غافلگیرکنندهترین ورژن آقای خاص؛
پشیمانی مورینیو؛ آن صحنه زشت در تاریخ ماند
ژوزه مورینیو سرمربی مشهور پرتغالی، یکی از شخصیت های اصلی کتاب "دیوانه و گرسنه بمان" ژوائو گابریل است. او اینجا از اتفاقی که یک دهه پیش مسببش بود، ابراز تاسف کرد.
به گزارش "ورزش سه"، "وینستون چرچیل گفته: "موفقیت یعنی رفتن از شکستی به شکست دیگر بدون از دست دادن اشتیاق" و زندگی نخست وزیر معروف انگلیس دقیقاً به هیمن شکل بود، اما زندگی مورینیو اینگونه نبود.
زندگی او کاملا نقطه مقابل این بود؛ او از موفقیتی به موفقیت دیگر رفت، تا جایی که به روزهای کمتر خوشایند رسید، اما هرگز شور و اشتیاقش را از دست نداد." اینها جملاتی است که یکی از فصل های کتاب "دیوانه و گرسنه بمان" که این هفته به پیشخوان کتاب فروشی های اسپانیا آمده است، با آن به پایان می رسد.
این یک کتاب فوتبالی نیست، این کتابی است درباره ارتباطات... اما د راین کتاب مطالب مرتبط با فوتبال زیادی وجود دارد؛ چیزهایی که ما در زمین بازی نمی بینیم، چرا که مسائلی هستند که در پشت صحنه اتفاق می افتند.
و در واقع اینکه به مورینیو به عنوان یکی از قهرمانان بسیار این کتاب اشاره نکنیم، در مورد او به طرز شگفت انگیزی اجتناب ناپذیر و غیرممکن است. در حقیقت به ندرت دیده ایم که سرمربی سابق رئال مادرید خودش را به روشی که در این اثر ارائه شده، افشا کند.
روابط دوستانه بین نویسنده، ژوائو گابریل و مربی پرتغالی قطعاً باعث شده مورینیو در این کتاب بسیار رو راست و شفاف به نظر برسد و شاید بتوان اضافه کرد بسیار انسانی. مورینیو در بخشی از این کتاب گفته: "من کمی قربانی خودم شده ام؛ اگر می توانستم، این یکی از مواردی بود که دیگر تکرار نمی کردم. چرا که من بردم، بردم، بردم... و وارد سازوکاری شدم که در آن نبردن به منزله پایان دنیا است.
به دلیل شخصیتی که دارم، من خودم این اصل را تشویق کردم که تمرین، بازی و کار برای بردن و بردن و بردن است... و بعد وقتی که در شرایطی قرار گرفتم که بردن بسیار دشوار شد، چیزی که برای دیگر مربیان قابل قبول بود، برای من همیشه ناکافی بود. نبردن عین شکست بود و این درست نیست!"
شاید سال های ابتدای فعالیت او نشان دهد که او چگونه تبدیل به گروگان موفقیت خودش شد. چندین و چند سال پیاپی مورینیو در عرصه های داخلی و اروپایی قهرمان شد. پیروزی و قهرمانی برای او تبدیل به یک عادت و یک روتین شده بود و این روتین تبدیل به وسواس شد. در بیست سالی که مورینیو به حرفه مربیگری اشتغال دارد، او اغلب توانسته به بهشت موعود برسد... اما همچنین بخش هایی از جهنم را هم به چشم دیده است.
در تمام این سال ها داستان های زیادی از درگیری و ناسازگاری او با فوتبالیست های مختلفی که او مربیشان بوده به گوش رسیده است. فوتبال بستری بسیار تنشزا است و مورینیو نیز از این موضوع فرار نمی کند: "من هیمشه به بازیکنانم گفته ام که یم توانند در من یک آدم صادق پیدا کنند. کسی که حقیقت را به شما می گوید، کسی که به شما چزهایی را می گوید که ممکن است بخواهد بشنوید و ممکن است نخواهید بشنید. روزی شاید بگویند که من مربی بدی بوده ام، که من خیلی عوضی بوده ام، اما هیچکس نمی تواند بگوید که من روی حرفم نماندم و آدم صادقی نبودم."
