هر فوتبال یک فیلم سینمایی؛
جنگ رختکنها؛ غائله مبتذل فوتبال ایران
خلاصهای از یک شبانه روز فوتبالی در ایران؛ هیاهو، خشم و خبر. گندهگویی و تندخویی و مبارزهطلبی. اما اصل کار کجاست؟
غائلهای که تنها به واسطه اشغال یکی از دو رختکن ورزشگاه آزادی توسط یکی از دو تیم فینالیست جام حذفی ایجاد شد، تا اینجا بیست و چهارساعتی بساط سرگرمی اهالی فوتبال را مهیا کرده و پای همدورهها، رفقا و نزدیکان دو مربی اصلی درگیر این ماجرا را نیز به میان کشیده تا آنها هم با کلمات تند و تحقیرآمیز خطاب به آن یکی از فالوئرها در دایرکت قلب بگیرند.
این خلاصهای از یک وضعیت نابسامان و نادرست در فوتبال ماست. فوتبالی در مسیر از دست دادن نیروی ذاتی و پرشور انسانی و درغلتیدن به سقوطی قابل پیشبینی از پس دههها اداره نادرست و بیبرنامگی و اتلاف سرمایه.
دو هفته پیش که برای تماشای بازی امیدهای ایران مقابل گلگهر به ورزشگاه آزادی رفته بودم، چیزی که توجهم را جلب کرد، تلاش فراوان شاگردان مهدی مهدویکیا مقابل تیمی باتجربهتر و پرمهره برای پیروزی بود؛ تیمی که کاملا با ذهنیت جدیدی که بر فوتبال ما حاکم است بازی میکرد: بازی با شدت، اصرار به پرس و بازپسگیری توپ و حملات سریع.
در بین بازیکنان اما اثر چندانی از هنرمندهای همیشگی فوتبال ایران نبود. بازیکنی که بشود اسمش را "بازیکن" گذاشت. آنها البته با دو شُش اضافه میدویدند و تکل میزدند، کما اینکه در لیگ برتر اوضاع بر همین منوال است. فوتبالی با بازیکنان شبیه و بازیهایی شبیهتر.
مسابقات البته سنگین، حساس و دشوار است اما ستاره چندانی در بین این سیصد چهارصد بازیکن شناسنامه دار لیگ برتر نیست. در دسته پایینتر که اوضاع به فاجعه نزدیک شده و به ندرت بازیکنی با شایستگی جهش به لیگ بالاتر به چشم میآید.
این نسل آموختههای بازی روی چمنهای مصنوعی زیرنظر مربیانی است که صدی نودشان فاقد عشق مربیان و معلمان فوتبال ایران در دورههای گذشتهاند. نسلی که با توجه به سرمایهگذاری و پولپاشی در فوتبال ایران به هرحال پیش خواهد رفت اما کو یک جوان در حدی که بتواند در یک تیم سطح یک جهانی به میدان برود؟
خب، برگردیم به صحنه اصلی تدارک دیده شده برای فوتبال ایران. آنجا که یک مربی جوان، اختیار از کف داده یقه مسئولی را میچسبد و بابت قفل بودن در رختکن از او توضیح میخواهد. دقایقی بعد، مربی تیم دیگر از راه رسیده و به سرعت به آنجایی میرسد که یک درگیری از این همهمه بیرون بکشد؛ یک قصه ادامه دار برای پایان مسابقهای با یک گل با حضور هواداران پرتعداد که وجودشان همچنان باعث زنده ماندن فوتبال ایران است اما هرگز احترام شایسته را از سوی بازیکنان، مربیان و مدیران دریافت نکردهاند.
سئوال اینجاست که چه میشد اگر مهدی رحمتی با شنیدن تصرف رختکن میهمان (توسط نساجی) به رختکن دیگر مراجعه میکرد و نهایتا این تخلف را در نشست مطبوعاتی با خبرنگاران در میان میگذاشت. سئوال دیگر هم این؛ چه میشد اگر میزبان مسابقه با درک حساسیت بازی در جای خود مستقر میشد یا خود ساکت الهامی و همراهانش که میتوانستند راه دیگری جز آن کری بیادبانه اول بازی را برای شروع مسابقه انتخاب کنند...
قبل از همه اینها، باید از برگزارکننده در این باره سئوال کرد. بهجای اینکه موضوع به یک سوء تفاهم تقلیل پیدا کند؛ چرا توضیح دقیقی درباره پروتکل همیشگی حضور در رختکنها داده نشده؟ چرا مشخص نیست که قفل کردن رختکن از داخل تخلف بوده یا جنجال 15 – 20 دقیقه ای مقابل در رختکن؟ اگر به هرحال یکی از طرفین مقصر این ماجراست، چرا بدون توضیح و گذشتن از کنار جنجال تا سوء رفتار و درگیری بعدی؟
این سئوالات بیپایان و ادامه دار خواهد بود اما چقدر عجیب که مطالبه ما به این سطح رسیده؛ تقاضای پاسبانی و محکومیت و محرومیت؛ چنانچه بعد از هر مسابقهای دادگاهی علیه کسی برپاست؛ از داور و ناظر بازی تا رییس فوتبال و اسپانسر و...
درگیری با همین سئوالات است که ما را از پرسشهای اصلی بازخواهد داشت. از پرداختن به کیفیت، اندیشه، بهبود، پیشرفت و روشهایش. البته که درگیری ساکت و نوازی همچنان بیشتر خواهد فروخت تا شکوه از نحوه اداره فوتبالی که در همه ارکانش جنگ جاری است. حتی خود جایی که باید ریشسفیدی نشسته باشد و بچههای بااستعداد و آینده دارش در مربیگری و بازی را به فوتبال و احترام تشویق کند.
* آنجا هم جنگ است و در رختکن قفل و یکی بیرون مشت به در میکوبد و فریاد میزند.
پژمان راهبر