ویالی: به پدر 90 سالهام قول دادم زودتر از او نمیرم!
یک عکس پشت سر جان لوکا ویالی است. خودش آن را میآورد و نشانم میدهد و با لبخند میگوید: «با سمپدوریا در سال 1990 است. آن سال اسکودتو را بردیم، تصمیم گرفتیم برای کریسمس هدیههایی تهیه کنیم و با پوشیدن لباس های قدیمی عکس بگیریم.» همان فصلی که او آقای گل سری A هم شد.
به گزارش ''ورزش سه'' ، حالا بیش از هر زمان دیگری چیزی که باعث لبخندش بشود، برایش اهمیت پیدا کرده. مربی و بازیکن سابق چلسی ماه گذشته بعد از دومین دور شیمی درمانی از سرطان لوزالمعده خلاص شده و حالا نگاهی جدید به دنیا و زندگیاش دارد. احساس میکند مبارزه سه سالهاش با سرطان به او فرصت دوبارهای داده و تازه فهمیده چندان مراقب مسیر حرکتش نبوده. حالا میخواهد و نیاز دارد که با پدر و مادرش بیشتر حرف بزند، میخواهد پدر بهتری برای دو دختر نوجوانش و شوهر بهتری برای همسرش کاترین باشد. میخواهد بهتر خودش را بشناسد.
وقتی گفتوگو خیلی جدی میشود سعی در تلطیف آن دارد: «هنوز هم اگر پاستا آنطور که میخواهم پخته نشود، ناراحت میشوم اما یاد گرفتهام با آن کنار بیایم. خیلی چیزها بود که برایم عادی جلوه میکرد اما حالا فهمیدهام چقدر ارزش داشته.»
انتشار هفته گذشته نسخه انگلیسی کتاب او، «هدفها»، مجموعهای از 90 داستان الهامبخش از دنیای ورزش، کاملاً به موقع بود چون به نظر میرسد جامعه تلاش میکند خودش را با عواقب بحران ویروس کرونا منطبق کند. داستان ویالی فصل آخر است، عدد 1+90 به معنای آنکه برای او وقت اضافه در نظر گرفته شده؛ او از نوعی از سرطان خلاص شده که معمولاً نجات از آن آسان نیست.
فوتبال انگلیس همیشه ویالی را دوست داشت. وقتی در سال 1996 به استمفوردبریج آمد، به خاطر فروتنی و تعصب عاشقش شدیم. با آنکه بهترین سالهای فوتبالش را پشت سر گذاشته بود، هنوز بازیکن خوبی بود. از آن مهمر انسانی بود که کلاس داشت و هنوز هم دارد.
ویالی میگوید: «فکر میکنم یک حسن من این است که غر نمیزنم، دوست ندارم دائماً بگویم چرا من، چرا من؟ وقتی تشخیص سرطان دادند، این را نگفتم همان طور که وقتی از هزار فوتبالیست یکی حرفهای میشد و من آن یک نفر بودم، نگفتم. برای اینکه انسان بهتری باشم، باید درست فکر کنم. شجاع بودم؟ نمیدانم کلمه درستی است، فکر میکنم مصمم بودم موفق شوم. نمیدانم شجاع یعنی چه؟ فقط وقتی ترسیده باشی میتوانی شجاعت نشان بدهی. اگر بر ترسی غلبه نکنی، چطور میتوانی بفهمی واقعاً شجاع هستی یا نه؟ زندگیام کسالتبار شده بود. من همیشه زندگی هیجانانگیزی داشتم، فوتبالیست، مربی و حتی 15 سالی که تحلیلگر شبکه اسکای ایتالیا بودم اما احساس میکردم جلو نمیروم، متوقف شده بودم، رشد نمیکردم اما سرطان را فرصتی برای رشد دیدم. این دیدگاه من است، انتظار ندارم کسی با آن موافق باشد. هر کسی به نحوی با سرطان مواجه میشود اما من میخواستم به کارهایم که خیلی وقت نرسیده بودم انجامشان دهم، برسم. میخواستم خودم را نشان بدهم، همدلی کنم، در موقعیت سختی قرار گرفته بودم و باید به همراه خانوادهام در قالب یک تیم همکاری میکردیم.»
یادش میآید چشمانش زشت و زرد شده بود و دائماً در آینه لاغرشدنش را میدیده. حتی بعد از اولین جراحی نیمه بیهوش روی تخت افتاده بوده و میشنیده کادر جراحی میگفتند عمل بیفایده بوده و سرطان تمام بدنش را گرفته: «فریاد زدم که من صدای شما را میشنوم، من هوشیارم، میدانم درباره من حرف میزنید و آنها گفتند ما درباره تو حرف نمیزنیم.»