او روی این مسئله بسیار تاکید دارد: "فرقی نمی کند که بازیکن چه عنوان و شرایطی داشته باشد، این موضوع غیرقابل تغییر است."
در این کتاب همچنین نقل قولی از کتاب زندگینامه لوکا مودریچ صورت گرفته که اشاره به درگیری مورینیو و رونالدو در یک بازی جام حذفی برابر والنسیا در سال 2013 دارد: "ما 2-0 جلو بودیم و رونالدو دنبال یک توپ نرفت و بازیکن حریف توپ را گرفت و ژوزه از عصبانیت دیوانه شده بود. هر دو مدتی طولانی کنار زمین جر و بحث کردند."
دعوا آنطور که مودریچ نوشته در رختکن هم ادامه می یابد، اما مورینیو که او هم این برخورد را به یاد دارد آن را موضوعی بی اهمیت می نامد و می گوید نقش هر مربی اصلاح بازیکنانش است، چه ستاره باشند و چه ناشناس.
مورینیو: "من از کلمه انتقاد خوشم نمی آید، من از کلمه هدایت خوشم می آید، من تمرین می دهم، اصلاح می کنم، راهنمایی می کنم... اما می دانم که هر فکری هم که من بکنم، برای بازیکنان حرف های من به منزله انتقاد است. اما اگر از این کار دست برداری، بهتر است که هر چه زودتر چمدانت را ببندی و بروی، چرا که دیگر در آنجا کاری نداری. من همیشه این موضوع را به این شکل دیده ام.
درباره آن ماجرا، ما در آخرین دقیقه یک بازی رفت و برگشتی بودیم. داشتیم 2-0 می بردیم و کریستیانو همانطور که در اسپانیا می گویند کمی وا داد . توپ را برابر ژوائو پریرا از دست داد و والنسیا مستقیم تا دروازه ما پیش رفت و نزدیک بود آن حرکت به گل ختم شود. در پایان بازی من به کریستیانو گفتم که در یک بازی مثل این پیروزی 2-0 خیلی با پیروزی 2-1 فرق می کند. او از حرف من خوشش نیامد... اما اتفاق خاصی نیافتاد."
احتمالا این درگیری، با توجه به آنچه که مودریچ نقل کرده، شدت بیشتری داشته، اما مورینیو ترجیح می دهد بعد از اینهمه سال از این موضوع عبور کند. گذر زمان خلق و خوی ما را سر و شکلی دیگر می دهد و ما با دیدگاه جدید به شرح وقایع گذشته می پردازیم.
مورینیو تاکید می کند: "من با بازیکنان خودمحور و خودخواه یکه اهداف شخصی خود را مقدم بر اهداف جمع قرار می دهند، مشکل دارم."
ژوائو گابریل، نویسنده کتاب، رونامه نگاری بود که با سیاستمداران، بازرگانان و همچنین با ورزشکاران سر و کار داشت. او سالها بود که مورینیو را می شناخت و تصویری متفاوت از آنچه که ما از این سرمربی پرتغالی سراغ داریم، ترسیم کرد.
گابریل درباره مورینیو می گوید: "بیرون از جهان فوتبال در خارج از فوتبال او مهربان و حساس، آرام و متین، حتی گاهی خجالتی است، اما وقتی او به استادیوم یا اتاق مطبوعات می رسد همه چیز تغییر می کند."
