روایتی از روز آخر فوتبال جادوگر
برای او، که علی کریمی ۴۱ ساله باشد (یادداشت)
تصویر ویژه از او که 41 ساله شد، همان دوشنبه شبهایی است که ویدیوی درخشش کریمی را در برنامه نود میدیدیم و به خود میبالیدیم که یکی از ما در حاشیه خلیج فارس «ساحر الایرانی» لقب گرفته.
به گزارش "ورزش سه"، برای یکی که سالها با فوتبالِ علی کریمی زندگی کرده و شاید با او به فوتبال علاقهمند شده، آخرین بازی ستاره محبوبش مثل آخر دنیاست. اما این روزی است که فرا رسیده و شماره هشت محبوب بایرن مونیخ، با پیراهن تراکتور در تبریز از فوتبال خداحافظی خواهد کرد؛ در یک بازی آسیایی غیرمهم و شاید غریبانه. تحمل لحظات، فقط با یک امید ممکن میشود و آن هم دیدار با اوست. دیدار برای اولین بار با ستاره ای که قرار است از فردا دیگر جزو دسته بندی فوتبالیست های بازنشسته باشد.
کسی نیست که علی کریمی را نشناسد و نداند که او یکی از بهترین فوتبالیست های ایرانی است. یکی از آنهایی که هواداران رقیب هم همیشه دوستش داشتهاند و همیشه به عنوان یک چهره ملی، به داشتنش افتخار کردهاند. همیشه مثل همان شب که یکی پس از دیگری ستاره های دورتموند را دریبل زد و توپ را به قعر دروازه وایدنفلر فرستاد تا یک بار دیگر فوتبالیستی ایرانی را به تیتر رسانههای اروپایی تبدیل کند.
این شبها کم نبودهاند و نمیتوان همه شان را بر شمرد ولی میشود به تاریخ رفت و خاطرات مشترک را از لای برگهایش کنار کشید و در روز تولدش خاطرهبازی کرد. خاطره بازی با روزهایی که او در زمین چمن تاریخسازی میکرد و فوتبال آسیا را مقهور خود میساخت. از بازی با کره جنوبی در جام ملت های ۲۰۰۴ که یک تنه با هتتریکش تیم برانکو را به نیمه نهایی برد تا مسابقه با ژاپن در مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ که درخشان ظاهر شد و شاگردان زیکو را اسیر خود کرد. اما تصویر ویژه ما، همان دوشنبه شبهایی است که در ساعات اول صبح، ویدیوی درخشش کریمی را در بین دیگر لژیونرها میدیدیم و به خود میبالیدیم که یکی از ما (ایرانی ها) در حاشیه خلیج فارس «ساحر الایرانی» لقب گرفته.
علی کریمی از این لحظهها خیلی برای فوتبال دوستان ایرانی ساخته؛ لحظاتی که با هم شرط بندی میکردیم تا حرکت بعدی اش را حدس بزنیم. این که دریبل سرپا میزند یا با یک سرتوپ، مدافع را دریبل میکند. این که قرار است پنالتی را با ضربه چیپ گل کند یا با شوت محکم میفرستد به گوشه دروازه. یک تصویر ماندگار دیگر نیز آن روز پاییزی است که بازگشتش به ایران با لباس پرسپولیس، باعث شد تا تهران بسته شود و 96 هزار نفر برای تماشای بازی پرسپولیس - پگاه به ورزشگاه آزادی بروند و هفته بعد هم، جادوگر در نقش منجی برای سرخ ها در دربی ظاهر شد تا نشان دهد هنوز در قامت یک ستاره است.
در کنار همه این ها، خیلی وقت ها هم تصمیم های جادوگر ما را متعجب کردند. ماندگارترینشان شاید همان روزی بود که از استیل آذین اخراج شد و در شرایطی که جایی برایش در پرسپولیس نبود، سر از بوندس لیگا و تیم شالکه ۰۴ درآورد تا به یکباره همبازی رائول گونزالس شود و بازی در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا را تجربه کند یا همان روزهای نخست تابستان ۹۳ که مسافر تبریز شد و در وقتی که دوباره از پرسپولیس کنار گذاشته شده بود، یک تیم قرمزپوش دیگر را برای سال آخر فوتبال انتخاب کرد؛ تراکتورسازی تبریز.
شاید این تصمیم برای این بود که دیگر هیچکس در فوتبال نباشد که از جادوگر دلگیر بماند. انگار کریمی سال آخر را در تبریز سپری کرد تا با رقم زدن لحظات خوش برای دوستداران این تیم، خاطرات ناخوشایند تقابل استیل آذین - تراکتور را از ذهن پاک کند. شاید همین حالا هم با خیلی از تی تی ها که صحبت کنید، آنچه از او به یادگار دارند تشویق «کریمی کاپرفیلد» در سکوهای یادگار باشد و البته شوت استثنایی که به تور دروازه مس کرمان چسبید و تراکتور را از شکست باز داشت. اما برای تیفوسیترین هوادار کریمی، لحظه ویژه همان بازی آخر است؛ روزی که خیلی ها در هتل بین المللی تبریز آمده بودند در آخرین روز علی کریمیِ بازیکن با او سلفی بگیرند.
در همان روزها که اینستاگرام تازه بین ایرانی ها «مُد» شده بود. فرار از دبیرستان نیز امری مرسوم در روز برگزاری فوتبال بود و خانواده ها نیز به آن عادت داشتند. پس وقتی که از خانه با موبایل تماس گرفتند یک پیام بیشتر منتقل نشد: «برای سلفی با علی کریمی». به هر حال این چیز ارزشمندی بود که در دو دهه زندگی فوتبالی علی کریمی نصیب ما نشده بود.
وقتی که دو ساعت مانده به شروع بازی تراکتور و لخویا کریمی در میان دیگر تراکتوری ها پله های هتل تراکتور در خیابان آبرسان را پایین میآمد، خودش به سمتی دیگر رفت تا از هوادارانش استقبال کند و با حوصله به تمام درخواست های سلفی و امضا پاسخ بدهد. ساعاتی پیش از این که بازنشسته شود، یک بار دیگر این چنین مردمی بودن خود را نشان داد تا تصویری جاودانه را برای طرفدارانش خلق کند. طرفدارانی که حالا یکی از آن ها فرصت پیدا کرده تا حس و حال آن روز بارانی را بنویسد و البته آرزو کند که کاش یک بار دیگر ساعت ۴ بعد از ظهر روز 2 اردیبهشت بشود و دوباره کریمی با سویشرت سرمه ای پایین بیاید و با لبخند به لنز دوربین ها نگاه کند اما ایکاش آخر ماجرا، طور دیگری تمام شود؛ مثلا...
محمد همتی