در نقد طعنههای مثبت و منفی بعد از بازی ایران
کی روش رفت و سرمربی کلمبیاست؛ رها کنید!
نمایش ملی پوشان ایران در دیدار دوستانه مقابل بوسنی امیدوار کننده بود اما انگار همزمان در تهران، رقابتی نه چندان دوستانه جریان داشت.
به گزارش ورزش سه، تیم ملی فوتبال ایران در دومین تجربه با هدایت دراگان اسکوچیچ موفق شد حریف و میزبان خود یعنی بوسنی و هرزگوین را در یک دیدار تدارکاتی با نتیجه 2 بر صفر شکست دهد.
نمایش امیدوار کننده سارایه وو اما در تهران چندان تجلی نداشت؛ لااقل به اندازه قوت قلبی که از ملی پوشان گرفته بودیم. اینجا هنوز چیزهایی هست که زجرمان می دهد؛ همچنان از مفاهیمی حرف زده می شود که انگار تنها لقلقه زبان هاست جای اینکه هدف قلبی باشد. در حین تماشای بازی برتر تیم ملی مقابل رقیب اروپایی، ناچار به شنیدن جملاتی انتقادی و طعنه آمیز خطاب به کارلوس کی روش بودیم؛ کسی که حالا حتی سرمربی سابق تیم ملی هم نیست و باید به او گفت سرمربی اسبق!
جدیدترین کنایه تلویزیونی به کی روش از این منظر زده شد که او بازیکنان آماده شاغل در لیگ برتر ایران را فدای نفراتی می کرده که هرچند در فرم ایده آل نبودند، اما فقط و فقط به واسطه حضورشان در یکی از لیگ های خارجی، به لیست یا ترکیب اصلی تیم ملی راه می یافتند. اینکه غرض از چنین اظهار نظری، نارضایتی از حضور چه بازیکنانی در تیم ملی بوده، اهمیت ندارد؛ بلکه مهم این است که سخنان اینچنینی از چه تخصص و دانشی نشات می گیرند؟ و سوال دیگر اینکه تا کِی باید موقع برد، انتقاد از کی روش بشنویم و هنگام باخت، با یادآوری نتایج خوب دوران کی روش مواجه شویم؟
پرونده حضور کارلوس کی روش در ایران – سفید یا سیاه یا خاکستری – مدتها پیش بسته شده است. این البته به معنای آن نیست که نمی توانیم هیچ زمانی به این پرونده رجوع کنیم؛ ما همیشه امکان بازگشت به گذشته و مرور خاطرات یا ریشه یابی بسیاری مسائل را داریم اما قطعا به شکلی خالی از کنایه و به گونه ای که «عقده گشایی» از آن برداشت نشود. طعنه روی آنتن زنده تلویزیون به یک فرد که هیچ ارتباط مستقیمی با دیدار دوستانه ایران – بوسنی در نوامبر 2020 ندارد، قطعا برای شنونده جای برداشت به عنوان نقد دلسوزانه یا اظهار نظر فنی باقی نمی گذارد.
درد اینجاست که انگار ما فراموش کرده ایم کنار هم ایستادن را. صرف نظر از نتیجه هر مسابقه یا اصلا هر اتفاقی، دنبال یک دشمن فرضی می گردیم تا برتری مان را در مغزش فرو کنیم. حتما باید یکی مخالف خودمان پیدا کنیم تا نشانش دهیم که از ما پایین تر است؛ یا به او بفهمانیم که غلط می گوید و ما باور درستی داریم. دیگر نه برد تیم ملی همه مان را یکپارچه خوشحال می کند و نه باختش همزمان موجب ناراحتی مان می شود. حس می کنیم یا باید بگوییم کی روش بعضی بازیکن ها را فدا می کرد و حالا چقدر خوب است که با بازیکنان لیگ داخلی بوسنی را می بریم، یا اینکه ده ها بار تاکید کنیم در زمان کی روش تقریبا هیچ شکستی مقابل تیم های عربی نداشتیم ولی وقتی فلان مربی آمد، ما دوباره به کشورهای همسایه باختیم!
