بهترین اتفاق المپیک انتخاب همسر بود!
شمشیربازی را به بهانه اشرافیت تعطیل کردند
پیشکسوت شمشیربازی ایران معتقد است که این رشته با بهانههای عجیب و غریب مورد بیمهری زیادی قرار گرفت و زمانی که شمشیربازان ایران داشتند در دنیا شناخته می شدند، این رشته را تعطیل کردند و باعث شدند نسل طلایی ایران از بین برود.
به گزارش "ورزش سه" و به نقل از ایسنا، شمشیربازی عمر طولانی در ورزش ایران دارد و به همان نسبت هم صاحب پیشکسوتانی است که هر کدام با موفقیت های خود، گذشته این رشته را ساختهاند. علی اصغر پاشاپور جزئی از این تاریخ دور و دراز شمشیربازی ایران است که روزی به دست گرفتن شمشیر را به بازی در مستطیل سبز ترجیح داد.
او حضور در دو المپیک ۱۹۷۲ مونیخ و ۱۹۷۶ مونترال را تجربه کرده است و در بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ تهران که نقطه عطفی برای ورزش ایران محسوب می شود، سه مدال طلا، نقره و برنز گرفت.
پاشاپور به همراه همسرش، شهلا صفوی که خود از پیشکسوتان ورزش زنان ایران است، پذیرای ما شد تا هر آنچه بر شمشیربازی ایران گذشته است را از زبان این پیشکسوت ۷۲ ساله به رشته تحریر درآوریم. خوش مشربی و خون گرمی این زوج ورزشکار باعث شد گذر زمان احساس نشود. او حرف های شنیدنی برای بازگو کردن داشت هر چند که یادآوری برخی خاطرات گذشته، خاطرش را مکدر می کرد و حتی در طول گفت و گو نیز چندین مرتبه به آن اشاره کرد که یادآوری برخی اتفاقات دلش را میسوزاند.
در ادامه گفتوگوی ۹۰ دقیقهای ایسنا با این پیشکسوت شمشیربازی را میخوانید:
در مورد خودتان و نحوه ورودتان به شمشیربازی توضیح دهید.
متولد سال ۱۳۲۹ هستم و در یک خانواده تقریبا پر جمعیت به دنیا آمدم و پنج برادر و یک خواهر دارم. از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۷ عضو تیم فوتبال راهآهن بودم و در سال ۴۷ توسط مرحوم احمد اکبری به سالن شمشیربازی معرفی شدم. من به واسطه پسر خالهام منوچهر شفاهی که خود شمشیر باز بود، معرفی شدم و واقعیت این بود که از روی رودربایستی و قولی که داده بودم به سالن شمشیربازی رفتم. آنجا یک مربی مجارستانی بود که من را جذب کرد و در شمشیربازی ماندگار شدم.
یعنی پیش از این هیچ شناختی از شمشیربازی نداشتید؟
به هیچ عنوان. من فقط یک بار شمشیربازی را در دانشگاه تهران دیده بودم که پسر خالهام منوچهر شفاهی و آساطوریان با هم بازی میکردند. من نمیدانم مربی مجارستانی در من چه دید که هر روز با من تمرین میکرد. ۶ روز در هفته از ساعت ۳ بعد از ظهر در یک سالن کوچک که در هفت تیر تهران بود، تمرین میکردیم. بعد از هفت ماه تمرین، در کاپ شاهپور شرکت کردم و مقام سوم را به دست آوردم. یادم میآید که آن موقع سرهنگ الماسی برایش سوال شده بود که این چه کسی است که در این مسابقات سوم شده است و به او توضیح دادند که من یک بازیکن جدید هستم که از اردیبهشت ماه همان سال شمشیر بازی را شروع کردهام. ۲ ماه بعد نیز در مسابقات قهرمانی جوانان ایران در اسلحه اپه اول و در فلوره دوم شدم که باز هم باعث تعجب رییس فدراسیون وقت شد. این شروع شمشیربازی من بود و هیچ کسی باور نمی کرد که ظرف ۹ ماه یک نفر بتواند به چنین مقامهایی برسد. تمام این اتفاقات بخاطر مربی خوب مجارستانی بود. متاسفانه شهریور سال بعد آن مربی مجارستانی را اخراج کردند و به او گفتند ما خودمان بهتر از تو هستیم. سال ۵۲ مدال برنز آسیا را کسب کردم و مهوش شفاهی دختر خاله من توانست مدال طلای آسیا را بگیرد که برای اولین بار بود که در بخش بانوان چنین اتفاقی رخ می داد. در بازی های آسیایی ۱۹۷۴ تهران هم ۳ مدال کسب کردم که در اپه تیمی مدال طلا، در انفرادی فلوره نقره و در فلوره تیمی برنز کسب کردیم.
