رفتي و آن سوي نيمكت نشستي برادر
در دومین سالمرگ، نامهای بلند به حمیدرضا صدر
از مرگ احمدرضا احمدی تا درگذشت جان ماتسون. همه چیزهایی که اگر بودی ازشان حرف میزدیم.
به گزارش "ورزش سه"، داشتن امیرحسین صدر از خوششانسیهای ماست. برادر شادروان حمیدرضا صدر که با نوشتههای طولانی و جذاب او درباره فوتبال آشنایید. این آخرین مطلب اوست، یادداشتی طولانی به بهانه مرگی تازه که فرصتی برای یاد آوردن خاطرات و مرور یک فصل فوتبال اروپاست که تازه نفسی گرفته و دوباره خود را میآغازد.
بخوانید:
حميد جانم،
طبق رسم و رسوم گذشته، نامهنگاري را ادامه ميدهيم. اجتنابناپذير است، اما بيدرنگ بايد با اين خبر آغاز كنم. اگرچه اخبار را احتمالا پيش از ما داري!
مهمان و عزيز موردعلاقهات نزد تو آمده؛ استاد احمدرضا احمدي.
ناجوانمردانه است يك به يك اينگونه ما را ترك ميكنيد. خاطرم هست هميشه روز اول عيد به ديدارشان ميرفتي، دستبوس بودي! حالا رخ ايشان را غرق بوسه كن!
ميدانم ديدار آشناهاي صميمي و مهربان و دوست داشتني ذوقزدهات ميكند. احمدرضا خان براي تو، گويي پدري بود كه سالها پيش از اين عمرش را به ما داده بود.
من نيز كتاب امضا شدهام را با اون خطوط و كلمات و اشعار غرق بوسه خواهم كرد.
پيش از اين هم جان ماتسون گزارشگر موردعلاقهمان را در بي بي سي از دست داديم. خاطرت هست، جملات خاطره انگيز او را دائما تكرار ميكرديم. تو گزارش فرانسه و پرتقال رو در جام ملتهاي ٨٤ دوست داشتي؛ تيگانا و گل پلاتيني و جمله؛ "سالهاست يه همچين بازيای نديدم" وقتي موتسون اين را بگوید يعني يك نيمه نهايي تمام عيار در جريان بوده. حتما يك مصاحبه با "موتي" برایمان بفرست. مسلما خواندني خواهد شد.
از تيم موردعلاقه دهه هفتاد ليدز تو نيز ديگر كسي به جز جو جوردن باقي نمانده است همه پيش خودت هستند. حتما شنيدي گوردون مك كويين هم به باشگاه خودتان اضافه شده. حتم دارم يادت هست وقتي از ليدز به دشمن شماره يك، منچستر يونايتد پيوست چقدر از اين جمله او حرص خورديم: "نود و نه درصد از بازیکنان آرزو دارند برای منچستریونایتد بازی کنند و آن يك درصد هم اعتراف نميكنند"
پيوستن سيلويو برلوسكوني با آن شخصيت بذلهگو و خوشگذران، حتما در ميان شماها سر و صداي زيادي به راه انداخت. با درايت او در فوتبال و نه سياست، از عاملين اصلي موفقيتهاي ميلان در دوران طلايي ساكي بود.
اگر چه مشغولي، اما از روي دلتنگي باید گپ و گفتي در باب فصل پايان يافته داشته باشيم. يادته؟، گذر عمر و سالهاي عمر را فصل به فصل ميشماردي و با يك سوال هميشگي جملهات را خاتمه ميدادي؟
"اميرجان، چند فصل ديگه پيش رو داريم؟ چند جام ملتها و جام جهاني ديگر را خواهيم ديد؟"
بيمعطلي برگرديم به آنچه بايد:
قبل از هرچيز بايد بگویم، مطمئنم با ديهگو، دل سير، بعد از قهرماني ناپولي بعد از ٣٣ سال در بهشت سورچراني كرديد. حتم دارم اين شيرينترين واقعه فصل پيش براي تو بود و ديهگوي كبير!
