کد خبر : 1646541 | 08 آبان 1398 ساعت 13:56 | 16.9K بازدید | 0 دیدگاه

چرا این باخت ناراحتم می‌کند اما عصبانی نمی‌شوم؟

آنچه در این یادداشت خواهید خواند، نوشته ایست درباره ریشه های ملوان و آنچه که این باشگاه را در فوتبال ایران متمایز می کند.

چرا این باخت ناراحتم می‌کند اما عصبانی نمی‌شوم؟

به گزارش "ورزش سه" ، ملوان تنها تیم فوتبال دنیاست که از تماشای شکستش آزار می‌بینم. از وقتی که یادم می‌آید هیچ تیم دیگری چنین حالتی برایم نداشته و احتمالاً نخواهد داشت .


در توضیح این کیفیت می‌توان دلایل زیادی فهرست کرد و به آنچه جامعه‌شناسان در موشکافی احساس تعلق به پیراهن یک باشگاه ورزشی تقریر کرده‌اند ارجاع داشت؛ اما مجالش نیست. در عوض می‌خواهم در آستانه مسابقه امروز، اشارتی بر وضعیت نگران‌کننده حال حاضر ملوان داشته باشم و توضیح دهم که چرا این نگرانی از نظر عمق و وسعت و اندازه با نگرانی روزهای آغازین همین فصل متفاوت است.


 ماجرای باند متقاضیان قبلی خرید باشگاه کم و بیش برای همه آشناست (اگر چه ابعاد واقعی این ماجرا هرگز مشخص نشد)، در هفته‌های نخست آن کابوس چهل روزه و وقتی هنوز پته‌ی آن‌ها روی آب نیفتاده بود و بسیج رسانه‌های محلی شکل نگرفته بود، دوستان غیرانزلیچی‌ام از عصبانیت و خشم من نسبت به اتفاقات مبهوت می‌شدند و می‌گفتند: چرا از ورود سرمایه‌گذار غیربومی و مربی غریبه نگران می‌‍شوی؟ چرا از خرید این جور بازیکنان و مربیان و مدیران حرفه‌ای خشمگین می‌شوی؟ علی لطیفی و فرزاد مجیدی چه ایرادی دارند اگر کارشان را بلد باشند و ارادتشان را به باشگاه بر زبان آورند؟ مگر هدف اصلی این فصل شما پیروزی در مسابقات و صعود به لیگ برتر نیست؟ می‌گفتم: نه! آن خواست فرعی ماست!


شاید عیار موفقیت ورزش حرفه‌ای و تضمین گردش مالی آن به جایگاه تیم‌های یک باشگاه در جداول لیگ مربوط شود اما برای باشگاه‌هایی که از مرز ورزش عبور کرده‌اند و وارد معادلات اجتماعی و فرهنگی یک جامعه محلی شده‌اند، وضعیت پیچیده‌تر می‌شود. باشگاه ملوان در طول پنجاه سال حیات پرفراز و نشیب خود صاحب نقشی منحصر به فرد در شهر انزلی شده است که تقریباً با هیچ باشگاه دیگری در ایران قابل مقایسه نیست.


رابطه‌ی دوسویه‌ی خاص شهر-باشگاه در ملوان بندرانزلی، به مدد نبوغ بهمن صالح‌نیا شکل گرفت و آرام آرام در اثر ویژگی‌های فرهنگی مردم انزلی، در ساختار اجتماعی شهر گسترده شد. اصرار غیرمعمول و دیرپای متولیان و هواداران باشگاه بر استفاده از مربیان و بازیکنان بومی که تا سال‌ها پا بر جا ماند، دلایل قابل جستجویی در سازمان اجتماعی گفته شده داشت. ملوان برای آن نبود که نام برندی را زنده کند (چنان‌که نام نیروی دریایی و منطقه آزاد و... همیشه در حاشیه ماند) یا آوازه شهری را بلند دارد (چه آن‌که انزلی پیش از ملوان هم شهری شناخته شده بود). ملوان دستمایه‌ای بود برای هویت بخشیدن به هویت فرهنگی چهل‌تکه‌ی بندری کوچک که می‌خواست ایماژ مشترکی برای مردمانش بیافریند.


اگر صندلی مربی و پیراهن فوتبالیست برای هر باشگاه دیگری، وسیله‌ای برای یک هدف بزرگتر است، در ملوان یک هدف اصلی ست. ملوان برای این ساخته شده تا کودکان و نوجوانان طبقه متوسط و فقیر جامعه انزلی که هیچ فرصتی برای درخشش و بالا آمدن ندارند، آرزویی دست‌یافتنی و ملموس برای مبارزه داشته باشند. ملوانی که این امید را برای بچه‌های انزلی کم‌رنگ کند و متولیانش قیمت بها دادن به بازیکنان بومی و محصولات تیم‌های پایه انزلی را نفهمند، ملوانِ نادرست است.


در آن روزهای تلخ، من هم مثل اکثریت باشندگان این شهر، از تلاش خصمانه‌ی بعضی‌ها برای ساخت یک ملوان دروغین، خشمگین شدم. اما در این روزهای دشوار، راضی و امیدوار و آرام‌ترم، حتی اگر غمگین باشم. وقتی ملوانِ آشنا و حقیقیِ برساخته‌ی همین اجتماع کوچک، شکست می‌خورد، می‌رنجم اما خشمگین نمی‌شوم. وقتی عده‌ای از راه می‌رسند و بدون فهم این ارزش‌ها دست به تغییر ماهیت این باشگاه می‌زنند (نتیجه‌اش هرچه می‌خواهد باشد!) خشمگین می‌شوم و بیشتر آزار می‌بینم.


بهمن صالح‌نیا، محمد احمدزاده، پژمان نوری، مازیار زارع و تمام پیشکسوتان مداراگر و صبور این باشگاه تهی‌دست، حقیقت ماجرا را درک کرده‌اند و در جای درست ایستاده‌اند. از این جای درست، شکست معنای دیگری دارد و پیروزی شکل دیگری.

 

آرمین ایل بیگی

دیدگاه‌ها