شمشیربازی حدود ۱۰ سال تعطیل شد و ما ۱۰ سال از دنیا عقب افتادیم این در حالی بود که ما قهرمان آسیا بودیم. شمشیربازی رشته پر مدالی است و این مدالها را از ایران گرفتند.
شما ابتدا فوتبالیست بودید و پس از اینکه وارد شمشیربازی شدید، فوتبال را به طور کامل رها کردید؟
خدا آقا مدد را رحمت کند. مربی من در تیم فوتبال راهآهن بود. سه، چهار مرتبه به سالن شمشیربازی آمد و از من خواست که به فوتبال برگردم. به من میگفت که بدنم خوب است و قول میدهد که به تیم ملی راه پیدا می کنم. شمشیربازی را رها کنم و به فوتبال برگردم و شمشیر بازی برای من نان و آب نمی شود. من هم به او گفتم، آقا مدد برای نان و آبش نیامده ام و این رشته را دوست دارم. رشته خاصی است. خیلی تلاش کرد که من را به فوتبال برگرداند اما قبول نکردم و برای اولین بار حرف یک پیشکسوت را زمین انداختم و برای همیشه در شمشیربازی ماندم.
غیر از فلوره در اپه هم فعالیت داشتید، درست است؟
من در دو اسلحه اپه و فلوره فعالیت کردم. البته هیچ موقع در اپه درس نمی گرفتم بلکه در فلوره درس می گرفتم اما رکن اصلی تیم اپه بودم. هر کدام از اسلحه های شمشیربازی جذابیت خاص خود را دارند اما من فلوره را بیشتر از بقیه دوست داشتم، چون تعداد فنون و حرکات آن بیشتر بود. اپه محدودیت حرکات دارد و در سابر باید سرعت بازیکن زیاد باشد. من از ابتدا جذب فلوره شدم.
تا چه سالی به عنوان ورزشکار در شمشیربازی حضور داشتید؟
من شمشیربازی را تا انقلاب ۱۳۵۷ ادامه دادم و بعد از آن هم تصمیم گرفتیم که کنار بگذارم با وجود اینکه قهرمان آسیا بودیم و گفتم وارد مربیگری شوم و شمشیر بازی نوین را آموزش دهم. متاسفانه شمشیربازی توسط رییس وقت سازمان تربیت بدنی تعطیل شد البته نه تنها شمشیربازی بلکه بوکس، شطرنج و سوارکاری هم به همین سرنوشت دچار شدند. شمشیربازی حدود ۱۰ سال تعطیل شد و ما ۱۰ سال از دنیا عقب افتادیم این در حالی بود که ما قهرمان آسیا بودیم. شمشیربازی رشته پر مدالی است و این مدالها را از ایران گرفتند و ما را از ورزش ایران جدا کردند. پس از آن سعی کردیم به هر نحوی شده خودمان را حفظ کنیم اما امکانش وجود نداشت چرا که هر کجا می رفتیم، می آمدند و در سالن را می بستند. بعد از جنگ، مرحوم زرنگار مدت کوتاهی رییس فدراسیون بود و توانستیم شمشیربازی را دوباره راه اندازی کنیم. پس از آن آقای رحیمی رییس فدراسیون شمشیربازی شد که خدا خیرش بدهد خیلی برای شمشیربازی زحمت کشید. سالن شیرودی و سالن مجموعه آزادی را از ما گرفته بودند و آقای رحیمی تمام این سالنها را پس گرفت. در یک حرکت انقلابی و کمک گرفتن از همه جا، شمشیر بازی را احیا کرد. بعد از چند سال دوباره مدالآوری در آسیا را آغاز کردیم که پسر من پاشا پاشاپور مدال طلا گرفت.
چه زمانی دوباره به قهرمانی جهان برگشتید؟
برای اعلام حضور اینکه ما دوباره به شمشیربازی برگشته ایم، در مسابقات قهرمانی جهان ۱۹۹۰ فرانسه شرکت کردیم که وقتی به آن مسابقات رفتیم، تمام تجهیزات ما قدیمی بود. وقتی تیغه های ما را دیدند، خندیدند و گفتند این تیغهها آدمکش است. تیغه ها تغییر کرده بود و دیگر نمی شکست و خطری ایجاد نمیکرد.