به نظر من قهرمانی مسلط و غالب خوب ناپولی در سري آ مسلماً قانعکنندهترین قهرمانی در بین پنج قهرمان ليگ برتر اروپا بود. ضمن اونكه بعد از عدم حضور پياپي در دو جام جهاني همه فوتبال ايتاليا را تمام شده حساب كرده بودند، ولي سه باشگاه ایتالیایی، اینتر، رم و فیورنتینا به هر سه فينال رقابت باشگاهی یوفا راه یافتند و نتایجی را به ثبت رساندند که از اوایل دهه ٩٠ دیده نشده بود. اگرچه هر سه تيم در فينال شكست خوردند.
تنها ١٢ ماه پیش، ایتالیا برای کنار آمدن با ناکامی خود در راهیابی به جام جهانی قطر تلاش میکرد، در حالی که، به استثنای رم، قهرمان لیگ اروپا در فصل پيش از اين، تمام باشگاههای ایتالیایی موفق نشده بودند حتی در یک دوره به مرحله نيمه نهايي برسند. ولي در یک احیای دوباره، پنج باشگاه ایتالیایی در میان ١٢ تيم ديدارهاي نیمه نهایی یوفا قرار گرفتند. پس خوشحال باش، ليگ ايتاليا بسان دوران موفقيتبار و موردعلاقه تو تكاني خورده است. در اين غوغا زلاتان هم خداحافظي كرد. همه جوره به يادماندني بود. در زمين و بيرون از آن. و تمامي اين جملات خودپسندانه اما دلنشين!
حتم دارم يادت هست روزي كه به تماشاي تمرينات آژاكس رفتيم، با غرور و سربلند كار ميكرد. پس از آن فقط بهتر و بهتر و بهتر شد.
احتمالا تلخترين خبر فصل براي تو، تساوي دورتموند در آخرين روز و قهرماني دوباره و بسيار تكراري بايرن مونيخ بود. تماشاي همزمان بازي دو تيم نفسگير بود.
در دقايق پاياني دورتموند درهاي بسته را ميكوبيد. ولي ديگر كافي نبود. دير شده بود، خيلي دير. بلینگهام انگليسي، بازيكن محبوب من، با دستان خالي به مادريد پيوست تا با مادريد جوايز را درو كند. شايد او را به ياد نداري، از ستارگان جوان دنياي امروز فوتبال است.
بايد بگویم بهترين بخش رقابتهاي آلمان اصلا چيز ديگري بود كه حتي تو هم آن را نشنيدهاي.
یونیون برلین، اولین حضور در لیگ قهرمانان اروپا را از طریق كسب مقام چهارم بوندسليگا بدست آورد. از اون داستانهايي كه عاشقش بودي. یک شرکت کننده معمولی و ساده و بيادعا در رقابتهای پیشروی فوتبال اروپا.
با تنها چهار فصل تجربه در لیگ برتر آلمان و فاقد پشتوانه مالی بزرگ، باشگاه منطقه کوپنیک برلین، در بسياري از جنبهها، دست عملياتي بزرگ در مقیاس کوچک زد. آنها در کوچکترین زمین لیگ بازی میکنند ؛Alte Forsterei با ظرفیت ٢٢٠١٢. بودجه سالانه آنها فقط ٥٢ میلیون یورو است. تیم ارزان قیمتي كه خدا را شكر هیچ نامی از ستارهاي نيست. بايد اعتراف كنم چند تا بازي بيشتر از آنها نديدم، ولي در یک فصل قابل توجه، آنها تقریباً کل فصل را در ميان ٤ تیم برتر گذراندند و حتی در بیشتر دوران پاییز فصل در صدر جدول رده بندی قرار داشتند. خوراكت بود، خصوصا در مقابل تيمهاي بزرگ نتايج قابل توجهي كسب كردند.
لایپزیگ را در خانه و خارج از آن، بهيادماندني شکست دادند، در برابر بروسیا دورتموند به پیروزی ٠-٢ رسيدند، و همچنین در بایرن مونیخ قدرتمند در برلین به تساوی ١-١ دست يافتند. اين يكي را ديدم، از آن بازيهاي حميدي بود، زماني كه یونیون كوچك شهر بزرگ برلين فاصلهها را از بین برد. نمایشی با كلاس، سرشار از جرئت، انرژی و نظم.