"در آنجا انگار او مسخ می شود و در نتیجه دیگر هیچ نیازی به استتار نیست، بلکه مسئله "فقط استفاده از کلمات است" ، نویسنده اینگونه توضیح می دهد و مورینیو نیز تایید می کند: "برای من کنفرانس های مطبوعاتی محل کار هستند و من همیشه دو یا سه ایده اصلی که آنها را "خط نجات" می نامم، انتخاب می کنم. دو سه ایده اصلی که شما به آنها می چسبید تا آنچه را که در فکرتان در آن لحظه و برای آن بازی مهم است، منتقل کنید. اما همیشه سوالاتی پرسیده می شود که انتظارش را ندارید، بعضی چیزهای واقعا غافلگیرکننده. و هوش اجتماعی شما مجبورتان می کند که بلافاصله پاسخی بیابید. در این شرایط، در بعضی مواقع، حد و مرزها زیر پا گذاشته شده اند."
همچنین مورینیو اشاره می کند که این روزها دوره و زمانه بسیار با سال 2000 که مورینیو تازه پا به این حرفه گذاشته بود تفاوت کرده است.
مورینیو: "در گذشته نشست های مطبوعاتی یک فرصت ارتباطی برای یک سرمربی بودند. تنها واسطه حاضر در آن زمان خبرنگار بود و این به ما این تضمین را می داد که پیام ما بدون کژتابی به مخاطب می رسد.
امروز اما دیگر اوضاع به این شکل نیست. من هنوز در نشست مطبوعاتی هستم و پام یرا به مخاطب فرستاده ام و حرفی را زده ام و مخاطب نسبت به آنچه که من همین الان گفته ام در شبکه های اجتماعی، رسانه ای دیجیتال و دیگر پلتفرم ها واکنش نشان می دهد... سوال این است: پیام من چطور به مخاطب منتقل شده؟ آیا این واکنش ها به حرف های من است یا واکنش به نسخه تحریف شده آنچه که من گفته ام؟ و این تفاوت ایجاد می کند."
یکی از ماندگارترین اتفاقات حاشیه زندگی ژوزه مورینیو در بازی برگشت سوپرکاپ اسپانیا روز 17 آگوست سال 2011 و در نوکمپ رخ داد. وقتی مورینیو هنوز سرمربی رئال بود.
در بازی برگشت سوپرکاپ اسپانیا بین بارسا و رئال و در جریان درگیری ای که پس از خطای مسلم مارسلو روی سسک فابرگاس در زمین ایجاد شد، مورینیو خیلی خونسرد به طرف تیتو ویلانوا که آن زمان دستیار گواردیولا بود رفت و از پشت سر انگشتش را در چشم او فرو کرد!
مورینیو پس از بازی در کنفرانس خبری زمانی که خبرنگاران درباره این حادثه و دلیل حمله او به این شخص خاص پرسیدند، با خونسردی گفت که این حرکت را انجام نداده و اصلاً نمیداند تیتو ویلانوا کیست!
ماجرایی که باعث شد گروهی از وکلای بارسلونا شکایتی علیه مورینیو و باشگاه رئال مادرید را به دادگاه شماره 7 بارسلونا ارائه کردند.
10 سال بعد مورینیو در مورد آن اتفاق توضیح داد و بار دیگر ابراز ندامت کرد:" اشتباه از من بود و هرگز نباید آن کار را انجام می دادم. واضح است که حرکت زشتی بود و برای همیشه آن اتفاق منفی ماندگار شد. تیتو مقصر چیزی نبود و واقعا متاسفم. اگر به گذشته برگردم، هرگز آن کار را انجام نمی دهم و دوست دارم هر کاری کنم تا آن صحنه از تاریخ محو شود."
"دیوانه و گرسنه بمان" عنوان این کتاب از درخواست استیو جابز از جوانان در سخنرانی اش در دانشگاه استنفورد وام گرفته شده است. این کتاب تنها یک داستان را بیان نمی کند بلکه راوی داستان های بسیاری است؛ از فوتبال تا سیاست، از واتیکان تا کاخ سفید، از مبارزان مسلح فارک در کلمبیا تا گوگنهایم در بیلبائو، از فیفا تا اپل... این کتابی است که خواندنش به همه توصیه می شود.