بازی های آسیایی در اصل توانایی های شمشیربازی زنان ایران را هم نشان داد که برای اولین بار بر روی سکوی طلای بازی های آسیایی رفتند.
* تا چه سالی با فدراسیون همکاری داشتید؟
در سال ۸۳ - ۸۴ از شمشیربازی جدا شدم و دلیل آن هم اختلاف با رییس وقت فدراسیون بود. اصولا روسای فدراسیونها از جنس آن رشته نیستند و هر کاری دلشان بخواهد انجام می دهند. آن موقع آقای محمد زاده رییس فدراسیون بود که به درد شمشیربازی نمی خورد. من و یکی، دو نفر دیگر از فدراسیون رفتیم. البته آنها برگشتند اما من دیگر به فدراسیون برنگشتم. یک روز در مترو با عباس فاریابی برخورد کردم. آقای فاریابی مرد بزرگی است و جزو پنج نفر از قانونگذاران فدراسیون جهانی و رییس کمیته فنی آسیا است. اگر در ورزش ایران بگردید شخصی مانند فاریابی را پیدا نمیکنید اما کسی در ایران او را نمی شناسد. اگر همین الان آقای فاریابی وارد وزارت ورزش شود شاید یکی، دو نفر که قبلا با او برخورد داشته اند، او را بشناسند. در صورتی که شناختن او بسیار مهم است. آقای فاریابی در مترو با من صحبت کرد و به نوعی گفت که دست تنها است و به او کمک کنم و من هم دعوت او را لبیک گفتم و در سال ۱۳۹۵ کارم را در شمشیربازی کرج آغاز کردم.
کارم را ادامه دادم تا اینکه به یک سری مسائل برخورد کردم که در همه جای ورزش وجود دارد. دیدیم با رییس هیات نمی توانیم کار کنیم. یک سال تمام جواب تلفن ما را نمی داد و حتی پایش را در سالن شمشیربازی نمی گذاشت. ما هم گفتیم اگر نمی خواهد کار کنیم بگویید برویم و این طور بود که ما هم رفتیم و کار در شمشیربازی کرج خوابید. ما نیاز به مدیرانی داریم که از جنس آن رشته ورزشی باشند. برای مثال بسکتبال را در نظر بگیرید وقتی آقای مشحون آمد و بسکتبال ایران ششم آسیا شد، برای او کف می زدند اما اواخر کارش شرایط به گونه ای شده بود که اگر اول نمیشد، مورد لعن و نفرین قرار می گرفت. یعنی تیم را به اوج در آسیا رسانده بود و اولین بار این تیم به المپیک رفت. بعد از سرهنگ الماسی روسای فدراسیون ها نتوانستند کاری انجام بدهند تلاش خود را کردند اما نتوانستند چون از جنس شمشیربازی نبودند.
*در بازی های آسیایی ۱۹۷۴ سه مدال گرفتید. اتفاق بزرگی برایتان بود؟
بازی های آسیایی تهران بزرگترین واقعه ورزشی ایران بود. مردم ایران با ورزش آشنا شدند. مردم ایران نمیدانستند واترپلو، شمشیربازی یا شیرجه چه چیزی هستند. ۶ ماه قبل از بازیهای آسیایی من و آقای فتحی با هم نشسته بودیم که یک سررسید آنجا بود و من تاریخ حدودی مسابقات فلوره بازیهای آسیایی را نوشتم و ادامه دادم که من در این تاریخ قهرمان فلوره بازی های آسیایی می شوم. آقای فتحی هم نوشت من هم در بازی های آسیایی قهرمان می شوم. اما هر دوی ما در آن بازی های آسیایی مدال نقره گرفتیم. میتوانم بگویم که کم تجربگی کردم و می توانستم برنده شوم و با نتیجه ۴ بر ۵ به ژاپن باختم.
این بازی های آسیایی در اصل توانایی های شمشیربازی زنان ایران را هم نشان داد که برای اولین بار بر روی سکوی قهرمانی بازی های آسیایی رفتند و نقره و برنز انفرادی را هم گرفتند. تصور می کردیم که هنوز خیلی جا داریم که به سطح بالای شمشیربازی آسیا برسیم اما پس از آن به این باور رسیدیم که ما حتی از آسیا هم فراتر رفتهایم. ما دیگر در آسیا چیزی نمیتوانستیم یاد بگیریم و نیاز داشتیم که حتما به اروپا برویم. اروپایی ها خیلی به ما راه نمیدادند تا اینکه کم کم ما را شناختند. در مسابقات قهرمانی جهان همیشه در دورهای اول حذف می شدیم اما کم کم مرحله به مرحله بالا رفتیم. در واقع زمانی که دیگر داشتیم شناخته میشدیم، تعطیل شدیم. درست بعد از حمله عراق به ایران شمشیربازی را تعطیل کردند و همان موقع که همه باید ما را می شناختند، ناشناخته باقی ماندیم.
