خاطراتی از یک گل شریرانه در امجدیه
وقتی مسعود تور دروازه بنکس را قیچی کرد
به بهانه مرگ گوردون بنکس دروازه بان بزرگ تاریخ فوتبال انگلیس که دو روز پیش در گذشت. او به همراه دیگر ستارگان استوک سیتی به تهران آمده بود. ابراهیم افشار در این باره نوشته است...
هنوز لبخندهای ناقصاش یادمان هست. او بزرگترین دروازهبانی بود که در تاریخ یکصدساله فوتبال ما به ایران آمد. گوردن بنکس افسانهای، قهرمان جامجهانی1966 و مرد سال انگلیس1972 اگرچه در میان ایرانیها به اندازه لئویاشین محبوب نبود اما خاطرهساز بود. در آن روزهای بهاری سال1352 وقتی خبردار شدیم بنکس و مهاجمی سهمآگین به نام جف هورست (گلزن بزرگ فینال ویمبلی1966) همراه با تیم استوک سیتی به تهران آمدهاند توی لباسمان عروسی بود. وقتی سر و کله این دو ستاره در روز 11اردیبهشت در تهران پیدا شد امجدیه برای استقبال از آنها سنگ تمام گذاشت و تمام بلیتهای بازی منتخب ایران و استوکسیتی در پلکزدنی به فروش رفت. آن روز مسعودخان مژدهی که از قضا این روزها با استفاده از عکسهایش، در فیسبوک خاطره بازی میکند در دقیقه 25بازی، یکی از زیباترین گلهای تاریخ فوتبال را در حالت آکروباتیک و چکشی به ثمر رساند. این گل بهشدت غرورانگیز بود اما وقتی تقاش درآمد که بنکس توپ را بهدلیل مشکل بیناییاش ندیده است ما شبهای بسیاری را با دروازهبان یک چشم جهان همذاتپنداری کردیم. آن روزها وقتی بچههای کیهان ورزشی در مقالات سوزناکی این نکته را فاش کردند که بنکس بزرگ یک سال قبل، بینایی یک چشمش را در تصادفی وحشتناک از دست داده است انگار آسمان روی سرمان خراب شد. کاش گل محشر مسعود وقتی به ثمر میرسید که ابهت او سرجایش بود و هیچ فورواردی نای نزدیک شدن به دروازه او را نداشت وگرنه در این دنیا هیچچیز دلسوزتر از گل زدن به یک گلر تکچشم نیست. این یک پارادوکس ترحمبرانگیز بود که 2 دسته از اضلاع فوتبالفارسی را درگیر خود کرد؛ درحالیکه هواداران افسانهپرور فوتبال ایران به سرعت از گل مسعود، چماقی میساختند که بر سر بنکس بکوبند، در عین حال کارشناسان ایرانی نیز به بازی بنکس گیر میدادند که آیا همین مرد تکچشم بهترین گلر جهان بوده است؟ آخرش مدیران استوکسیتی پای در معرکه گذاشته و چنین به پاسخگویی پرداختند که «ما بعد از آن سانحه وحشتناک، در هنگام انعقاد قرارداد با طرف ایرانی (بانک عمران) ماجرای ناآمادگی دروازهبانمان را به اطلاعشان رساندیم اما آنها اذعان کردند که بدون بنکس، راضی به پذیرش میزبانی از این بازی نیستند.» اکنون نوبت مسئولان بانک عمران (اسپانسر بازی) بود که در مقام پاسخگویی به تکذیب وقایع بنشینند که «انگلیسیها هیچ اطلاعی از وضعیت چشم دروازهبانشان به ما ندادهاند بلکه تنها به اظهار این جمله بسنده کردند که حال او زیاد مساعد نیست.»