یک تصور این است که خود کی روش کسی بود که فضایی دو قطبی در فوتبال ما به وجود آورد؛ اما حتی بر فرض صحیح بودن چنین طرز فکری، باز هم ین ما هستیم که برای مسیر پیش روی خود و تیم ملی مان تصمیم می گیریم. ماییم که در صورت تداوم این رویه، بازنده ماجراییم. توپ در زمین ماست و انداختن تقصیر به گردن هیچ کسی پذیرفته نیست؛ نام بردن از کی روش به عنوان عامل بقای این تفکر دوقطبی همانقدر غلط است، که نبش قبر گزارشگران و مجریان با طعنه های مکرر به رفتار و سبک کاری او در سال های قبل.
حقیقتا این سنگر گرفتن پشت اشخاص را نمی شود فهمید. اگر کی روش و ویلموتس و اسکوچیچ را نام هایی جدا از تیم ملی ایران می بینیم، که خب بهتر است در نگاهمان تجدید نظر کنیم. اما اگر اینها را عواملی در راه رسیدن به یک هدف 80 میلیونی می دانیم، نیاز به تلنگری است که دریابیم خروجی رفتار ما نشان دهنده چنین طرز فکری نیست. ما یک تیم ملی داریم با یک سرمربی که حالا نامش کی روش و ویلموتس نیست؛ برانکو و دایی و قطبی و قلعه نویی هم نیست. نه برای حمایت از تیم ملی نیاز هست مربیان پیشین را از دم تیغ انتقادات - نه چندان کارشناسانه - مان بگذرانیم و نه یادآوری چندباره موفقیت های این مربیان، کمکی به رفع مشکلات حال حاضرمان می کند.
اینکه سعی کنیم به زحمت خودمان را در نقش یک هم سنگر کی روش یا اسکوچیچ نشان دهیم، هیچ وجاهتی به ما نمی دهد. در سمت مقابل چنین کاری، نه به آن مربی اعتبار می دهد و نه از وزن طرف مقابلش می کاهد؛ چه بسا که اصلا طرف مقابلی در کار نیست! چند مربی حرفه ای با گذر زمان جای هم را در یک تیم گرفته اند و این ماییم که به شکلی آماتور داریم به قضیه نگاه می کنیم و فقط دنبال سنگری هستیم که خودمان را به واسطه حضور در آن معتبر کنیم. اصلا اگر قرار است با یک برد، مربی قبلی را نفرین کنیم یا با یک باخت به مربی فعلی لعنت بفرستیم، کاش همه بازی ها تا ابد مساوی شود؛ البته به شرطی که این جماعت برای تساوی های متوالی هم یک فرمول افراط و تفریطی ابداع نکنند.
خلاصه اینکه ساختن دشمن فرضی برای به رخ کشیدن پیروزی هایی که آن هم کار شخص ما نیست و با زحمت کل مجموعه تیم ملی به دست آمده، دردی از ما دوا نخواهد کرد. شاید اگر همزمان می توانستیم طرفداران تیم های ملی مقابلمان را ببینیم، راحت تر متوجه می شدیم که حریف ما واقعا یک تیم و کشور دیگر است و هیچ نیازی نیست در بین خودمان به دنبال رقیب بگردیم. متاسفانه در سال های اخیر از هر دو سمت ماجرا شاهد چنین زیاده روی هایی بوده ایم؛ اما خوشبختانه این پشت بام آنقدر بزرگ هست که برای همه ما جا داشته باشد. مطمئن باشید نیازی به افتادن از هیچ کدام از دو طرف آن نخواهیم داشت. فقط کافیست دوباره زندگی مسالمت آمیز، شادی و ناراحتی یکپارچه را به خاطر بیاوریم.
علی عشق آبادی