وقتی از رییس وقت سازمان تربیت بدنی خواهش کردیم که شمشیربازی را تعطیل نکند، پاسخ داد که شمشیربازی ورزش اشرافی است. پدر من کارمند راه آهن بود و نمی دانستم یک اشراف زاده هستم.
*تعطیلی شمشیربازی چه بلایی سر نسل ورزشکاران آورد؟
با تعطیلی شمشیربازی در واقع نسل طلایی شمشیربازی ایران از بین رفت. این نسل طلایی می توانست یک نسل دیگر را هم جلو بکشد اما این تعطیلی باعث شد که این اتصال قطع شود. مدت زمانی که شمشیربازی دوباره فعالیتش را آغاز کرد، تلاش زیادی کردیم اما خیلی سخت بود تا دوباره بتوانیم آن سکوها و مدال ها را تصاحب کنیم.
*زمانی که شمشیربازی تعطیل شد چه اتفاقی برای وسایل و تجهیزات رخ داد؟
زمانی که شمشیربازی را تعطیل کردند، مهلت ندادند که ما وسایل را جمع کنیم. از رییس وقت سازمان تربیت بدنی خواستیم، فرصتی بدهد که حداقل وسایل شمشیربازی را خارج کنیم و به جایی ببریم که اگر یک زمانی دوباره سالن ها باز شد بتوانیم از آنها استفاده کنیم اما دیدیم همه چیز را به غارت برده اند. کفش های آدیداس شمشیربازی پای باغبانی بود که داشت چمن های ورزشگاه شیرودی را آبیاری می کرد و اجازه ندادند کفش های شمشیربازی را با خود ببریم. همه چیز به غارت رفته بود. وقتی از رییس وقت سازمان تربیت بدنی خواهش کردیم که شمشیربازی را تعطیل نکند، پاسخ داد که شمشیربازی ورزش اشرافی است. خود من پاسخ دادم که پدر من کارمند راه آهن است و نمیدانستم یک اشراف زاده هستم. نفرات دیگر هم عنوان کردند که پدرشان کفاش یا کارمند شرکت نفت هستند و کدام یک از ما اشرافزاده هستیم؟ حرف های عجیب غریب می زدند که اصلا با منطق جور در نمیآمد و ما هم وقتی دیدیم حریفشان نیستیم، دیگر بیخیال شدیم و گفتیم خداحافظ. برخی از بازیکنان حتی نتوانستند وسایل شخصی خودشان را بردارند. به جرات میتوانم بگویم که آن موقع میلیونها تومان تجهیزات شمشیربازی نابود شد. به هر حال همه آنها از پول این مردم تهیه شده بود اما از بین بردند. وقتی به گذشته فکر می کنم خیلی دلم می سوزد. خیلی در حقمان بی مهری کردند.
*زنان شمشیرباز ایران هم به دلیل تعطیلی این رشته از ایران رفتند؟
زنان ما در بازیهای آسیایی تهران توانستند برای اولین بار مدال طلای بازی ها را بگیرند. ژیلا الماسی، مهوش شفایی، گیتی محبان، مریم شریعت زاده، مریم آچاک و نسرین بدر شمشیربازان سطحبالای ایران بودند. زمانی که شمشیربازی تعطیل شد آنها هم به خارج از کشور رفتند. البته مریم آچاک در اصفهان ماند و به تازگی به خارج از کشور رفته است و در مدتی که بود توانست مربیان خوبی را در بانوان پرورش دهد. اگر شمشیربازی تعطیل نمی شد این بانوان شمشیرباز هم در ایران می ماندند و در این صورت مربیان خیلی خوبی تربیت می کردند.
