کد خبر : 1651737 | 05 آذر 1398 ساعت 10:02 | 11.9K بازدید | 0 دیدگاه

در گفت و گو با شیدا دهداری؛

پرویز دهداری؛ پرتره یک انسان مستقل

سوم آذر ماه بیست و هفتمین سالگرد درگذشت پرویز دهداری بود؛ مردی که همه از او به عنوان معلم و مرد اخلاق فوتبال ایران یاد می کنند.

پرویز دهداری؛ پرتره یک انسان مستقل

به گزارش" ورزش سه" پرویز دهداری نام مهمی در فوتبال ایران است. نامی که بعد از گذشت نزدیک به سی سال از مرگ او هنوز هم مورد توجه است.


او یک بازیکن و همچنین یک مربی بزرگ در تاریخ فوتبال ایران به حساب می آید اما آنچه باعث شده تا بعد از گذشت نزدیک به سه دهه از درگذشتش نامش همچنان مطرح باشد، سلوک اخلاقی و پایبندی اش به اخلاقیات بوده است. مصاحبه ای از او که در تیرماه سال 1350 در روزنامه دنیای ورزش به چاپ رسید خیلی از روحیات اصلی او را به تصویر می کشد. او مربی تیم جوان گارد بود و در بازی حساس برابر پرسپولیس که با تاج در کورس قهرمانی قرار داشت با نتیجه 8 بر یک شکست خورد. شکستی که به خاطر سابقه شاهینی و پرسپولیسی او برخی زمزمه ها را در نشریات مختلف به وجود آورد. او که پیشنهاد مربیگری تیم ملی را هم گرفته بود در پاسخ به این پیشنهاد گفت:" باید بگویم من بیشتر دوست دارم با بچه های تیم جوانی نظیر گارد سر و کار داشته باشم. چون تیم ملی به وقت بیشتر و آدم موظفی برای این کار نیازمند است و این کار با گرفتاری اداری من و گرفتاری ام برای کار رهبری تیم گارد جور در نمی آید. اما خوب اگر فقط به عنوان مشورت از من کمکی خواسته شود با کمال میل حاضرم.

 

گذشته از اینها به نظر من مربی تیم ملی نباید به تیم خاصی تعلق داشته باشد." اما نکته کلیدی مصاحبه آنجایی است که در پاسخ به خبرنگار که درباره دلایل بازی ندادن به محمود بیداریان کاپیتان و مهمترین بازیکن تیمش که در خط دفاعی بازی می کند می گوید:" ما در گارد قوانین خاصی داریم مثلا اگر بازیکنی، هر که می خواهد باشد، در طول یک بازی به داور اعتراض کند از بازی بعد محروم می شود. این کار در حفظ کنترل  اعصاب بچه ها بسیار سودمند است. بیداریان در بازی قبل از دیدار با پرسپولیس برابر تاج به داور اعتراض کرد و به همین دلیل برابر پرسپولیس حضور نداشت."


حالا این سوال پیش می آید که این میزان سخت گیری آیا می تواند جایی در فوتبال داشته باشد؟ شاید خیلی از مربیان از بازیکنانشان بخواهند که به داور اعتراض کنند یا بازیکن حریف را بزنند - نه فقط در ایران که در بالاترین سطح فوتبال دنیا- اما با وجود اینکه در زیر پوست فوتبال هنوز پیروزی وسیله را توجیه می کند، اما تلاش کلی و هدف غائی رسیدن به فوتبال در فضای جوانمردانه و بر پایه اخلاقیات است.


دهداری مردی است که فارغ از گذشته پرافتخارش در فوتبال، امروز و بعد از گذشت حدود سی سال از مرگش، بیش از هر زمانی تصویر یک انسان مستقل را نشان می دهد. فردی که بر خلاف آنچه مخالفانش می گفتند نه یک چپ افراطی، نه یک مذهبی تندرو و نه یک طاغوتی بود. او یک انسان پایبند به مسایل اخلاقی بود و تا آخر عمرش به آن وفادار ماند.


روز شنبه 12 آذر 98 از ساعت 15 الی 17 مراسم بیست و هشتمین سالگرد درگذشت پرویز دهداری در دانشگاه تربیت مدرس برگزار می شود و به این بهانه در ارتباط با زندگی و شخصیت پرویز دهداری با فرزندش شیدا دهداری صحبت کردیم.


