کد خبر : 1749945 | 29 فروردين 1400 ساعت 11:24 | 56.1K بازدید | 26 دیدگاه

تماشای ستارگان مازندران از روی سکوی سیمانی

نادر دست نشان؛ قهرمان نوجوانی ما

چشم که ‌می‌بندم بازیکنان تیم منتخب مازندران را ‌می‌بینم که از ضلع شمالی ورزشگاه وارد زمین ‌می‌شوند.

نادر دست نشان؛ قهرمان نوجوانی ما

به گزارش ورزش سه ، آرش نصیری روزنامه‌نگار خوش قلمی است که گهگاه از فوتبال هم می‌نویسد.او متولد خطه مازندران است و مثل اکثر متولدین دهه پنجاه در همه آن استان سرسبز دل در گروی نساجی دارد. 
مرگ نادر دست‌نشان فرصتی برای مرور خاطرات قدیمی به قلم زیبای او شده است: 


وقتی محمد تقوی لب باز کرد که با بغض از آقانادر بگوید اشکم سرازیر شد. لابد او هم، سال‌های لیگ قدس، قبل از آنکه خودش ستاره‌ی جوان تیم مازندران باشد و بازیکن ثابت و محبوب تیم، همانجا روی همان سکوهای داغ ورزشگاه ساری ‌می‌نشست و دلبری‌ها، پاس‌های دقیق و شوت‌های چون موشک امپراطور را ‌می‌دید.


 نه، محمد برادر رضا تقوی بود که خود ستاره‌ای در تیم مازندران بود و امکان نداشت مثل آن نوجوان سیزده چهارده ساله‌ای باشد که سوار مینی‌بوس ‌می‌شد و خودش را به مرکز استان ‌می‌رساند تا سر ظهر تیرماه شرجی مازندران، از کوچه کنار سینما سپهر و پشت دبیرستان طالقانی به ورزشگاه برود و از ظهر تا ساعت شش بعد از ظهر در آفتاب داغ بنشیند تا جزو آن بیست هزار نفری باشد که کیپ تا کیپ ورزشگاه را پر کرده‌اند و یک صدا یکی از چند تیم صدرجدولی آن سال‌های لیگ قدس را تشویق ‌می‌کنند. 


در آن تیم، پیروز جغتارپور، حسین مسگرساروی، فرامرز اضطراری، رضا تقوی و یکی دو تن دیگر، از جمله سالهای بعدتر همین محمد تقوی هم جزو بهترین‌ها و محبوب بودند، اما نادر دست نشان چیز دیگری بود؛ حضورش در میدان مثل حضور علی پروین برای پرسپولیس و سیروس قایقران برای گیلان بود. یک چیز دیگر بود. باهوش و شوتزن و کاریزماتیک. گل‌ها و شوت‌ها و حرکتش در زمین، اول جایگاه شمال غربی ورزشگاه (که جایگاه ویژه قائم‌شهری‌ها بود) را و بعد همه ورزشگاه را از جا ‌می‌پراند. 

 

1592280


او اسطوره و قهرمان مردمان شهر خسته بود و قهرمان شدن کار ساده‌ای نیست. از همه تیم‌های بزرگ پیشنهاد داشت اما نساجی را رها نکرد تا محبوب و اسطوره‌ی شهر خسته باقی بماند و آخرش هم، بعد از مربیگری در حدود بیست تیم از چهارگوشه ایران، در شهر خسته از دنیا رفت، غمگین و غریبانه و بی‌نفس... امپراطور فوتبال مازندران، نادر دست نشان...


چشم که ‌می‌بندم بازیکنان تیم منتخب مازندران را ‌می‌بینم که از ضلع شمالی ورزشگاه وارد زمین ‌می‌شوند و بعد، گوینده با هیجان اسا‌می ‌بازیکنان تیم را ‌می‌خواند و در آن بین، اسم نادر دست نشان ‌می‌آید و بیست هزار نفر از سکوهای سیمانی ورزشگاه بلند ‌می‌شوند و «شیره» را بلندتر فریاد ‌می‌زنند، و در رویای آن سا‌ل‌های عجیب می‌روم؛ وقتی یک نوجوان سیزده چهارده ساله بودم و بیش از پنج ساعت، در زیر آفتاب سوزان و شرجی تیرماه مازندران، به ضلع شمالی ورزشگاه چشم می‌دوختم تا قهرمان‌های دیارم وارد شوند و دو ساعت از غربت‌های سال‌های عجیب میانه دهه شصت رها شوم.


امپراطور نادر دست نشان یکی از قهرمان‌های نوجوانی من بود.


روحش در آرامش و آمرزش ابدی.

 

1592274

دیدگاه‌ها