براي ژاوي خوشحال شدي، خاطرت هست در باب زوج او و اينيستا ساعتها حرف ميزدي؟ در اولين فصل كامل هر طور كه بود با بارسا به قهرماني رسيد، اگرچه انتقادات زيادي به معاملات و نحوه كنترل باشگاه وجود دارد. راستي آندرس اینیستا هم بالاخره به دوران بازيگري خود پايان داد. آخرين بازي او براي ويسل كوبه، ديدار دوستانهايي مقابل بارسلونا بود، بهترين صحنه بازي زماني بود كه اينيستا، همتیمی قدیمی خود ژاوی را در آغوش گرفت. عكسش را برايت ميفرستم.
در اين بين رکورد قابل توجه باشگاه اسپانیایی در لیگ اروپا با وجود بدجنسیهای رم به رهبری ژوزه مورینیو همچنان ادامه يافت. به ياد داري مورینیو هميشه عادت داشت چيزي، هر طور كه شده و به هر قيمتي درباره خود بسازد، اين بار هم بازنده بدي بود. به هر حال سویا رکورد قابل توجه خود را در لیگ اروپا ادامه داد و برای هفتمین بار قهرمان شد، همه آنها از سال ٢٠٠٦ تا امروز. آنها در غيبت تو هم هنوز و هرگز در فینال شکست نخوردهاند و تیمهای اسپانیایی اکنون در ١٨ فینال اروپایی اخیر خود در برابر حریفان غیر اسپانیایی پیروز شدهاند.
لالیگا ممکن است در حال افول باشد، اما هنوز ساز خود را در ليگ اروپا ميزند. از آن بازيهايي بود كه هر تصميم داور مورد اعتراض قرار گرفت. شايد خيليها از داور ديدار انتوني تیلور انگليسي انتقاد كردند و میگفتند که او کنترل بازی را از دست داده است، اما زماني كه تيمي مانند رم مورينيو رفتار میکند، داور چه گزينهايي دارد؟ با مجموع ١٤ کارت زرد ميتواني كاملا درك كني چگونه فينالي بود: شش کارت زرد به بازیکنان رم، پنج کارت به بازیکنان سویا و سه کارت زرد به نیمکت نشينان، از جمله مورینیو. همه چیز بسیار احمقانه و بسیار کودکانه بود. عواقب آزار تیلور و خانوادهاش در فرودگاه بوداپست، عواقب زشت یک بازی زشت بود. همه اينها را گفتم ولي نكند فكر كني همه اين وقايع براي سويا بعد از پيروزي حتي ذرهاي اهميت داشت. به آنچه ميخواستند دست يافتند و خوزه برگه سياه ديگري به كارنامه قطور خود افزود.
پاريسن ژرمن باز هم به قهرماني بيمعناي ديگري در فرانسه رسيد. و سه تفنگدار هميشه ناراضي با آن کبکبه و دبدبه هيچگاه به عنوان يك واحد، گروه يا تيم ذرهاي از آنچه را كه بايد به فوتبالدوستان تقديم نكردند. بر روي كاغذ نامها تكان دهنده بود ولي ٣ تفنگدارهاي فراموشنشدني ديگري در طول زندگي فوتبالي ديديم كه تركيب اين ٣ با آنچه كه شاهد آن بوديم به گرد آنها هم نميرسند. حميد جان باور كن چيزي نزديك آبروريزي!
نيمار برزيلي بازيگوش، درگير مسائلي فراي فوتبال است. امباپه از بهترين بازيكنان كنوني جهان همچنان غرق در نارضايتي است، و دير يا زود راهي خواهد شد، احتمالا باز هم مادريد.
تنها مسي با كسب عنوان قهرماني جهان در قطر كه قسمت تو نبود تا آن را ببيني حكايت متفاوتي دارد. اعجوبه آرژانتيني در پاييز دوران فوتبال خود با كسب عنوان قهرماني جهان به عنوان كاپيتان تيم به بحث و مقايسه بيپايان مسي و رونالدو پايان داد.
بايد گفت خوششانس بوديم، شاهد رقابت طولاني و مسلما تكرار نشدني و يگانه اين دو اعجوبه بوديم. در يكي از برنامههايت گفته بودي؛ مقايسه جايز نيست، اين دو، حلقههاي محكم و ناگسستني در زنجيره تاريخ فوتبال خواهند بود.
در پايان مسي، رونالدو را دنبال نكرد و دلارهاي آمريكايي را به پول نفت بيحد سعوديها ترجيح داد. ديويد جون تو بالاخره كار خودش را كرد و ليونل را به ميامي و ام اس ال برد.
