چگونه جایگاه افسانهای پدر را هدف قرار بدهید
یک باورنکردنی دیگر از خانواده عابدزاده
اسطوره دروازهبانی ایران پنجاه و پنج ساله شد آن هم در حالی که پسرش میراثدار او در تیم ملی ایران شده است.
به گزارش ورزش سه احمدرضا عابدزاده در حالی قدم به ششمین دههی زندگیاش میگذارد که پسرش پس از چند سال سختکوشی حالا بدون هیچ حرف و حدیثی و تنها به واسطه صلاحیت و توانایی خودش به تیم ملی دعوت شده است. وقتی امیر عابدزاده برای اولین بار توسط کیروش به تیم ملی دعوت شد، کسانی بودند که به این انتخاب کیروش خرده بگیرند و نام پدرش و همچنین بازی در کشور کیروش را عامل این دعوت بدانند. اما حالا او به جایی رسیده که عدم دعوتش به تیم ملی میتواند سوال برانگیز باشد. این پاداش پسری است که هیچگاه نخواست زیر سایه اسم پدر در فوتبال ایران برای خود دکان باز کند و سقف آرزوهایش بالاتر از حضور صرف در فوتبال ایران بود.
وقتی آمار عملکرد امیر عابدزاده را در باشگاه ماریتیمو مرور میکنیم و هر بار که چشممان به جمال واکنشهای حیرتانگیز او در لیگ پرتغال روشن میشود و خبرهایی از پیشنهادهای تیمهای بزرگتر به او را میخوانیم، بیاختیار پسر بچهای را به یاد میآوریم که با لباس دروازهبانی کودکانهاش در کنار پدری که محبوبترین چهره ورزشی آن زمان ایران بود، از پلههای استادیوم آزادی بالا میآمد و همراه پدری که خود را در میان تشویقهای بی امان هوادارانش برای حضور در میدان گرم میکرد، شیرجه میرفت و توپ میگرفت. حال آن پسر بچه خود وارد مسیری شده که انگار سرنوشت محتوم او بوده است؛ سرنوشتی به نام دروازهبانی.
امیر در بین برگزیدگان لیگ پرتغال در فصل 20-21
فرزند ورزشکار معروف بودن اگرچه برای شروع دوران ورزشی یک امتیاز محسوب میشود اما به هیچ وجه متضمن موفقیت نیست. ضمن اینکه مقایسه شدن با پدر ورزشکار، نیز غیرقابل اجتناب است؛ بنابراین به دست آوردن هویت مستقل در دوران حرفهای کاری سخت و گاه نشدنی است. اگر ورزشکار پدر، خود یک اسطوره باشد آنگاه رسیدن به هویتی مستقل در دوران حرفهای برای فرزندان، سختتر هم میشود. وقتی پدرت احمدرضا عابدزادهای باشد که در قله دروازهبانی ایران ایستاده و سالهاست که عملکرد هر دروازهبانی که پیراهن شماره یک تیمملی را میپوشد با او مقایسه میشود، باید کاری ناممکن کنی تا بتوانی نامت را از زیر سایه پدر خارج کنی. چقدر باید توپ بگیری و مهاجمان حریف را ناکام بگذاری و در چه جهنمهایی سوزانتر از جهنم ملبورن و حوهورباروی مالزی و ریاض عربستان باید بدرخشی و سربلند بیرون بیایی تا شاید آنوقت نامت را بالاتر از عقاب آسیا ببرند.
با این نوع نگاه، امیر عابدزاده بودن «دشواری وظیفه» است. باید پوستی کلفت داشت و روحی بزرگ تا زیر سنگینی نام پدر خم نشوی و عطای گلری را به لقایش نبخشی. اما خوشبختانه امیر برعکس اغلب فرزندان نازک نارنجی اسطورهها، پوست کلفتی و پشتکار پدر را به ارث برده و برای همین وقتی به صورت تدریجی از چرخه دروازهبانی فوتبال ایران حذف شد، سعی نکرد با اعتبار نام پدر برای خود کاسبی نان و آب داری راه بیندازد؛ بلکه عزم رفتن به اروپا کرد و دوباره از صفر و همچون یک دروازهبان در ابتدای دوران حرفه ای خود، گامی نو و تازه برداشت. همانند پدرش که وقتی رسول کربکندی نام او را در دوران جوانی از تیم خط زد، روز بعد و روزهای بعد هم باز سر تمرین رفت و آنقدر اصرار کرد تا بالاخره عیار خود را به مربیان اصفهانی ثابت کرد.
هیچکس حتی احتمالا خود احمدرضا فکر نمیکرد امیر با این قیافه بچه درسخوانها در نوجوانی حالا داعیدار پیراهن شماره یک تیم ملی باشد
باید اعتراف کرد تنها کسانی که امیر را در ابتدای مسیر حرفهایاش جدی گرفتند و باور داشتند خود او و پدرش بودند. حتی متعصبترین هواداران عابدزاده نیز امیدی به اینکه امیر بتواند خودی در فوتبال ایران نشان دهد نداشتند. حتی وقتی با پرسپولیس قرارداد بست همه اعتقاد داشتند که او تنها به خاطر نام پدرش توانسته با پرسپولیس قرارداد ببندد و شاید هم حق با آنها بود. چون که کسی عملکردی از او ندیده بود. برای همین هم هیچگاه در فوتبال ایران جدی گرفته نشد و این دقیقا نقطهی آغاز جهش امیر در فوتبال بود. زمانی که مسیری را انتخاب کرد که دیگر نام پدر بر بالای سرش سنگینی نکند. به جایی رفت که دیگر کسی او را به عنوان پسر احمد عابدزاده نشناسد بلکه او را قبل از هر چیز به نام خودش بدون هیچ پیشوند و پسوندی و تنها به خاطر عملکرد و تواناییهایش بشناسند.
در حال ارسال ساید والی با پیراهن ماریتیمو؛تیمی که تابستان قصد فروش امیر را دارد.
آنچه مشخص شده این است که امیر تا حدود زیادی پشتکار و جدیت پدرش در دوران بازی را به ارث برده است. هرچند او فیزیک رویایی پدرش را ندارد اما برای کسی که از کودکی خود را در استادیومهای ورزشی و در کنار غول دروازهبانی ایران دیده، دروازهبانی کردن انتخابی ازلی و ابدی بوده است و اینگونه امیر عابدزاده راهی جز پیمودن مسیرهای پیشرفت ندارد.
حالا او به نقطهای رسیده که حتی میتواند داعیهدار پیراهن شماره یک تیم ملی باشد و چه چیزی زیباتر و بهتر از این برای احمدرضا عابدزاده که پسرش بتواند جانشین پیراهن شماره یک او در تیم ملی باشد؟
امیر عابدزاده از این نظر قابل ستایش است که کم نخواست و از نام پدر کاسبی نکرد. فوتبال را برای تفریح نخواست و به آن کاملا حرفهای نگاه کرد. سختی کشید و تمرین کرد و سخت جنگید تا به جایگاهی برسد که دیگر کسی دعوت شدن او به تیم ملی را به خاطر فرزند عقاب آسیا بودن نداند. حالا احمدرضا عابدزاده میتواند امیر را در تولد پنجاه و پنج سالگی خود به عنوان بزرگترین شاهکارش در زندگی معرفی کند، شاهکاری بالاتر از همه شاهکارهایش در ملبورن و لیون و پکن و همین آزادی خودمان!
نویسنده: حجت شفیعی