*در چه سالی ازدواج کردید؟
در سال ۱۳۵۵ ازدواج کردم. برای اولین بار همسرم (شهلا صفوی) را در المپیک مونیخ دیدم. تیم اصفهان قهرمان والیبال ایران شده بود و استاندار وقت به عنوان جایزه تیم را به المپیک مونیخ فرستاده بود تا بازی ها را ببینند. من عضو تیم ملی شمشیربازی در المپیک مونیخ بودم و در ابتدا آنجا همسرم را دیدم. برای دیدن دهکده آمده بودند که آنجا همدیگر را دیدیم و یک سلام علیک ساده کردیم اما در المپیک مونترال از او خواستگاری کردم. همسر آقای آدمیت ملی پوش شمشیربازی با خانم من دوست بودند و ما با هم آشنا شدیم. تیم والیبال زنان هما قهرمان ایران شد و دوباره برای پاداش به المپیک مونترال اعزام شدند و آنجا با هم صحبت کردیم و جلوی سالن والیبال از او خواستگاری کردم. بیشتر بخاطر اخلاق و رفتارش جذبش شدم. همسرم خیلی با گذشت است و من بی نهایت زندگیام را دوست دارم. دو فرزند دارم که هر دو در خارج از ایران ساکن هستند. پسرم شمشیرباز بود و اولین مدال طلای بعد از انقلاب را به دست آورد.
در المپیک اینکه شکست خوردم و نتوانستم به مدال برسم، خیلی خاطرات خوبی نیستند فقط یک اتفاق خیلی خوب برای من در المپیک افتاد و آن هم این بود که همسرم را انتخاب کردم.
*خاطره ای از بازی های آسیایی ۱۹۷۴ دارید؟
در بازی های آسیایی تهران باید در اسلحه سابر مدال طلای انفرادی را میگرفتیم. شمشیر منوچهر شفایی پسرخاله من به پهلوی شمشیر باز ژاپنی وارد شد و این اتفاق همه چیز را به هم ریخت. آن موقع تیغه ها خیلی امن نبود و ما فکر می کردیم که شمشیرباز ژاپنی کشته شده است اما خداراشکر زنده ماند و بعدا از پزشکان ایرانی هم بسیار تعریف کرد. بعد از آن اتفاق پسر خاله ام که روی پیست بازگشت نمیتوانست مبارزه کند و دستش می لرزید در نهایت هم آقای فتحی مدال نقره و پسرخاله من مدال برنز انفرادی را گرفتند. برای من بدترین اتفاق این بود که در فلوره تیمی مدال برنز گرفتیم و غم عالم وارد دل من شد. از آنجا که در انفرادی نقره گرفته بودم خیلی دوست داشتم که در تیمی طلا بگیریم که این اتفاق رخ نداد و نمی خواهم راجع به دلایل آن صحبت کنم.
در اپه تیمی مدال طلا گرفتیم. یادم میآید که در بازی اول مقابل تایلند من بازی نکردم و شکست خوردیم و مرحوم الماسی وقتی وارد سالن شد و دید که ما شکست خوردیم فریاد می زد که چرا من بازی نکردهام و گفتم ترکیب تیم را مربی می چیند. ما در بازی دوم ژاپن را شکست دادیم و بعد حساب کردیم که اگر در بازی بعدی چین را با ۱۲ برد شکست دهیم، می توانیم قهرمان شویم و در نهایت هم با نتیجه ۱۲ بر ۴ چین را شکست دادیم و قهرمانی را به دست آوردیم. تیم بانوان ما هم برای اولین بار بر روی سکوی اول بازی های آسیایی رفت که خاطره بسیار شیرینی است. همیشه اولین ها بسیار خاطره انگیز هستند.
*از المپیک هم خاطره ای دارید؟
من در دو المپیک مونیخ و مونترال شرکت کردم. المپیک مونیخ که مانند رویا بود و خیلی چیز زیادی یادم نمی آید. خیلی برای المپیک مونیخ آماده نبودم و از پادگان آمدم و در انتخابی تیم ملی شرکت کردم و انتخاب شدم. تمرین زیادی هم برای المپیک نداشتم. در واقع میتوانم بگویم که عظمت المپیک من را گرفته بود اما در المپیک مونترال خیلی راحت بازی کردم و خیلی خوب تلاش کردم اما خب نتوانستم راه به جایی ببرم. در المپیک اینکه شکست خوردم و نتوانستم به مدال برسم، خیلی خاطرات خوبی نیستند فقط یک اتفاق خیلی خوب برای من در المپیک افتاد و آن هم این بود که همسرم را انتخاب کردم. یکی از اتفاقات خوب المپیک این است که همه ورزشکاران رشته های مختلف با هم آشنا میشوند. من با تیمور غیاثی و رضا انتظاری در المپیک مونیخ آشنا شدم.