و اين در حالي است كه رونالدوي استثنايي دوران دور خودش را از تك و تا نينداخت و با كسب مقام دوم ليگ مدعي شد؛ ليگ سعودي طي ٥ سال آينده در ميان ٥ ليگ برتر دنيا قرار خواهد گرفت. فعلا خيلي از سنگين وزنهاي مسن فوتبال مثل كريم بنزما راهي آن ديار شدهاند. ولي تصور نميكنم تو در آن بالا و ما در اين پايين وقت خود را صرف تماشاي ليگهاي عربي در پاييز بزرگاني كه تا ديروز شاهد هنرنماييهاي آنها نشستيم بکنیم.
در فصل آخري كه اين اطراف بودي، ممكن نشد تا شاهد كسب چهارگانه ليورپول باشيم. ولي پپ گوارديولا كار خودش را كرد. ٣ گانه را با سيتي بدست آورد. يادت است وقتي هالند نروژي در لايپزيش بازي ميكرد مطمئن بوديم چيزي خواهد شد. آره، شد!
اينقدر براي سيتي در اين فصل گل به ثمر رساند تا هم ركوردها را جابجا كند و هم در ميان عاملين اصلي موفقيت امپراتور جديد اروپا باشد. حتما چهار چشمي ديدار نيمه نهايي ليگ قهرمانان سيتي و رئال را تماشا كردي. مادريد را حسابي له و په كردند. تحقير كامل مغرورترين تيم اروپا كلاس درسي بود.
تاجگذاری شایسته منچسترسیتی به عنوان پادشاه جدید فوتبال اروپا، نه تنها هواداران آنها، بلکه همه بیطرفانی را که بیصبرانه منتظر بودند تا نامی تازه در میان اشراف قدیمی لیگ قهرمانان اروپا حک شود را نيز به وجد آورد. احتمالا تو و بهطور حتم من و خيليهاي ديگر را.
بزرگترین موفقيت و جشن تاریخ سيتي بلافاصله مصادف شد با مرگ سیلویو برلوسکونی. روزي كه تاريخ فوتبال ورق خورد.
تو هميشه از حضور بيش از حد پول در ورزش دلخور بودي، ناديده گرفتن آن و تظاهر به عدم ارتباط ميان سیاست و ورزش امري بيهوده است، اين را هميشه قبول داشتي. با وجود اذعان به حضور دائمي مسائل گستردهتر و تاریکتر و پولشويي ورزشي، عادلانه و شایسته است که از شکوه و عظمت دستاورد سرمربی پپ گواردیولا تمجید کنیم. تیم فوقالعاده او فصل خود را با سهگانهای پايان داد كه قبلاً تنها توسط هفت باشگاه اروپایی به دست آمده است، از جمله تنها يك تيم در انگليس، همسايه بغلي، منچستریونایتد. اين مورد دستاورد سيتي را بيش از اندازه كرد. خلاصه اينكه خوشحال باش، اين پيروزي تنها با يك نام جديد همراه نبود، اين پيروزي "فوتبالي نو" در تاريخ فوتبال اروپا بود.
در ليگ برتر هم كسي حريف نبود حتي ليورپول كه طي ٥ فصل گذشته دائما موي دماغ سيتي بود. آرسنال آرتتا، شاگرد پپ بود و بس اما در اينجا نيز سيتي با پيروزي پرصلابت و مقتدرانه توپخانه توپچيها را به كبريت كمخطري تبديل كرد و طي قهرماني ليگ ركورد ديگري به جا گذارد.
تاریخ فوتبال مملو از نمونه تیمهایی است که به شکلي ناباورانه از پيروزي مطلق به خاک شکست درغلتیدهاند. بروسیا دورتموند تاج امسال بوندسلیگا را به شکلی غيرقابل توجيهي از كف داد. در حالی که در لیگ برتر، تیمهای نیوکاسل یونایتد کوین کیگان و لیورپول برندان راجرز برای این موقعیت به ذهن میآیند. امسال تیم جدیدی این تلخی را تجربه کرد: آرسنال.
