آنچه بر یک نفر در این 72 ساعت گذشت؛
متنفرم یک لحظه هم فینالیست آسیا باشم!
جای مهدی شیری بودن خیلی سخت است، اما خاطره عزیز بوهادوز یادم می آورد فوتبال این شکلی است.
به گزارش "ورزش سه"، حتما بسیاری مثل من و مهدی شیری، بچه که بودند آرزوی بازی کردن در استقلال یا پرسپولیس را در سر داشته اند. فقط مثل عینیت زندگی و فوتبال، برای یک نفر چنین سرنوشتی رقم می خورد و یکی هم مثل من در خانه لم داده روی مبل، رویای از صفر به صد رسیدن را مرور می کند. اگر شدید فوتبالی باشید، حتما هر بار که مصاحبه های علی بیرو بعد از مهار پنالتی رونالدو را گوش بکنید یک جایی اش را به زندگی خودتان ربط داده و رویابافی می کنید.
در این 72 ساعت بعد از فینال بارها تمام اتفاقی که رخ داد را با خودم مرور کردم. 100 بار با خودم گفتم کاش یک نفر خودش را زمین می انداخت تا بعد از گل پرسپولیس فضای بازی آرام می شد، کاش پنالتی ریباند نداشت و کاش یکی از خیل آن همه ارسال روی سر بازیکنی از پرسپولیس می نشست. حتما شما هم هزار شب مثل من بی خوابی که به سرتان زده، دقایق پایانی دیدار ایران و پرتغال را دیده اید، بلکه این بار شاید تک به تک مهدی طارمی تبدیل به گل شود.
اما نشده و حتما بعد از این همه سال فوتبال نگاه کردن باید قابل درک باشد که یک وقت هایی آنطوری پیش نمی رود که تصور می کنیم. اصلا نه قصد توجیه اشتباه مهدی شیری را دارم و نه معتقدم اگر یک هوادار پرسپولیس از دست این بازیکن ناراحت باشد خطا کرده است. فقط یکی دو بار هم خودم را جای مهدی شیری گذاشته ام که البته اینقدر تلخ بود که سریع تصمیم گرفتم رل دیگری را برای خودم انتخاب کنم.
هزار هم توضیح بدهد و عذرخواهی کند نه هواداران پرسپولیس چنین اشتباهی را فراموش می کنند و نه تاریخ فوتبال را می شود عوض کرد. فقط شاید گوشه مرور هزار باره این خشم کور، اگر یادآوری شود همین فوتبال لعنتی بارها هم اشتباهی باعث خوشحالی مان شده، شاید درک چنین اشتباهاتی اینقدر هم درد نداشته باشد.
دو سال و خرده ای قبل در دیداری که عادل فردوسی پور بعد از 20 دقیقه گفت کاش همین صفر صفر تمام شود و در واقع آبروریزی نکنیم، عزیز بوهادوز در دقیقه 93 با یک گل به خودی دومین و آخرین پیروزی تاریخ ایران در جام جهانی را نصیب مان کرد. اولی را هم کم و بیش یادم هست و می دانم 20 سال طول کشید که یک بار دیگر در یک جام جهانی در یک بازی پیروز شویم. پس اینقدرها هم اتفاق مرسومی نیست و بر طبق همین روال اگر نسل ما سه چهار تا پیروزی تیم ملی ایران در جام جهانی را ببینیم احتمالا از نظر تاریخی آدم های خوش شانسی بوده ایم.
آن روزها هم همینقدر (البته قطعا کمتر)، خودم را جای عزیز بوهادوز گذاشتم و ترسیدم بر باد دادن رویای یک ملت عجب مسئولیت سنگینی روی دوش آدم می گذارد. حتما در این 72 ساعت مهدی شیری بارها آن صحنه را مرور کرده و به خودش گفته کاش می گذاشتم جونیور دروازه پرسپولیس را باز کند. در نهایت فوقش می گفتند در تایمینگ و جایگیری ضعیف عمل کرده ام و اینقدر دیگر مورد سرزنش قرار نمی گرفتم.
پس خلاصه بگویم یک گوشه این فوتبال جایی برای خطا، ناکامی و اشتباه هم بگذاریم. جای بوهادوز و مهدی شیری بودن بیش از تصور دشوار است، اما اولین بار آن آدمی که گفت فوتبال قصه مرگ و زندگی ست، همین اشتباهات و تنهایی متهم درجه یک را دیده بود که این پدیده را به زندگی تعبیر کرد.
این که بازیکنان پول خوبی می گیرند، مورد توجه هستند و در واقع منظورمان این است که وظیفه سنگین تری از ما دارند درست است، اما کشیدن بار این مسئولیت اجتماعی وقتی خیلی دشوار می شود که یک جاهایی مثل اینجا همه چیز اشتباه پیش برود.
هر چقدر هم فوتبال را با تئوری های فلسفی تبیین کرده و پای هگل و مکس وبر را هم که وسط بکشی، آخرش همین "لحظه" هاست که سرنوشت را رقم می زند. زیدان هم که باشی ممکن است یک ثانیه ای آرزوی یک جغرافیا را تبدیل به کابوس بکنی.
من علاقه بیش از اندازه ای به روبرتو باجو دارم و اصلا شاید به خاطر او فوتبالی شدم. بودای کوچک که در مراسم تدفین پائولو روسی اشک می ریخت با چهره ای مستاصل گفت: "من نتوانستم رویای یک ملت را محقق کنم، اما تو در جام جهانی 82 موفق به انجام چنین کاری شدی."
پس وقتی روبرتو باجو 26 سال بعد از خراب کردن یک پنالتی در فینال، هنوز هم غصه بیش از حد محکم زدن ضربه اش را می خورد، تصور مهدی شیری بودن هم آزاردهنده می شود. فقط گوشه کنار این تلخی، یک جایی هم برای فلسفه فوتبال و خطا پذیری اش بگذاریم، همین.
آریا فاطمی مقدم