*چرا خیلی از ورزشکاران تحت تاثیر جو المپیک نمیتوانند بازی های خود را انجام دهند؟
ورزشکاران بالاترین آمادگی خود را در المپیک دارند و از طرفی تعداد ورزشکاران هم کم است و به نوعی تنها نخبه ها در بازی های المپیک حضور دارند. از این رو بازی کردن مقابل نخبه ها شرایط خاص خودش را دارد. المپیک با دیگر مسابقات کاملا متفاوت است و حتی "پوش" بازیکن آلمانی که قهرمان المپیک بود، وقتی از او پرسیدم که چرا در المپیک اول نشد، پاسخ داد که المپیک است دیگر. امیدوارم که بازیکنان ما هم بتوانند رشد کنند و جزو بازیکنان خاص شوند و روی سکوی المپیک بروند.
*چرا اکثر پیشکسوتان شمشیربازی خانه نشین هستند؟
به مدیریت برمیگردد. اصولا روسای فدراسیون ها وقتی که پیشکسوتان یا افراد نخبه ایرادی میگیرند و میگویند فلان مسیر اشتباه است، زیر بار نمی روند. آنها تنها کسانی را میخواهند که هر چه می گویند را انجام دهند و پیشکسوتان هم وقتی میبینند به نکاتی که می گویند توجه نمی شود به خانه هایشان می روند. هر کسی که رییس فدراسیون می شود، باید نخبه های شمشیربازی را جمع کند و از آنها سوال کند. باید بپرسد که چه کار باید انجام دهد نه اینکه وقتی چیزی از شمشیربازی نمیداند بگوید که من می خواهم این کار را انجام بدهم. اولین رییس سازمان تربیت بدنی بعد از انقلاب آقای شاه حسینی بود که در اتاقش همیشه باز بود. یک روز به سالن شمشیربازی آمد و گفت من نمیدانم شمشیر بازی، کشتی و بوکس چگونه پیشرفت می کنند و شما برنامه بدهید و آن را عملی کنید و من تامین تان می کنم. تنها کسی بود که این گونه برخورد کرد. بقیه نفرات فقط گفتند من میخواهم فلان کار را انجام بدهم در حالی که من وجود ندارد و ما هستیم. زمانی که ما باشیم میتوانیم پیشرفت کنیم اما زمانی که بحث من وسط بیاید پسرفت خواهیم داشت.
*در مورد دوران مربیگری تان نیز صحبت می کنید؟
اولین شاگردم حامد صداقتی در اسلحه اپه بود که در رده های نوجوانان و جوانان و بزرگسالان ایران مقام داشت. بازیکن تمام عیاری در اسلحه اپه بود. یک شاگرد به نام وحید پارسافر در فلوره داشتم که متاسفانه بعد از آن رفت. زمانی که مربی تیم ملی شدم طبق گفته خود بازیکنان موفق بودم. در کرج از صفر با بازیکنان کار کردم وتوانستم تعدادی را به سطح ملی برسانم. در دورانی که مربی بودم، امکانات نمی دادند و خود من امکانات را برای شمشیربازان فراهم می کردم. من اصغر پاشاپور حقوق نمیگرفتم و رایگان کار می کردم و این را همه اهالی شمشیربازی می دانند. من مربی، مدیر تیم های ملی و مسئول کمیته فنی فدراسیون بودم و در کنار آقای آساطوریان کار می کردم. آقای آساطوریان خیلی برای شمشیربازی زحمت کشید. یک فدراسیون کاملا موفق بودیم و دومین فدراسیون نمونه ایران شدیم. فدراسیون والیبال به این دلیل اول شد که در تقویم خود دو برنامه بیشتر از ما داشت. پس از آن کم کم مشکلات و اختلافات شروع شد و من دیگر نتوانستم در فدراسیون دوام بیاورم.
برای برگزاری مسابقات مشکلات زیادی داشتیم امکانات و وسایل نداشتیم. خوابگاه درست و حسابی نداشتیم اما بازهم خدا پدر آقای رحیمی را بیامرزد که در ورزشگاه شیرودی یک خوابگاه برای شمشیربازی درست کرد تا بازیکنان در آنجا اسکان پیدا کنند. خیلی از مشکلات به شخص برمی گشت و نمی توان گفت که سیستم ورزش خراب بود. ورزش داشت راه خودش را می رفت. چرا کشتی و بوکس پیشرفت داشتند؟ شمشیربازی تا زمان آقای رحیمی خوب بود. امکانات در اختیار ما نمی گذاشتند. بعدا فهمیدم به اسم من مربی تیم ملی حقوق رد می کردند و حالا خدا میداند چهکسی می گرفت.