با این حال، اين مثالها نميتواند داستان كامل توپچیها را بیان کند. درست است، آرسنال در طول بسياري از مسابقات فاقد سرسختی ذهنی بود، چگونه میتوان برتری دو گل برابر لیورپول و وستهم را توضيح داد، تساوی ٣-٣ با ساوتهمپتون در قعر جدول یا شکست ملایم و ساده در ناتینگهام را كه عنوان قهرمانی را به منچسترسیتی داد؟
امتیاز پايان فصل آرسنال با ٨٤ امتیاز برای کسب عنوان قهرمانی در ٩ فصل دیگر لیگ برتر، از جمله فصل ٩٨-١٩٩٧ که آنها برای اولین بار جام را بدست آوردند، کافی بود. آنها در ١٩ بازی اول ٥٠ امتیاز به دست آوردند، با این سرعت فصل ١٠٠ امتیازی دور از انتظار نبود. آرتتا نوآوریهای تاکتیکی چشمگیر و هوشمندانهای به نمایش گذاشت.
واقعیتي كه هر دوي ما بر آن توافق داريم اي است که نزديكي آرسنال تا همين اندازه هم قابل ستايش است و احترام!
ولي اصلا کجا اشتباه شد؟ فكر ميكنم براي آرتتا و تيم جوان آرسنال هنوز زود بود، مرد ميدانهاي دائمي و سخت ليگ برتر نبودند. طي مقاله و گفتوگوي كوتاهي با رفيق شفيق خودت، جناب آقاي حاجرضايي، شديدا و بيرحمانه به آرسنال تاختم و تاختيم، شديدا تماشاي مقابله با سيتي برايم دشوار بود. كاش خودت بودي، ميگفتي و مينوشتي، بهتر و منطقيتر، زيباتر و بطور حتم شاعرانهتر!
راستي تيم محبوب شمالي تو با پيراهنهاي راه راه سياه و سفيد پوش ليورپول و تاتنهام و چلسي را پس زد و به ليگ قهرمانان راه يافت. مربي موردعلاقه جوان تو، "ادي هاو" گل كاشت. اما سايه سنگين سعودي، افسوس ما را براي دوران درخشان و نابتر كيگان و شيرر و دستهاي خالي آنها صدچندان ميكند. چقدر دلهايمان سوخت. آتش گرفتيم و جز زديم. براي ليورپول و كلاپ پيروزي شگفت انگيز برابر منچستر يونايتد كه با اريك تنهاخ در اولين فصل خود به ليگ قهرمانان راه يافته بود.
هفت-هيچ هنوز هم به سادگي در دهان نميگردد.
نميخواهد بگویي، ميدانم از سقوط لستر اخم بزرگي بر پيشاني تو نقش بست. و از سقوط ليدز بسيار آشفته شدي و تا مدتها رخي نشان ندادي!
و اين را هم خوب ميدانم با قهرماني وستهم در كنفرانس ليگ، لبخندي بر لبان تو نشست. با گل پيروزي بوون در ثانيههاي باقيمانده با بالهايت در بهشت به پرواز در آمدي. بزرگترين موفقيت مويز اسكاتلندي در دوران مربيگري بعد از دوران تلخ يونايتد. دومين جام اروپايي بعد از كسب جام برندگان جام در ١٩٦٥ با مربيگري ران گرينوود و بابي مور بسيار جوان كه سال بعد از آن جام جهاني ٦٦ را بدست گرفت. اولين جام جهاني تو بود. جامي كه تو داستانها براي ما از آن گفتي. از اشكهاي پلنگ موزابيك، از طوفان زرد، از تيلكوفسكي و بنكس، از چارلتون و مور، از همه چيز.
تخم عشق را در آنجا كاشتي تا امير براي جام ٧٠ حي و حاضر باشد.
در مقابل اسكاتلند كه هميشه دلهاي ما را ميشكست، جام جهاني ٧٤ را يادت است؟ آنهمه شانس از دست رفت و با تفاضل گل حذف شدند. جام جهاني ٨٢ را كه نگو! ضدحمله شوروي و اشتباه هانسن و ميلر؟
ولي در ليگ اسكاتلند اوضاع به منوال هميشگي است. بيرق بزرگ هواداران سلتيك گوياي همه چيز است؛ "١١٥ جام"، چهل و یکمین جام حذفي اسكاتلند در کنار ٥٣ عنوان قهرمانی لیگ و ٢١ قهرمانی در جام اتحادیه، مهمتر از همه هشتمین سه گانه، يك رکورد جهانی.