ویالی 55 ساله میگوید هر بار که دردی به سراغش میآید فکر میکند «برگشته» و این چیزی است که شاید تا آخر عمر با او باشد. اما یک چیز خیلی آزارش میداده اینکه پدر و مادرش با داغ فرزند روبرو شوند. آنها در خانهشان در کرمونا، در نزدیکی مرکز شیوع کرونا در ایتالیا قرنطینه هستند و ویالی میگوید به آنها قولی داده: «به پدرم قول دادم که زودتر از او و مادرم نمیمیرم. پدرم 90 و مادرم 85 سال دارد و من خودم را خیلی خوشبخت میدانم که هنوز آنها را دارم. حالا که خودم پدر هستم درک میکنم هیچ چیز سختتر از مصیبت فرزند نیست. برای همین به آنها قول دادم، نمیخواستم خودخواهانه رفتار کنم هرچند زندگی را هم دوست دارم. یکی از چیزهایی که در این سفر تشخیص سرطان تا درمان برایم به دست آمد این بود که به والدینم نزدیکر شدم. با خودخواهی اولویت را روی بچههایم گذاشتم، من یک پدر و شوهر هستم اما باید تمام تلاشم را بکنم که پدر و مادرم را هم خوشحال کنم.»
ویالی با قرنطینه مشکلی ندارد. او همچنان در چلسی زندگی میکند. وقتی مربی واتفورد شد مدت کوتاهی به همپستید رفت تا به زمین تمرین نزدیکر باشد اما در سال 2002 اخراج شد و دوباره به غرب لندن برگشت. در مورد ایده ادامه زندگی قرنطینهای لبخند میزند، آن را قبول ندارد و هنوز هم برای خودش «هدفها»یی دارد.
به اندازه کافی سالم است که پا به پای همسرش کار کند. میخواهد نواختن درام را یاد بگیرد، در حال آموزش تایپ 10 انگشتی است. بیشتر کتاب میخواند، فکر میکند و یاد میگیرد. جلد کتابش جذاب است، صورت او است که پشتش آسمان آبی قرار دارد، چشمهایش بسته و لبخند به لب دارد. شبیه کسی است که از تاریکی به روشنایی آمده.
با این همه دلش برای فوتبال تنگ شده. از زمان اخراجش از واتفورد 18 سال می گذرد اما در بیشتر این سالها برای اسکای ایتالیا کار کرده و این اواخر دوباره به دوست قدیمی و همتیمی سابقش در سمپدوریا، روبرتو مانچینی که حالا مربی تیم ملی ایتالیا است، متصل شده و در این تیم پستی گرفته است.
ویالی میگوید: «از وقتی ویروس کرونا آمده خیلی دلم برای فوتبال تنگ شده است. وقتی درگیر فوتبال بودیم، خاطره میفروشیم و احساس میفروشیم. ما به این دو کار معتاد شدهایم و با آن زندگی میکنیم. اما ناگهان اتفاقی میافتد که شما دیگر نمیتوانید هیچ چیز را زنده ببینید. مثل یک معتاد که یک باره همه چیز را از او قطع میکنند. برای یکی دو هفته عیب ندارد چون فکر میکنید فرصتی برای شارژ باتریهایتان است اما حالا دلم تنگ شده و وقتی دوباره فوتبال شروع شود، از آن بیشتر لذت میبرم چون حتی چیز هیجانانگیزی مثل فوتبال هم میتواند عادی شود و اگر شما هر روز در تلویزیون و ورزشگاه فوتبال ببینید مثل این است که هر شب خاویار بخورید. شاید نیاز داشتیم که کمی شرایط تغییر کند اما حالا خیلی طولانی شده. آنچه خیلی دلم برایش تنگ شده در آغوش گرفتن دیگران است. بعد از 15سال به فوتبال برگشتهام و میتوانم با اتوبوس به استادیوم بروم. موزیک نواخته میشود و به صورت تک تک بازیکنان نگاه میکنم و بعد با مربی حرف میزنم. بعد بازیکنان را در آغوش میگیری قبل از اینکه به زمین بروند. بعد سرود ملی نواخته میشود و شما هیجانزده میشوید و بعد از مسابقه دوباره بازیکنان را بغل میکنی. خیلی دلم برای اینها تنگ شده بود، تازه داشتم به آنها عادت میکردم که این ویروس همه چیز را از ما گرفت.»
این قرنطینه برای او کاملاً هم بیفایده نبوده. یکی از شعارهای کتاب او این است که زندگی 10 درصد اتفاقاتی است که برای شما میافتد و 90 درصد واکنشی که به آنها نشان میدهید. خودش میگوید این شعار را عملی کرده: «شرایط جدید فرصتی است که خودم و دیگران را بهتر بشناسم. در چلسی، ترافیک خیلی کم شده و حتی میتوانی آواز پرندهها را بشنوی.»
منبع: ایران ورزشی