اگر نیمی از او بودم هم جای خوشحالی داشت
اسکوچیچ عاشق کدام سرمربی است؟
دراگان اسکوچیچ سرمربی تیم ملی ایران بعد از بازگشت از کشور بوسنی، خاطرات چند روز حضورش در این کشور و تجربیات مختلفش از تمرین با ملی پوشان و گردش در شهر سارایوو را منتشر کرد.
به گزارش ورزش سه ، در این یادداشتهای روزانه نکات جالبی وجود دارد ازجمله دلبستگی اسکوچیچ به اویویتسا اوسیم سرمربی سابق یوگسلاوی که یکی از بهترین های تاریخ این منطقه به شمار میآید.
این یادداشتها روز اول تا آخر اردو را در بر میگیرد.دوره ای که در دل او با شک و کمی تردید آغاز شده و با امید به اتمام رسیده است :
۹ نوامبر- پس از یک شب بی خوابی در پرواز تهران - استانبول، پس از یک روز اقامت در استانبول و بازدید از سفارت ایران، سرانجام حدود ساعت ۸ شب توسط هواپیمایی ترکیه در سارایووی سرد و مه آلود به زمین نشستیم. «ماجا» یکی از مسئولان بوسنی در فرودگاه ما را ملاقات کرد و یک اسکورت پلیس هم وجود داشت. هشداری برای مراقبت از خودمان دریافت میکنیم چون آنها میگویند ۷۰ نفر به خاطر کرونا فوت کردهاند. مصاحبه کوتاهی با تلویزیون ایران مقابل اتوبوس انجام میدهم، سوار اتوبوس میشوم و به بازیکنان به خاطر کرونا هشدار میدهم. من نگرانم. به هتل هیلز می رسیم. مطمئناً هتل میتواند خستگی بازیکنان را برطرف کند.
۱۰ نوامبر - هنگام صبحانه اخبار ناراحت کنندهای دریافت میکنیم که محمود یاوری ما را ترک کرده است. به اتاق بر میگردم تا در آرامش ویدئویی بسازم که در آن درگذشت او را تسلیت بگویم. ما آن روز کارهای زیادی داریم که باید انجام بدهیم. من و اعضای کادر فنی در اتاق جلسه، انیمشین هایی از حرکات مدنظر برای دفاع و حمله را ایجاد میکنیم. جایی در میانههای این برنامه، آنها کارمان را قطع میکنند چون من باید تست کرونا بدهم. طبق پروتکل مسابقه این تست لازم است حتی اگر همین آزمایش را دو روز قبل تر در تهران انجام داده باشیم. تمرین بعدازظهر مهم است. این تنها فرصتی است که میتوانیم ایدهها را به بازیکنان منتقل کنیم. داریم به تمرین میرویم. همه چیز خوب پیش رفت. به نظر میرسد بازیکنان متوجه میشوند که ما دنبال چه چیزی هستیم. به وقت شام سینان سینانوویچ روزنامه نگار و دوست قدیمی ام را می بی نم. امیر دلیچ روزنامه نگاری از بالکان هم او را همراهی میکند.
۱۱ نوامبر - یک روز قبل از بازی با بوسنی. بعد از صبحانه، وقت خود را روی فیلمهای آنالیز تیم ملی بوسنی صرف میکنیم. بعد از ناهار، نیاز به استراحت داریم. با درک اینکه «تونل نجات» نزدیک ما است، به این فکر افتادم که دبیر کل فدراسیون (مهدی محمدنبی) و کادر خود را به این تونل معروف برسانم. ما تحت تاثیر این تونل قرار گرفتیم. قبل از شروع تمرین آن روز، آدمیر هاسانچیچ یکی از هم تیمیهایم در تیم راییکا به دیدارم آمد. مدت هاست که همدیگر را ندیدهایم...
۱۲ نوامبر - روز مسابقه. ساعت ۱۱ جلسه داریم. این جلسه دو بخش است. در بخش اول حریفان را آنالیز میکنم. در بخش دوم به بازیکنان انگیزه میدهم. دو ساعت قبل از بازی به سمت ورزشگاه حرکت میکنیم. با رسیدن به استادیوم، در مقابل رختکن با آقای باجوویچ (سرمربی بوسنی) ملاقات میکنم. من به او نزدیک میشوم. خوشحالم با مردی آشنا شدم که یکی از کسانی است که فوتبال این منطقه را متمایز کرده است. مسابقه همانطور که میخواستیم به پایان میرسد. کم بیش همه چیز خوب بود. من راضی هستم. آرامش. وقتی تیم ملی را هدایت میکنید مسئولیت بزرگی نسبت به کل کشوری که نماینده آن هستید احساس میکنید. شکست دادن پیانیچ (بازیکن بوسنی) و هم تیمیهایش کار کمی نیست. پس از انجام وظیفه در قبال رسانهها، به هتل بر میگردم. سنان (روزنامه نگار) کمی قبل از من به هتل رسیده بود. ملادن ملادنوویچ هم تیمی سابق و عضو سابق تیم ملی کرواسی با من تماس میگیرد و تبریک میگوید. از طریق تلفن همراهم به تماسهای تبریک زیادی پاسخ میدهم.
۱۳ نوامبر - من هرگز بعد از یک بازی نمیخوابم. خسته میروم صبحانه بخورم. سارایوو بعد از برد ۲ بر صفر زیباتر هم به نظر میرسد. من و ملادان زگانیر مربی دروازه بان (ایران) منتظر هستیم تا دلو و سنان ما را به باجارسیا (یک منطقه در سارایوو) ببرند … ما همچنین کمال علیسپاهیچ را ملاقات کردیم… سینان آرزوی مرا برآورده میکند. اوسیم (سرمربی سابق یوگوسلاوی) پشت خط تلفن بود. بیش از نیم ساعت با بغض و چیزی در گلو با او صحبت میکنم. غرق احساسات میشوم. پشت هر کلمهای خرد، مهربانی، عشق به فوتبال و دلتنگی برای کار وجود دارد. از سرم میگذرد که "اگر نیمی از او هم بودم جای خوشحالی داشت". موقع شام، سفیر ایران به هتل آمد.
ایویتسا اوسیم سرمربیای که اسکوچیچ دلباخته اوست .
۱۴ نوامبر- همانطور که مه از آمدن ما استقبال کرده بود، انگار میخواهد ما را بدرقه کند. پرواز ترکیه تاخیر دارد. در فروشگاه فرودگاه چیزهای کوچکی برای دخترم آنا می خرم. یک کتاب از اوسیم هم در قفسه میبینم. انگار که او را احضار کرده باشم، پس از مکالمه با اوسیم خیلی درباره او فکر کردم. هواپیما سرانجام میآید. ممنون دوستان، ممنون سارایوو. من چیزی کمتر از این را انتظار نداشتم. تا فرصتی دیگر.