خسته نميشوند از اين يكنواختي؟
ليگ فوتبال در اوكراين جنگزده حكايت ديگري داشت. خودمان كمابيش تجربه مشابهي در دوران جنگ ايران و عراق داشتيم. فقط ليگي در تهران بود و بس.
در چنين شرايطي و علیرغم مشکلات، شاختار، باشگاهي از دونتسک برای چهاردهمین بار عنوان قهرمانی را به دست آورد. و اين در حالي بود كه مربي تيم روبرتو دزربی در سپتامبر راهی برایتون شد و ميخ خود را به خوبي در انگلستان كوبيد.
فوتبال و جنگ ادامه پيدا كرد و مسابقه بین رك Rokh و متالیست در ورزشگاه آرنا لویو، چهار ساعت و ٢٧ دقیقه پس از شروع آن به پایان رسید و سه بار توسط آژيرهاي هوایی قطع شد و بازیکنان به سمت پناهگاهها دویدند.
پايان ليگ بلژيك هم باورنكردني نبود. در دقیقه ٩٤، توبی آلدرویرلد، سرباز كهنهكار بلژیکی كه به باشگاه شهر خود آنتورپ بازگشته بود، چنان گلي به ثمر رساند تا انتظار طولاني ٦٦ ساله آنتورپ پايان دهد: برای اولین بار از سال ١٩٥٧ آنتورپ دوباره قهرمان بلژیک شد.
در هلند، فاينورد روتردام با كنترل كامل آژاكس و آيندهوون را پشت سر گذاشت. بازگشتي خوب به هلند براي جهانبخش، اگرچه هيچگاه ٩٠ دقيقه در ميدان نماند.
آرنه اسلوت، مربي تيم، چشم خيلي از تيمها را گرفت و حتي تا يك قدمي پيوستن به تاتنهام پيش رفت. محال است فاينورد پس از فصل بعدي قادر باشد او را در "كايپ" نگاه دارد.
قهرمانی اردیویسه برای اولین بار از سال ٢٩١٧ و تنها دومین قهرماني آنها در ٢٤ سال گذشته بود. شانزدهمین عنوان قهرماني آنها در اين فصل کاملا شایسته بود. جايت خالي چند بازي را به لطف اناهيتا و در نهايت خود جهانبخش در روتردام ديدم. ولي همچنان شاكيام چرا بليت كمياب ديدار با آژاكس جور نشد!
در يونان، طرفداران المپیاکوس كه تنها در هزاره کنونی ١٩ قهرماني به دست آوردهاند، قصد دارند به سرعت از رویدادهای وحشتناک فصل٢٣-٢٠٢٢ گذر كنند. دوستان يوناني را در يكي از سفرها به هلند خاطرت هست؟ تعصب تحسين برانگيزي داشتند. ولي اين آ ا ک آتن با احسان حاجصفی سوپرلیگ يونان را براي دومين بار در سه دهه گذشته از آن خود كرد. هواداران المپیاکوس از سقوط و اشتباهات باشگاهشان احتمالا همچنان حيرتزدهاند، ٢٣ بازيكن جدید، استفاده از ٤٧ بازیکن در يك فصل!؟!؟ و ستارگاني چون جیمز رودریگز هافبک تهاجمی کلمبیایی، مارسلو مدافع چپ سابق رئال مادرید و سیمه ورسالیکو، مدافع کناری کروات، آمدند، دیدند و بلافاصله صحنه را ترک کردند. بلبشويي شد كه با نظم و انضباط دولت رم دنيايي فاصله داشت!
از موفقيت تركيه در جام جهاني ٢٠٠٢ بعد از قهرماني گالاتاسراي در جام يوفا در سال ٢٠٠٠ خيلي لذت بردي. تماشاگران دو آتشه و ليگي پر سر و صدا. امسال هم گالاتاسرای، قهرمان آشنا به رکورد بیست و سومین عنوان قهرمانی لیگ رسید، اما اين فصل سوپر لیگ ترکیه شبیه هیچ فصل دیگری نبود. هرج و مرج و دل شکستگی در سراسر کشور وجود داشت. زلزلهای در جنوب شرق ترکیه در ماه فوریه رخ داد و این کشور و کل جهان را در شوک فرو برد. در میان هزاران نفری بود که به طرز فجیعی جان خود را از دست دادند، يكي از كشتهشدگان کریستین آتسو مهاجم سابق غنا که در آن زمان برای هاتای اسپور بازی میکرد، بود. اشکها و ادای احترامها سرازیر شد و لیگ در اواسط فصل متوقف شد.