آرمان هایی که زنده هستند


"28 سال از درگذشت پرویز دهداری می گذرد اما آرمان هایش پررنگ تر از گذشته وجود دارند و جالب است آنچه امروز در ورزش ایران حلقه گمشده است، چیزی است که او به آن پایبند بود؛ از خودگذشتگی و اخلاق."


 شیدا دهداری تنها دختر مرحوم پرویز دهداری است. برادرش شاهین سال ها است که در کشور آلمان زندگی می کند، اما او در تمام این سال ها در ایران بوده و در این 28 سال خاطراتش را با یکی از مردان بزرگ و تاثیرگذار فوتبال ایران مرور می کند:" پرویز دهداری واقعیتی است که در فوتبال ما شبیه افسانه شده است.  راهی که ایشان دنبالش بود برای کسانی که فوتبال بازی کرده و در این رشته کار می کنند، توجهشان به استعداد و محرومیت ها شبیه افسانه ای است که شاید درک و باورش امکانپذیر نباشد. او در مدت حضورش در تیم ملی ایران هرگز ریالی دریافت نکرد و برای خدمات و مربیگری اش از خود و خانواده خودش هزینه می کرد."


زندگی مردی به نام دهداری


" پدرم تحصیلات آکادمیک نداشتند اما از لحاظ شخصیتی یک آدم تحصیلکرده و بادانش بود. او ثروتی نداشت، یک زندگی معمولی و حقوق ماهیانه شرکت نفت که ماهیانه تقسیم می شد. داستان های خیلی زیادی وجود دارد. در سال های 58 -59 ما در خانه ای دو طبقه در خیابان سهروردی زندگی می کردیم و مستاجری داشتیم. یک روز مستاجر ما به خانه مان آمد و به پدرم گفت: پرویز خان من این ماه اصلا کار نکرده ام و با تاخیر اجاره را می دهم. پدرم آن روز حقوق گرفته بود و فکر می کنم حقوقش حدود 3 هزار تومان بود؛ یادم هست پول حقوقش را روی میز گذاشت و گفت به اجاره فکر نکن، این یک ماه را با هم با این حقوق سر می کنیم."


آیا آن افراد یادشان هست؟


" نمی خواهم اسم بیاورم اما حتما این آقا که از شاگردان و همبازیان پدرم بود یادش هست. روزی خیامی رئیس وقت ایران خودرو که از علاقمندان به پدرم بود در سال 1342 به ایشان می گوید: تو که بهترین بازیکن ایران شدی چه اتومبیلی داری؟ پدرم یک بلیت اتوبوس از جیبش در می آورد و می گوید این اتومبیل من است. خیامی از این موضوع تعجب می کند و می گوید تو کاپیتان شاهین و بازیکن تیم ملی هستی و بهترین بازیکن ایران شده ای؟! خیامی طاقت نمی آورد و به پدرم چکی را به اندازه مبلغ یک پیکان در آن زمان می دهد اما ایشان به خیامی می گوید اگر کاری می خواهی برای من بکنی برای فلان کس انجام بده که همبازی ما است و پدرش تازه فوت کرده است. این چک باعث شد تا این فرد خانه بخرد."


قضاوت های ناجوانمردانه


زمانی که پدرم مربی تیم ملی بود من هم می دانستم که این قضاوت و شانتاژهایی که در رسانه ها می شود چقدر ناجوانمردانه است. خودش در زمان اردوها گازوئیل تهیه می کرد و حتی سهم غذای خودش را به بچه ها می داد. یادم هست یک روز که برای رفتن به دانشگاهم که خارج از تهران بود 5 صبح از خواب بیدار شده بودم آقای قایقران که بازیکن جوانی بود با منزل ما تماس گرفت. یادم هست که من کمی به خاطر این زمان از زنگ زدم شوکه شدم اما قایقران گفت می خواهم با پرویز خان صحبت کنم. من گفتم الان ساعت 5 صبح است. گفت من تازه آمده ام تهران و... پدرم از خواب بیدار شد و حسابی دعوایم کرد. یادم هست طبق معمول سرما خورده بود. گفت حق نداری این کار را بکنی یا زمانی که یادم هست تیم بنیاد شهید را به ایشان داده بودند. گاهی که می رفتم دنبالشان در فاصله دور می ایستادم تا بیاید؛ دوست نداشت به تیم نزدیک شوم و حتی خوشش نمی آمد که در خانه اسم کوچک بازیکنی را بگویم."

