آصف کاپادیا شیفته کلوپ است
گفت وگوی گاردین با کارگردان مستند مارادونا
مارادونا را یا باید خدا بدانی یا شیطان؛ این بستگی به نظرت دارد. او در میانه نیست، در نهایت است و آدمهای اینطوری جذابیت فوقالعادهای دارند.
به گزارش "ورزش سه" و به نقل از ایران ورزشی ، برای خیلی از ما انگار یک عمر گذشته اما فقط سه هفته گذشته از وقتی انگلیس در یک تعطیلی اجتماعی فرو رفت. دقیقاً جمعه اول فروردین، روزی که اعلام شد همه کافهها، بارها و رستورانها باید بهخاطر شیوع ویروس کرونا تعطیل شوند و همه فهمیدند باید شبهای زیادی مقابل تلویزیون خشکشان بزند.
بنابراین بهدنبال چیزهایی برای تماشا گشتند و عاشقان فوتبال خیلی زود نفس راحتی کشیدند چون اولین شنبه کانال 4 «دیهگو مارادونا» را نشان داد؛ یک مستند تحسینشده از آصف کاپادیا. من 10 ماه قبل آن را در سینما دیده بودم و با تعریفهایی که در شبکههای اجتماعی درباره این فیلم بهراه افتاده بود، همصدا شدم. خود کاپادیا هم شاهد این غلیان احساسات بود و حتی برای کسی که این فیلم را ساخته و برایش اسکار هم برده، چنین استقبالی از فیلمش رضایتبخش بود.
او میگوید: «روی مبل راحتی خانهام نشسته بودم و توییتر را چک میکردم، حس میکردم آدمهای خیلی زیادی فیلم را دیدهاند؛ آدمهای زیادی که برایشان احترام خاصی قائلم. حس فوقالعادهای دارد. کاملاً اتفاقی در نخستین شنبه بعد از تعطیلی اماکن عمومی، کانال 4 این فیلم را نشان داد و طبق معمول من آخرین کسی بودم که فهمیدم.»
این جمله آخر را با یک لبخند تحویل میدهد چون ما از طریق واتساپ با هم صحبت میکنیم؛ کاری که خیلیها این روزها انجام میدهند.
برهه زمانی عجیبی است اما این کارگردان 47ساله خودش را بهخوبی با شرایط منطبق کرده؛ شاید بهخاطر آنکه به کار در خانه عادت کرده و شاید هم بهخاطر دیدگاه و نگرشی که توانسته در قرنطینه بههمراه همسر و دو فرزندش حفظ کند: «ما خانه داریم، غذا، آب گرم و یک حیاط. در مقایسه با خیلی از مردم، ما آدمهای خوششانسی هستیم.»
ناامیدی و اعتراض او اما نسبت به دولت است و این برای کسانی که توییتر کاپادیا را دنبال میکنند، شگفتانگیز نیست. او در سیاست صریح است و وقتی نوبت ارزیابی بحران کنونی و شیوه مدیریت آن توسط قدرتمندان میرسد، حرفش را نمیخورد: «سالها احساس میکردم محافظهکاران اهمیتی به سرویس سلامت همگانی(NHS) نمیدهند، بهدرستی در موردش سرمایهگذاری نمیکنند و هیچیک از کارهایی که الان انجام میدهند، ذهنیتم را تغییر نداده. امیدوارم مردم دفعه بعد که میخواهند رأی بدهند، این چیزها را در ذهن داشته باشند.»
این موضوعی است که کاپادیا بعد دوباره به آن برمیگردد اما فعلاً صحبت ما معطوف به دیهگو مارادونا میشود؛ هفتمین فیلم بلند و سومین مستند او بعد از «سنا» که درباره زندگی و مرگ اسطوره فرمول یک، آیرتون سنا بود و «امی» که داستان تراژیک امی واینهاوس خواننده را بازگو میکند و بهخاطرش در سال 2016 جایزه اسکار را برد.
برای مارادونا او از همان تکنیکهای آرشیوی استفاده کرد و دوباره یک کار درخشان دیگر ارائه کرد؛ یک بیوگرافی پرشور و جذاب که روی هفت سال حضور مارادونا در ناپولی تمرکز دارد؛ دورهای که در خلال آن در دو جامجهانی شرکت کرد و در همان زمان جادو و افسانه او -خوب یا بد- شکل گرفت. فیلم با این سکانس شروع میشود که ماشینها با عجله در خیابانهای ناگل حرکت میکنند تا خودشان را به سن پائولو، یعنی محل معارفه مارادونا در جولای سال 1984 برسانند و فیلم به یک اندازه هیجانانگیز و شایسته است.