در سرزمين اوزه بيو، فيگو و رونالدو، پس از سه سال بدون تصاحب حتی یک جام برای بزرگترین باشگاه پرتغال، بنفیکا با فوتبالي درخشان زیر نظر راجر اشمیت به قهرماني رسيد. او اولین سرمربی آلمانی است که یک تیم پرتغالی را هدایت میکند. عنوان لیگ اگرچه در هفته آخر فصل بهدست آمد، اما جاي بحثي را باز نگذاشت، بنفيكا از ابتدا تا انتهاي فصل در صدر جدول قرار داشت. بعيد بدانم بنفيكا و اشميت براي مدتي طولاني قادر باشند آنتوني سيلوا را در جمع خود حفظ كنند.
خستهات كردم، ولي ديگر به آخرش رسيديم؛ در ميان ديگر ليگهاي اروپا بهواسطه موفقيت چند سال گذشته كرواسي در اروپا و جامهاي جهاني بايد برايت به ليگ آنها هم اشاره كنم. نام آشناي دوران گذشته، دیناموزاگرب ششمین قهرمانی متوالی خود را کسب کرد.
و ١٧ در ١٨ سال. گويا فقط سلتيك هم نيست. با وجود اين آنته چاچیچ با وجود اختلاف ده امتیازی با تيم رتبه دوم، در آوریل از كار برکنار شد و هافبك سابق لیورپول، سابق جایگزین آن شد. ايور بيسكان جاي او را گرفت.
در همين يكي دو روزي كه اين نامه را براي تو مينويسم واقعه عجيبي وسط شهر رخ داد. ناگهان يكي از بازيكنان موردعلاقه تو و همه فوتبالدوستان واقعي در دوران بازيگري جلويم سبز شد. دقيقا مثل پالپ فيكشن تارانتينو.
يادم است ميگفتي؛ "فوتبال را با خندهاي گشاده و بيكران، با زيبايي هر چه تمامتر به ما ارزاني داشت."
سرعت، پاسها و دريبلها، كنترل و شعبده بازيها با توپ و همان لبخندي كه هميشه بر چهرهاش حضوري دائمي داشت.
بدون كنترل و بياختيار روي جدولي در كناره خيابان در جاي نامناسبي ماشين را پارك كردم، درجا به تلفن دستيام چنگ زدم و به سرعت برق به سويش شتافتم. جا خورد، معذرتخواهي كردم، گويا انگليسي هم نميدانست، ولي درجا با تعاريف رگباري اميرحسيني ادامه دادم؛ "شما از بهترين و دوست داشتني فوتباليستهايي بوديد كه من در تمام عمرم در زمين فوتبال ديدهام، شما به خيليها در طول ٩٠ دقيقه خوشبختي و شادي ارزاني داشتيد"، دريغ نكردم، حرفم را سريع و بيانقطاع تا پايان ادامه دادم. حرف دلم بود. حرف دل هر فوتبال دوست واقعي در هر گوشه جهان اگر فقط حتي يك بار گوشهاي از هنرنماييهاي او را ديده باشند.
خسته بود، ريشهاي كمپشت صورتش سفيد شده بود، گويا دوران زندان و مشكلات عديده در پاراگوئه او را تغيير داده بود، لبخندي بر چهره نداشت. ولي انقدر گرما در وجود مرد برزيلي بود كه ذوق مرا ببيند حتي اگر نميدانست اصلا چه به او گفتهام. اگر وقتي بود حتما به گل شانسي به سيمن و انگليس در جام جهاني هم اشاره ميكردم! احتمالا دلخور ميشد. ولي جواب صادقانهاي در اين باب ميخواستم. همه اين به سرعت در ذهنم ميگذشت و او به همراه برادرش قصد سوار شدن به ماشيني را داشتند. چرا خودكار برنداشتم تا امضايي بگيرم، در آن لحظه به مغز پوكم خطور نكرد. ميدوني امضاي با اسم برايم هميشه از عكس باارزشتر بوده است. گواهش صدها امضايي است كه دارم. مشخص بود، دوربين تلفن دستي نشان ميداد چه ميخواهم. دست چپم بيپروا به دور كمر او افتاد و دوربين را بالا بردم. ضدنور بود و هيچ چيز ديده نميشد، بياختيار با دستانم ١٨٠ درجه او را چرخاندم، من نابلد، لحظهاي، فقط لحظهاي در رقصي كوتاه با يكي از بهترين بالرينهاي تاريخ فوتبال بودم. حالا به وضوح ديده ميشديم، من بودم و او و آسمان آبي. من بودم با يكي از بهترين بازيكنان تاريخ برزيل، اروپا، جهان، بارسلونا و فوتبال. با خنده و نگاهي زير چشمي به او فهماندم كمي هم از آن خنده معروف تحويل دوستدار ساده دلش بدهد. فكر ميكنم سعي خود را كرد. ولي اين بار نيشهاي باز من بيشتر رونالدينيويي بود تا خود او.