 

1453879


دهداری ملی بود نه چپ


پدرم تفکر چپ نداشت و یک آدم کاملا ملی بود. عاشق مردم بود. جالب است که خریدن پیانو برای من که به سختی انجام شد را برخی لاکچری می دانستند. شرایط فرهنگی در آن زمان به شکلی بود که تعابیر مختلفی از هر چیزی می شد. عده ای می گفتند چپ است و برخی دیگر می گفتند طاغوتی است که توی خانه اش پیانو دارد.


می دیدم که آقایان مسئول زمانی که تیم بنیاد شهید را درست کرده بودند به او پیشنهاد خانه و حقوق ماهیانه دادندو او گفت من از بچه های شهدا پول نمی گیرم. خیلی از بازیکنانش مثل فنونی زاده ها، نامجومطلق، زرینچه و خیلی های دیگر ، حتی محمد پنجعلی می توانند در این باره حرف های من را تایید کنند. هر چند چندی قبل آقای خیابانی در برنامه ای محمد پنجعلی را روی خط برنامه ای آورده بود و با شیطنت حرف هایی را مطرح کرد. حالا چرا می خواهند یک چهره مثل دهداری را به نقد بکشند نمی‌دانم و جالب است که محمد پنجعلی هم در پاسخ او به جای گفتن حقیقت طفره می رود و می گوید ایشان فوت کرده است و راجع به این مسایل صحبت نکنیم! فکر کنم خود محمد پنجعلی که نقش اول آن ماجرای استعفا بود بتواند خیلی از مسایل را بگوید.


سخت گیری برای آبروی کشور


در مورد پرویز دهداری گفته می شود که در اردوی تیم ملی در بازی های آسیایی سئول وقتی می بیند یکی از بازیکنان در لابی هتل مشغول بستنی خوردن است او را توبیخ می کند:" ببینید او می گفت وقتی به یک کشور دیگر رفتیم باید آبروی کشور را حفظ کنید و مساله ای درست نشود. کدام یک از این حرف ها نادرست بود؟ او مقابل فضای زشت لمپنیزم و لات بازی ایستاد. پدرم سعی می کرد راه درست را نشان بدهد حالا یا کسی دوست داشت این را بفهمد یا متوجه نشود. او دیسیپلینی داشت که فکر می کرد باید در تیم ملی حاکم شود. برای اینکه فکر می کرد تیم ملی ایران بیانگر شخصیت کشور است.


بیماری همیشگی


پرویز دهداری در آذرماه سال 1371 به دلیل عارضه کلیه درگذشت:" همیشه ناراحتی کلیه داشت. در زمانی که بازیکن بود در بازی با عراق اگر اشتباه نکنم دچار فرورفتگی دنده می شود و از آن زمان کلیه اش مشکل پیدا کرد تا جایی که از کار افتاد. تا نوزده سال با کلیه ای که عمویم به او داده بود زندگی کرد اما خب این کلیه در نهایت ریجکت کرد.



پدری زیبا و جدی


پرویز دهداری به عنوان یک پدر:" جدی بود اما خب ما هم نافرمانی هایی داشتیم. اما همیشه با افتخار اسمش را با خودم همراه دارم. مرگ پدرم اتفاق خیلی سختی بود چرا که به خاطر شرایط ایشان به عنوان یک بازیکن فوتبال و مربی موقعیت های کمتری پیش می آمد که خلوت کنیم. با این حال هر چه می گذرد به خودم نگاه می کنم که آیا شاگرد خوبی برایش بوده ام؟ به نظرم بچه های تیم هما خیلی خوب می توانند درباره پدرم صحبت کنند. او فقط مربی ورزش و اهل تاکتیک و تکنیک نبود. دلسوزانه و عاشقانه و باتمام وجودش برای بچه ها کار می کرد. من از کودکی با افتخار نامش زندگی می کردم اما همان طور که گفتم همیشه خانه ما پر از آدم بود. به همین خاطر هم شاید یک دقیقه با او بودن با همه مهربانی هایش، یک دنیا می ارزید. گرمای صورتش زمانی که خواب بودم و می خواست خداحافظی کند را روی صورتم حس می کردم. تشنه یک ساعت مصاحبت با او بودم. واقعیتش این است که از این نظر به من، شاهین و مادرم خوش نگذشت. شاهین خیلی زود به آلمان رفت و ماندگار شد و من و مادرم خیلی به او وابسته بودیم.

 

1453880

دیدگاه‌ها