مشکلی که در شمشیربازی وجود دارد یکی وسایل و تجهیزات شمشیربازی گران است و وزارت ورزش برای واردات وسایل شمشیربازی کاری نمی کند و دیگری بحث کمبود مربی است.
*شما گفتید یکی از دلایل موفقیت تان این بود که مربی خوب داشتید. الان وضعیت شمشیربازی از لحاظ داشتن مربی خوب چگونه است؟
در ایران تعداد مربیان خوب ما انگشتشمار هستند. در بخش بانوان مربیان خوب داریم اما مربی سطح بالا و به اصلاح TOP نداریم. در بخش مردان هم تعداد کمی داریم که این کافی نیست و نیاز داریم که حداقل ۱۰۰ مربی خیلی خوب در ایران داشته باشیم. ببینید شمشیربازی مانند رشتههای تیمی نیست که یک مربی ۳۰ نفر را آموزش بدهد. در شمشیربازی هر بازیکن یک مربی میخواهد. اگر برای همه بازیکنان یک مربی بگذارند، مربی نفر اول و دوم را آموزش دهد برای نفر سوم دیگر انرژی ندارد. نکته ای که هست باید مربیان ما هم علاقهمند باشند. در دوره های مربیگری شرکت کنند و یا اگر از چیزی اطلاعی ندارند از مربیان خوب ما سوال کند. در حال حاضر هم مربیان کاربلد داریم مانند حامد صداقتی، مهدی فرجی در اپه، فاریابی، رضایی، کیومرث طلوعی، آساطوریان که خارج از کشور است، یعقوبیان، قربانی. اما باید تعداد مربیان خوب و کاربلد بیشتر شود.
*شمشیربازی قدمت زیادی در ایران دارد اما چرا جامعه آن به نسبت کوچک است؟
شمشیربازی قبلا در شش - هفت استان فعال بود اما الان گسترش زیادی پیدا کرده است. با این حال مشکلی که در شمشیربازی وجود دارد یکی وسایل و تجهیزات شمشیربازی گران است و وزارت ورزش برای واردات وسایل شمشیربازی کاری نمی کند و دیگری بحث کمبود مربی است. ما نیاز داریم که تعداد مربیان ما در هیات های استانی زیاد شود و حداقل هر استان ۱۰ مربی داشته باشد اما چنین چیزی نیست. در کرج ما دو مربی داریم یا در استان اصفهان چهار مربی داریم و این تعداد کم هستند. در استان گلستان یک مربی خانم داریم که با حداقل امکانات دارد کار می کند. حداقل چهار مربی دیگر مانند خودش در کنارش نیاز دارد تا بتواند تیم را درست کند. در یک برهه ای مجبور شدیم که هفت مربی خارجی از کشورهای تازه استقلال یافته شوروی بیاوریم و آنها روی هم ۳۵۰۰ دلار حقوق دریافت میکردند. یک مربی هم از آذربایجان آوردیم به نام شاه وردیف که چهار سال اول کار مجتبی عابدینی با این مربی آذربایجانی بود. او تیم خیلی خوبی ساخت و تغییرات عمدهای در بازی نفراتی چون پیمان فخری و پسرم پاشا پاشاپور، سیف زاده، شیخ الاسلام و درویشی ایجاد کرد و آنها را واقعا ارتقاء داد.
*فرزندتان تا چه سنی شمشیرباز بود؟
پسر من تا ۲۱ سالگی شمشیربازی کرد. او دانشجوی تربیت بدنی دانشگاه تهران بود که تصمیم گرفت انصراف دهد و پذیرش از دانشگاه انگلیس گرفت. به آنجا رفت و در رشته کامپیوتر تحصیل کرد و دیگر آنجا ماندگار شد. او دیگر فقط یک دوره مربیگری شرکت کرد که البته گفته بودند که هیچ چیزی ندارند که به او آموزش بدهند چرا که همه چیز را بلد است. پسر من زیر نظر مربیان کاربلدی چون آقای فتحی و اکتای شاه وردیف آموزش دیده بود و تمام تکنیک ها و تاکتیک ها را بلد بود.