کاپادیا میگوید: «مارادونا را یا باید خدا بدانی یا شیطان؛ این بستگی به نظرت دارد. او در میانه نیست، در نهایت است و آدمهای اینطوری جذابیت فوقالعادهای دارند. نکته فیلم اینجاست که میگوید فقط او را تماشا کن و حتی اگر از او متنفر باشی نمیتوانی انکار کنی که او درخشان و مهیج است. من عاشق سکانس ابتدایی هستم. این سکانس اساس زندگی مارادونا را نشان میدهد. یکی دیگر از صحنههای مورد علاقهام جشن کریسمس ناپولی است؛ بعد از جامجهانی 1990. هیچکس با او حرف نمیزند و او هم با هیچکس حرف نمیزند. این پلان تا سالها میماند و همه میدانند چه اتفاقی میافتد. واقعاً قدرتمند بود.»
کاپادیا 9 ساعت با مارادونا حرف زد قبل از اینکه مستندش را بسازد. با او در خانهاش در دبی و جاهای دیگر صحبت کرد. این تجربه به او اجازه داد دیدگاه متنوع و غیرمعمولی از کسی به دست آورد که بعد از کنار گذاشتن بازی فوتبال بیشتر ترجیح داده یک شخصیت شوخطبع جلوه کند.
کاپادیا میگوید: «خیلی پیش نمیآید که شما به کسی مثل مارادونا دسترسی مستقیم پیدا کنید؛ معمولاً از طریق دیگران است. بنابراین شاید خسته شوید اما این دور و بریها هستند که به شما کمک میکنند به او دستتان برسد... در مدتی که با مارادونا گذراندم فهمیدم او روزهای خوب و بد زیادی داشته، مثل بقیه مردم.»
آیا او این فیلم را دیده؟ کاپادیا پاسخ میدهد: «هرکس دیگری بود اگر یک فیلم دربارهاش ساخته میشد، قطعاً میدید اما مارادونا تصمیم گرفته فیلم را تماشا نکند. اما فکر میکنم این فیلم را میبیند.» دوباره لبخند میزند.
کاپادیا پسر یک خانواده مهاجر هندی است که در هاکنی، در شرق لندن، به دنیا آمده و بزرگ شده. علاقهاش به هنرهای بصری را در اوایل دهه سوم زندگیاش کشف کرد. با توجه به اینکه یکی از نخستین خاطرات او به تماشای فینال جامجهانی 1978 بین آرژانتین و هلند از تلویزیون مربوط میشود، کاملاً قابل پیشبینی بود که یک فیلم درباره فوتبال میسازد. کاپادیا فوتبال هم بازی کرده و در آن مقطع عشق به باشگاهی درونش شکل گرفت که هنوز هم او را همراهی میکند: «من در یک خانواده طرفدار آرسنال بزرگ شدم و اولینبار برادرم من را به هایبوری برد تا بازی با لیورپول را تماشا کنم. من در میان هواداران آرسنال بودم و آرسنال برد، اما هیچ حسی نسبت به آنها نداشتم، همهاش لیورپول بود. طرفدار آنها بودم چون اولین دوستم طرفدارشان بود. هیچکدام از ما حتی نمیدانستیم لیورپول کجاست، اما دهه 70 بود و آن موقع ما حتی اجازه نداشتیم از مسیر مشخص خود راه دیگری برویم.»
این حرفها مربوط میشود به بحثمان در مورد فصل فوقالعادهای که لیورپول داشت قبل از مداخله ویروس کرونا و البته کسی که بیش از بقیه امید و لذت را به هواداران لیورپول برگرداند؛ یعنی یورگن کلوپ. کاپادیا میگوید: «من عاشقش هستم. او باصداقت و پرشور و بهدقت مراقب همهچیز است. هر وقت میبینم حرف میزند با خودم میگویم چرا نباید سیاستمدارانی مثل او داشته باشیم؟» و ادامه میدهد: «من درباره کلوپ یک نظریه دارم؛ او یک قدیس است. من باور دارم ایمان به خدا نهتنها بد نیست بلکه میتواند خیلی هم مفید باشد و به شما در روزهای سخت کمک کند و من چنین نظری نسبت به یورگن دارم. ببینید، او شاید بیشتر از هرکس دیگری در فینالها شکست خورده اما هرگز تسلیم نشده؛ نمیدانم شاید تصویر بزرگتری نسبت به همه میدیده. راستش اگر او نظرش را عوض کند و بگوید من اهمیتی به لیگ نمیدهم چون چیزهای مهمتری هست، من تابعش میشوم.»
این حرفها یک سؤال را به ذهنم میآورد که آیا کاپادیا قصد دارد فیلمی درباره لیورپول و بهطور خاص، کلوپ بسازد: «لیورپول سرگرمی من است و وقتی سرگرمی شما کارتان بشود، سخت میشود. اما از یک چیز مطمئنم؛ یک روز بعد از بردن 15 جام برای ما و بازنشستگی عاشق این هستم که روبهرویش بنشینم. او پیچیده است، سفر واقعاً جذابی داشته و بینهایت کاریزماتیک است. دلم میخواهد بدانم توی مغزش چیست.»
منبع: گاردین