رومن گروژان شش هفته پس از فرار از شعلهها؛
به خاطر فرزندانم نمی توانم امروز بمیرم!
رومن گروژان، راننده فرمول یک، که شش هفته پیش از تصادفی هولناک در گرندپری بحرین جان به در برد، خبر از بهبود دست های سوخته اش داد.
به گزارش "ورزش سه"، رومن گروژان، راننده فرمول یک، با انتشار عکسی از دستهایش، خبر داد که تنها شش هفته پس از تصادف هولناک در گرندپری بحرین که موجب شد ماشین این راننده تبدیل به گلوله ای از آتش شود، دو دست آسیب دیدهاش دیگر نیازی به پانسمان ندارند.
ماشین هاس رومن گروژان در نخستین دور از گرندپری بحرین پس از برخورد با گارد ریلها دو نیمه شد و گروژان که به همراه نیمه جلویی ماشین در گارد ریل گیر کرده بود، خود را در میان شعله های آتش یافت.
برای این راننده 34 ساله فرانسوی فرار از اتاقک راننده که در میان شعله ها میسوخت تقریبا نیم دقیقه طول کشید و سپس او به سرعت به بیمارستان رسانده شد.
او پس از سه شب از بیمارستان مرخص شد و از آن زمان در خانه خود در سوییس مشغول مداوای دست های سوخته خود است.
روز گذشته گروژان با انتشار عکسی در حالی که با دست های بدون پانسمان گربهاش پتروس را در آغوش داشت، خبر از بهبود دستان خود داد.
گروژان در اینستاگرام خود نوشت: "پانسمانها کامل برداشته شد و پتروس خوشحال است."
گروژان پس از تصادف هولناک در گرندپری بحرین، دو مسابقه باقیمانده از فصل 2020 را از دست داد و از آنجا که پیشتر خبر از خداحافظی از فرمول یک در پایان فصل را داده بود، تصادف در گرندپری بحرین، آخرین تجربه او در فرمول یک بود.
فرمول یک و فدراسیون اتومبیلرانی FIA، در پایان این ماه نتیجه بررسی های دقیق خود راجع به تصادف گروژان را منتشر خواهند کرد.
تصاویر ترسناک تصادف گروژان باعث شد بسیاری گمان کنند که این راننده جان سالم از میان شعله ها به در نخواهد برد. رومن گروژان نیز در مصاحبه ای گفت که مرگ را به چشم دیده و آماده مردن بود. گروژان به شکل معجزه آسایی توانست از اتاقک شعله ور راننده که در بین گارد ریل گیر کرده بود ظرف 28 ثانیه بیرون بیاید. این در حالی بود که اگر در هنگام برخورد به دلیل شدت ضربه بیهوش شده بود، هیچکس نمی توانست او را از مرگ نجات دهد.
گروژان پس از جان به در بردن از یکی از ترسناک ترین تصادفات سالهای اخیر فرمول یک گفت: "برای من 28 ثانیه نبود. نزدیک به یک دقیقه و نیم برای من احساس شد. ماشین ایستادف من چشمانم را گشودم، کمربند ایمنی را باز کردم و تلاش کردم که از ماشین بیرون بپرم.
کلاهم به چیزی برخورد کرد و دوباره نشستم روی صندلی و فکر کردم حتما ماشین واژگون شده و منتظر ماندم که کسی به من کمک کند. به اطرافم نگاه کردم و همه جا نارنجی بود. با خودم فکر کردم چه عجیب. فکر کردم که غروب خورشید است؟ نه. نور چراغ های پیست است؟ نه. بعد تازه متوجه شدم که در میان شعله ها هستم. فهمیدم که وقت ندارم منتظر بمانم تا نجاتم دهند.
تلاش کردم که باز از ماشین بیرون بیایم و فایده ای نداشت. دوباره سر جایم نشستم. کمی فحش دادم و بعد گفتم نه. من نمی توانم اینطوری بمیرم. دوباره تلاش کردم و فایده ای نداشت. گیر کرده بودم. نشستم روی صندلی و تمام عضله هایم خودشان را رها کردند. گفتم من مرده ام، من حتما می میرم.
بعد فکر کردم کدام قسمت اول می سوزد؟ خیلی درد دارد؟ مرگ را دیدم که به سویم می آمد.
شاید آن لحظه به من اجازه داد تا دوباره تجدید قوا کنم و دنبال راه دیگری بگردم. به فرزندانم فکر کردم و گفتم نه. من نمی توانم امروز بمیرم. به خاطر فرزندانم نمی توانم بمیرم."