یک روایت منحصر بفرد
نساجی؛ رویای آنفیلد در استادیوم صدهزارنفری
دیروز نساجی چند صد کیلومتر از خانه دور بود ولی به معنی کلمه، در خانه میزبانی میکرد.
به گزارش "ورزشسه" در ساعت هفت صبح، درست ساعت هفت صبح بود. گویی تمام شب در انتظار صدای زنگ بیدار باش ساعت، بیدار بودم. بعد از آخرین بار به خاطر نمیآورم چه زمانی، پیش از باز شدن چشمم، لبخندی کشیده، روی صورتم نقش بست. قرار بود نساجی در دیدار نیمه نهایی جام حذفی، از مس کرمان در ورزشگاه آزادی، میزبانی کند.
از روزهای منتهی به بازی، تعداد زیادی از مسئولین، هواداران در شهرها و استانهای دیگری از داخل و حتی خارج از مازندران، کمپینی را پایه گذاشته بودند تا سی هزار هوادار را از نقاط مختلف به ورزشگاه آزادی تهران منتقل کنند. از هواداری با قبول هزینه یک ماشین تا ارگانی با بیست دستگاه اتوبوس و در خبرها از اختصاص حداقل ۴۰ دستگاه اتوبوس نوشته شده بود.
حوالی ساعت ۹ به ترمینال قائمشهر یکی از مراکز اصلی اعزام مازرونیها رسیدم. با پرس و جو به این رسیدم که هواداران از بعد نماز صبح، خودشان را به آنجا رسانده و در انتظار حرکت ماشینها در حال گپ و گفت و چیدن ترکیب مناسب برای رقابت نیمه نهایی بودند. برای ضبط گزارش آماده شدیم. نساجی چیها از روی لیستهای ثبتنام شده در حال سوار شدن بودند و چند مسئول هم در حال مصاحبه. همه چیز بیش از حد معمول درست و مثل ساعت، کار میکرد. از قائمشهر خارج شدیم و به سوادکوه زیبا رسیدیم. در مسیر تقریبا هر یک یا دو اتومبیل در میان، نشانههای قرمز نساجی به کاپوتها و شیشهها چسبانده بود.
بعضی از هواداران بنر و پرچم رایگان توزیع میکردند. شبیه به جشنها و اعیاد، همه با لبخند به هم خیرات می کردند اما به جای نوشیدنی یا خوراکی، نشانه ای از نساجی را به هم هدیه میدادند. در ایستگاه عوارضی شهر پردیس به علت حجم بالای ماشینها ترافیک عجیبی ایجاد شده بود. در اقدامی جالب تمام گیتها آزاد شد تا ترافیک به راحتی حرکت کند. به ورزشگاه رسیدیم.
بعد از چند ده سال برای دومین مرتبه به ورزشگاه میرفتم (محدودیتهای کرونا برایم همین قدر و یا شاید بیشتر زمان برده) همه لبخند میزدند و با اینکه نساجی چند صد کیلومتر از خانه دور بود ولی به معنی کلمه، در خانه میزبانی میکرد. همه در حال همکاری برای ایجاد حس میزبانی بودند و بیش از سیهزار هوادار هم همین حس را داشتند. نساجی به تجربه من حالا بعد از چند سال به ثبات و حاشیه امن، حداقل از نظر مالی رسیده و این یکی از پایههای موفقیت این تیم است.
شمالیها تنها باشگاه خصوصی و بدون بدهی مالی در لیگ برتر هستند و این کم نظیر است. مالک نساجی به هواداران این تیم دوباره همان شخصیت و غرور سالهای نه چندان دور را به آرامی بازگردانده و طرفداران این تیم هم به همین دلیل به او علاقه شدیدی دارند. با توجه به ابراز احساسات و تشویقها در زمان حضور رضا حدادیان در ورزشگاه هم میشد به راحتی به این موضوع پی برد
بازی مطابق پیشبینی با پرس شدید و پر برخورد دنبال شد و دو مرتبه هم برای دقایقی قطع شد. در تمام زمان بازی هواداران نساجی برای لحظهای از تشویق این تیم دست بر نداشتند. فرقی نمیکرد به هر کجا نگاه میکردید همه ایستاده در حال تشویق بودند چه در جایگاه ویژه و چه در بالاترین ردیف صندلیها و دورترین نقطه نسبت به چمن. هرچه به پایان بازی نزدیک شدیم استرس و نگرانی بین هواداران نسبت به نتیجه صفر صفر، بیشتر و بیشتر میشد تا در دقیقه ۱۱۸ بالاخره این بمب ساعتی هیجان و نگرانی با فریاد گل، منفجر شد.
مدتها بود از ته قلبم برای این فریاد و بالا و پایین پریدن روی سکو دلم تنگ بود. بالاخره سوت پایان زده شد و هزاران نفر با شادی به بیرون از ورزشگاه آمدند. حالا همه منتظر هستند تا ببینند آیا معجزه دیگری اتفاق میافتد و نساجی قهرمان جام حذفی میشود؟
ترافیک شدید، تصادفهای کوچک یا ساعت نیمهشب، هیچ کدام باعث ناراحتی یا تنش نشدند. همه در آرامش به مازندران برگشتند. در مسیر برگشت به حسی که در وجودم بود توجه کردم. ترکیبی از غرور، شادی و هیجان با چاشنی عشق و حس تعلق. شبیه به تعریفی که از تیم رویایی نساجی در کودکی شنیده بودم. تیمی غولکش در زمانی که غولکشی کار سختی بود. آنها در آن سالها در کنار آبی و قرمزها در حال نبرد برای قهرمانی بودند.
حوالی اذان صبح به اتاق خوابم رسیدم. به خاطر ندارم کی قبل باز و بعد از بسته شدن چشمانم با لبخندی بزرگ و کشیده روی صورتم خوابیدم ولی هنوز از هیجان بیدارم؛ شاید باید بازی لیورپول – منچستر را از "ورزش سه" تماشا کنم. با رویای یک استادیوم اختصاصی برای تیمم؛ مثل آنفیلد. جایی که این جمعیت مشتاق که ورزشگاه صدهزارنفری را تسخیر کردند، آن را لبریز خواهند کرد.
بابک شیرآقایی
عکسها:مهدی افشاری