوسيدا به لیگ قهرمانان اروپا بود.
اگر مصدوميتي كه پس از سالها در فوتبال جان فرساي دنياي امروز كه او را متقاعد به بازنشستگي كرد، وجود نداشت، ليگ قهرمانان ميتوانست "آواي قوي" زيبا و زينت بخشي براي او باشد. منصفانهتر بود،
او سزاوار، شايسته، مستحق چنين پاياني بود تا ببيند در تمامي استاديومهاي اروپا، همه ايستاده براي او كف خواهند زد.
سيلوا حقيقتا در راس ترکیب الماسي خط مياني سوسيدا، با زوبیمندی در پشت سر او، و دو هافبک جنگنده در چپ و راست خود كه بطور دائم بين محوطههاي هجده قدم در حال حركت هستند و دو مهاجم سریع جلوتر از او، بهترین فوتبال دوران خانگی خود را بازی کرد، شايد نه مانند دوران اوجي که در سیتی داشت، اما طرفداران حيران سوسيداد آرزو میکردند اي كاش زمان فقط به عقب باز ميگشت تا شايد مدت بیشتری از حضور او لذت ببرند و به موفقيت دست يابند.
انتقال آخر و نقل مكان به سواحل باسك نیز چیزهای زیادی در مورد شخصیت و كاراكتر خاص سیلوا به ما ميگوید. او قرارداد سه ساله سودآوري را با لاتزيو رد کرد، زیرا میخواست در جایی بازی کند که دلش آنجا بود، جايي كه میدانست در ميان همزبانان خود از آن لذت میبرد و به همراه او، خانوادهاش احساس میکنند دوباره به خانه بازگشتهاند.
سیلوا در سال ٢٠٢٢ به دنیا آمدن فرزند دومش را جشن گرفت. در سال ٢٠١٨ فرزند اول پسر او، زود هنگام به دنیا آمده بود، درست زمانی که سیلوا سومین لیگ خود و نهمین جام خود را با سیتی بدست آورده بود.
دوران سختي بود، حالا در آرامش با خانواده كامل چهارنفره خود، به دور از هياهوي فوتبال، در نقطهايي قرار دارد كه نيازي به اثبات هيچ چيزي ندارد.
برنامه این بود که او در کنار خانواده جوانش در سن سباستین بماند.
شایعاتی هم وجود داشت که با انتقال نهایی، به زادگاهش، به جزایر قناری بازگردد و براي لاس پالماس فصل پاياني خود را پشت سر بگذارد. آسیب دیدگی رباط در فصل گذشته به این معنی بود که برنامه باید اساسا تغییر کند.
اينك مثل تمامي بازيكنان ديگر پيش از او، ناگهان همه چيز دوران فوتبال او پايان يافته بنظر ميرسد.
اما از يك چیز مطمئنم. آنچه تغییر نخواهد كرد احترامی است که سالها از او دريغ شده بود. احتمالا با گذشت زمان و در تاريخ فوتبال اسپانيا، با دلتنگي خاصي از پسرك لاغر اندام ياد خواهد شد و حتم دارم، اينبار اشتباه نخواهند كرد، و بدون شك ارزش و اعتبار بیشتری براي او قائل خواهند شد.
پيش از نگارش كتابها، آلوارو بنیتو، کارشناس برجسته و بازیکن سابق رئال مادرید، احساسات اسپانیا را تمام و كمال در باره سيلوا خلاصه كرده است، گويا من و طرفداران سيلوا تنها نيستيم:
"داويد به شدت دست کم گرفته شده بود. بدیهی است برای همه چیزهایی که به دست آورده ارزش قائليم، اما حقيقتا بهتر از آن چیزی است که همه ما و مردم فکر میكرديم. او بازیکن کاملاً باورنکردنی و خاصي است، یکی از بهترینهای تاریخ فوتبال اسپانیا"
سيد لاو در گاردين بسادگي در مورد سيلوا نوشته است؛
"چه در منچستر سيتي، سوسيداد يا در تيم ملي اسپانيا، تماشاي ظرافت، ثبات و استحكام سيلوا واقعا لذت بخش بود"
سيلوا، در عين بينيازي به تعريف و تمجيدها، در پايان راه و در زادگاه خود، اعترافات سر به زير و خجالت زده يك به يك هموطنان خود را شنيد. و همين براي "بزرگمرد سرسخت كوچك" كافي است.
او هيچوقت به بوق و كرنا نيازي نداشت.
ساده بود، و ساده ماند.
اميرحسين صدر