لطف داشت را مرا پس نزد. همين كافي بود.
حتي بدون اون خندههاي معروف!
كاش همهچيز زندگي به اين سرعت و سادگي و راحتي و كمي خوششانسي همراه بود. كه نيست، هيچوقت نبوده!
ولي در آخرين لحظه و پيش از كليك عينك بالاي سرش را پايين آورد و چشمها را پنهان كرد. حيف، ميدوني در دوران عكاسيهايمان و اون هزاران پرتره بهت ميگفتم، آدمها را با چشمانشان دوست دارم. آنچه كه در چهره هر انساني با آدم بدون هيچ واسطهاي حرف ميزند.
شكايتي ندارم، راضيام، عكس او را هم برايت ميفرستم. همه عكسهايي را كه قول دادم در نامه گذاشتم تا اگر خواستي به سياق سابق در گوشهاي قاب كني عزيز دل.
راستي در ميان پاكسازي هزاران مجله و كتابي كه طي اسبابكشي به خانهاي ديگر مشغول آن هستم، خيلي اتفاقي به مطالب چاپ شدهاي در مجلات مختلف برخورد كردم كه در گوشه يكي از آنها خط تو به چشم ميخورد. بدجوري ميخكوبم كرد. متعلق به بيش از ٣٠ سال پيش از اين است. عنوان آن مطلب هم ناباورانه خداحافظي است. آن را هم دور عكسها ميپيچم تا يادي از بازيكن محبوبمان كرده باشيم كه خوشبختانه هنوز همين اطراف با ماست. تو به اندازه كافي انسان خوب در اطرافت هست.
تو پيش از رفتن كتاب و مجلات را يا به كتابخانه دادي يا به دوستانت سپردي. به علاقهمندان ديگري. كتابها و مجلات و آرشيو من احتمالا براي "ري سايكل" شدن راهي زبالهها خواهد شد. حقيقتا تاسفبار است. روزگار آرشيو كردن و جمعآوري و دستهبندي گذشته است.
ميبيني حميد، هنوز عهد را نشكستم و به قولم هر چند سخت وفادار ماندم. هر چند هفته يك بار خطوطي را سياه ميكنم. وفاي عهد! مثل بغل پاهاي كنار زمين يا روپاييهايي كه از ١٠ و ٢٠ تا بالاتر نميرفت، يادت كه هست. قول ميدم تا هستم بغل پايي بزنم و تا جاني هست پاي حرفم بمانم. هرچند كم، هرچند بد!
حالا دلم ميخواد با شعري از پدر دوم، احمدرضا خان احمدي بار ديگر تنهايت بگذارم، يادت باشد اين تو بودي كه ما را تنهاتر از هميشه گذاشتي و رفتي!
"در عصر یک پاییز
در اتوبوس بودیم
دورمان دیوار شیشهای سبز...
سبزی شیشهها، زرد پاییز را
سبز خرم کرده بود.
از سبزی برگها بهار به اتوبوس نشست.
بیرون خزان در کار بود.
نمیدانستم در بهار درون باید گفت؟
یا در خزان بیرون؟
من و بهار پیاده شدیم
بهار در خیابان محو شد
پاییز در کنارم راه میآمد"
تا هميشه و هميشهها دوستت دارم،
راستش هنوز خيليها اين پايين دوستت دارند.
همه سلام دارند اگرچه براي هميشه رفتي و آن سوي نيمكت نشستي!
فدات
اميرحسين
١٥ جولاي ٢٠٢٣