روایتی نو از سقوط مرگبار چترباز جوان؛
محمد می گفت دوست دارم در پرواز بمیرم!
یکی از دوستان محمد بزرگی که در صحنه سقوط مرگبار او حاضر بوده، روایت تلخی از حادثه روز پنجشنبه دارد.
به گزارش "ورزش سه"، در روزهای اخیر و بعد از حادثه تلخی که باعث مرگ محمد بزرگی، چترباز ایرانی شد، روایت های مختلفی از این ماجرا منتشر شده است. دیروز هم ویدیویی از خود این چترباز منتشر شد که قبل از حضور در مراسم آتش نشانی و پرش از روی نردبان، تمام مسئولیت این اتفاق را بر عهده گرفته بود.
یکی از دوستان محمد بزرگی که از قبل در جریان تمامی جزییات این ماجرا بوده و روز حادثه هم در چند متری نردبان پرش او حضور داشته، شاید بهترین کسی باشد که می تواند این حادثه تلخ و مرگبار را روایت کند. دانیال وحدتی از دوستان صمیمی محمد است. دوستی که درست در لحظات آخر، در سه ثانیه شوم، نظارهگر پرواز مرگبار رفیقش بود. او آن صبح پنجشنبه را برای برای «شهروند» روایت کرده است.
محمد گفت برای کنسل کردن خیلی دیر است
شرایط آبوهوا مناسب نبود. آن روز همراه محمد بودم. جمعیت زیادی آمده بودند تا پرواز محمد را تماشا کنند. همسرش آنجا بود، من و یکی دو نفر از دوستان صمیمیاش هم آنجا بودیم. آتشنشانان هم حضور داشتند. مراسم در ایستگاه آتشنشانی در فاز یک اکباتان برگزار شد. مردم هم آمده بودند. به محمد گفتم شرایط هوا نامساعد است. گفت میدانم ولی برای کنسل کردن خیلی دیر است. به این همه مردمی که آمدهاند تا مراسم را تماشا کنند چه بگوییم. گفت خودم انجامش میدهم. میدانست که پرواز سختی را پیش رو دارد.
می گفت دوست دارم در پرواز بمیرم
محمد گفت حالا که این جمعیت آمده نمیتوانیم کنسل کنیم. او آماده شد و رفت برای پرواز. من با بیسیم از پایین شمارش معکوس میخواندم. یک، دو، سه. به کوتاهی همان یک دو سه رفیقم را از دست دادم. از داخل عینکم میدیدم دارد تلاش میکند تا چتر را باز کند، ولی کاری از دستم بر نمیآمد. انگار عزرائیل با شمارش معکوس من خودش را آماده کرده بود. باد ناگهان پیچید. محمد خیلی پرش داشت. او اصلا بیتجربه نبود. میدانست این کار خطرناک است ولی عشقش را داشت. باد، پایلوت را روی صورتش قرار داد. چتر باز نشد. محمد همیشه میگفت اگه قرار باشد به زودی بمیرم دوست دارم در پرواز بمیرم. او به آرزویش رسید. اولین عزیزی بود که کنارش و بالای سرش بودم. دیدن آخرین نفس رفیقت بزرگترین درد دنیاست.
پولی در کار نبود و از جیبش هم هزینه کرد
محمد متولد سال 72 بود. او از سال 94 پرواز را شروع کرد. البته تا پیش از آن خلبان پاراگلایدر بود. شغلش هم پیمانکار خطوط انتقال آب بود. ولی تمام عشقش پرواز بود. همسرش هم چترباز است. آنها سال 91 با هم ازدواج کردند. دو برادر هم دارد. پدرش هم در قید حیات نیست. در خانوادهشان فقط محمد و همسرش چترباز بودند. محمد از هیچ خطری نمیترسید. عاشق این بود که یکبار با لباس آتشنشانی اینکار را انجام دهد. برای آتشنشانان احترام بسیار ویژهای قائل بود. تمام دغدغهاش این بود که به یاد شهدای پلاسکو این کار را انجام دهد. تمام مجوزهایش را هم گرفته بود. از شهرداری، آتشنشانی و تمام ارگانهای مربوط. خودش هم کلی هزینه کرد. یعنی نه تنها پولی در کار نبود، بلکه از جیب خودش هم هزینه کرد. در آخر هم به آرزویش رسید.