*مربیان خارجی چقدر در پیشرفت شمشیربازی ایران تاثیر گذار بودند؟
قبل از بازی های آسیایی تهران یک مربی به اسم یوری ویچکف برای سابر آمد که میتوانم بگویم پدر سابر ایران است. مربی خیلی کاربلدی بود و خیلی به ایران کمک کرد. بعد از بازیهای آسیایی مربی من هم شد و من تازه آن موقع متوجه شدم که شمشیربازی چه چیزی است و اگر قبل از بازیهای آسیایی۱۹۷۴ هم از او درس می گرفتم قطعا می توانستم مدال طلا بگیرم. من برای بازی های آسیایی زیر نظر یک مربی روس کار می کردم که مربی زحمت کشی بود اما خیلی از لحاظ تکنیک و تاکتیک سطح بالا نبود. من از ویچکوف درس های زیادی گرفتم همچنین بیژن زرنگار و شاپور زرنگار هم زحمت زیادی برای من کشیدند و آنها نیز به گردن من حق دارند.
خاطراتی دارم که دلم را می سوزاند اما می خواهم بدانید که ما با چه کسانی در ورزش طرف بوده ایم.
*فکر می کنید برای پیشرفت یک رشته چه چیزی لازم است؟
همه چیز به مدیریت و اقتصاد برمی گردد. اگر شما پول داشته باشید، یک زمین مناسب پیدا می کنید و یک خانه خیلی زیبا می سازید اما اگر پول نداشته باشید یک زمین پرت پیدا می کنید و یک چیزی سر هم می کنید فقط برای اینکه سقفی بالای سرتان باشد. قضیه ورزش هم همین است. ورزش زمانی می تواند پیشرفت کند که مدیریت ایده آل و بودجه مناسب داشته باشد. زمانی که بودجه کل ورزش ایران ۴۰ میلیارد تومان بود، بودجه شمشیربازی فرانسه ۱۲۰ میلیون دلار بود و شمشیربازی فرانسه در المپیک سیدنی شش مدال به دست میآورد. حالا بهترین مدیر هم داشته باشیم با این بودجه چه کار می تواند در ایران انجام دهد؟ آقای هاشمی طبا مدیر خوبی بود اما وقتی پول نبود چه کار می توانست انجام دهد. آقای هاشمی طبا ارثیه خوبی برای ورزش ایران گذاشت و آمادگی جسمانی را وارد ورزش ایران کرد.
ما وقتی سالن نداریم چگونه می توانیم ورزش را گسترش دهیم؟
*از بازی کدام شمشیرباز ایرانی لذت می برید؟
در اسلحه سابر از بازی مجتبی عابدینی، پاکدامن، رهبری، فتوحی و فرزاد باهر خیلی لذت می برم. در اپه بازی محمد رضایی را دوست داشتم. در برهه ای که مربی و مدیر تیم های ملی بودم او را انتخاب کردم که به مسابقات نوجوانان و جوانان آسیا برود. آقای محمدزاده که رییس فدراسیون بود نام او را خط زد. از او پرسیدم چرا نام او را خط زده ای؟ گفت که تعداد نفرات زیاد است. گفتم با چه علمی کسی که مدال می گیرد را خط می زنی. گفت، چه کسی گفته او مدال می گیرد. گفتم من مربی می گویم مدال می گیرد و من می فهمم و باید بر اساس برنامه من پیش بروی، چه زمانی میخواهی این را بفهمی و این جملاتی بود که بین ما رد و بدل شد. به او گفتم اگر این بازیکن اعزام نشود برای ابد این فدراسیون را ترک می کنم. در نهایت او را فرستاد و در هر دو رده نوجوانان و جوانان مدال گرفت. وقتی برگشتیم به محمد زاده گفتم حالا متوجه شدی شما شمشیربازی را نمی فهمی.
خاطراتی دارم که دلم را می سوزاند. تیم را برای مسابقات چین آماده کردیم که محمد زاده نام یک بازیکن فلوره را خط زد وقتی از او پرسیدم چرا چنین کاری کرده گفت پول نداریم. گفتم پول ندارید چرا تیم را ناقص می کنی. من قرار بود به عنوان مربی اعزام شوم و گفتم اسم من را خط بزن و او را ببرید. گفت باشد و هم نام من را خط زد و هم آن بازیکن را اعزام نکرد. میخواهم بدانید چه کسی را رییس فدراسیون گذاشته بودند و ما با چه کسی طرف بودهایم.
*تابلو زیبایی پشت سر شما است که آن هم تصویری از شمشیربازی است.
این تابلو را دوست عزیزم آقای کیومرث طلوعی کشیده است. او شمشیرباز و مربی خوبی است و مدتی هم مربی کویت شد و از هر انگشتش یک هنر می بارد. همچنین ماهیگیر و خیاط خوبی بود. کارمند پلی اکریل بود و زحمت زیادی کشید و بازیکنان خوبی پرورش داد. در بازی های آسیایی تهران هم حضور داشت.