ورود استوکسیتی به تهران - مخصوصا همراهی 2ستاره تابناکش بنکس و جف هورست - در فضای رسانهای و فوتبالی ایران کولاک کرد. اما بمب اصلی وقتی منفجر شد که روز قبل از بازی، از زبان این گلر افسانهای شایعه کردند که «هرکس به من گلی بزند یک هزار پوند پاداشم از بازی را دستخوش خواهد گرفت.» چنین شد که مسعود مژدهی وقتی گل چکشیاش را بهثمر رساند به هر دری زد که 20هزار تومان (معادل هزار پوند) را زنده کند اما دستش به هیچجا بند نشد. مسعود موفرفری حتی به یکبیستم جایزه هم راضی بود اما در نهایت، یک پاپاسی هم دستش را نگرفت. آن روزها همچنین در امجدیه چو افتاده بود که هرکس به بنکس گل بزند، علی پروین برایش یک دستگاه پیکان صفر میخرد. چنین خاصهخرجیهایی از سلطان البته بعید بود اما با این همه مسعود حتی به علیآقا هم مراجعه کرد اما مرد چشمتیلهای خیابان عارف، آب پاکی روی دستش ریخت و در جوابش گفت: «منظور من به همتیمیهای خودم (پرسپولیسیهای تیم ملی) بود که اگه گل بزنند پیکان میخرم برایشان!» باور میکنید علی برای کسی پیکان آلبالویی جوانان بخرد؟
گوردن بنکس در پاسخ به خبرنگاران ایرانی که چرا دست به چنین رجزخوانی نازلی زده است، گفت: «من نهتنها در این بازی که در هیچکدام از مسابقات زندگیام چنین رجزخوانیهایی نکردهام. نه حالا و نه هیچوقت؛ چراکه هیچ دروازهبانی نمیتواند چنین ادعایی بکند. من بعد از آن تصادف وحشتناک، فقط یک نیمه جلوی هلند بازی کردهام و این نخستین بازی کامل من بود که در تهران برگزار شد. من حتی یک هفته پیش چندین عمل تکمیلی روی چشمم انجام دادم و در این مدت نیز حتی تمرین درست و حسابی هم نداشتم اما بهخاطر تعهدات تیمیام مجبور بودم در هر شرایطی از دروازه دفاع کنم.»
در همین بازی تهران بود که جف هورست، زننده گل فینال جامجهانی، در اواخر مسابقه گل مساوی را زد و دیدار تیم ملی ایران و استوک 1-1 تمام شد. مسعود اگرچه در پایان بازی به هزار پوندش نرسید اما در عوض، گلی زد که تا دنیا دنیاست، در تاریخ فوتبال ایران زنده خواهد ماند. مردی که عاشق بالفطره گلهای آکروباتیک بود یک سال قبل از بازی با استوک نیز یک گل قیچی برگردان از بیرون محوطه 18قدم به راهآهن زده بود. او عین همین گل را در دوران نوجوانیاش در فینال مسابقات آموزشگاهی تهران نیز زده بود که منجر به پارگی تور دروازه شده بود؛ مسابقهای که داورش عزیز اصلی بود و چنان ناباورانه بود که عزیز فنر بعد از معاینه تور، حکم به گل او داد و به او گفت: «میای تو تیم دارایی بازی کنی؟» خب برای بچه تخس خیابان تخت طاووس، چی از این بهتر؟ مسعود را ابتدا آقای دال - اسداللهی، ورزشینویس متبحر دهه 40 و 50 به چشم خریدار نگاه کرد و به پاس برد. آنگاه رایکوف بود که کشانکشان به عضویت تاجش درآورد. او استاد گلهای بیبدیل و زیرطاقی بود. گلی که در جام دوم تخت جمشید به ملوان زد و سند قهرمانی آبیها را دوهفته زودتر امضا کرد کاملا زیرطاقی بود و بعد از آنکه توپ دو، سه بار بین تیر و خط دروازه، بالا و پایین شد، جعفرآقا نامدار مات و مبهوت مانده بود که گل اعلام کند یا بایستد تا توپ آرام بگیرد؟! مسعود مادر فداکاری به نام فاطمه خانم مژدهی داشت که کارمند اداره منابع طبیعی بود و همیشه برای تماشای بچههایش گوشه امجدیه جاخوش میکرد. او وقتی تماشاگران ضدتاجی به دردانهاش ناسزا میگفتند با گریه امجدیه را ترک میکرد. مسعود با مادرش قرار گذاشته بود که هر وقت در امجدیه زمین خورد، زودی بلند شود که مادر بفهمد هیچیاش نشده است. حتی وقتی هم که شدید زخمی میشد فوری پا میشد تا بند دل مادر پاره نشود. آن روزها بچههای رویاپرور، مسعود را به همدیگر نشان میدادند و میگفتند: «اگر میخواهی در 15سالگی موتورسیکلت و در 20 سالگی ماشین داشته باشی عین او فوتبال بازی کن.»
حالا نه کسی بنکس 81ساله را میشناسد که دیروز عمرش را داد به شما و نه کسی مسعود را به جا میآورد که دروازه او را با شریرانهترین مدل گلی که یک فوروارد میتواند به یک گلر بزند باز کرد.فوتبال دیگر پوست انداخته است و متأسفم که خاطرهها نمیتوانند از شرارتهای فوتبال صنعتی امروز کم کنند.
ابراهیم افشار
منبع :همشهری ورزشی