مورینیو: دیروز، امروز، فردا
بچه سلبریتیهایی که هرگز ژوزه را نفهمیدند
پوگبا بازتابنده همه این فاصله ها شد. بازیکن جوان عصر نو که می خواهد فردگرایی اش را چه در میدان و چه خارج میدان حفظ کند و به شیوه های نظامی گری مربیان قدیمی پوزخند می زنند.
همه تغییر کرده بودند جز او. فوتبال تغییر کرده بود. تیم ها و بازیکنان و طرفداران. همه تغییر کرده بودند جز او، جز ژوزه. نمی خواستیم باور کنیم و افتخاراتش در پرتغال، انگلیس و ایتالیا را دوره می کردیم. چلسی ای که پس از نیم قرن لیگ را فتح کرد را. سه گانه رویایی اینتر را. ستاره هایش را به یاد می آوردیم، ریکاردو کاروالیو، دکو، جان تری، دیدیه دروگبا، استبان کامبیاسو، والتر ساموئل و خاویر رانتی را. پورتو کوچک که قهرمان اروپا شد را. بازیکنان او در آن سال ها مردان جنگجویی بودند که برابر او خم می شدند. او ارباب بود و آنها رعیت های جان سخت که هر چه در توشه داشتند رو می کردند.
اما دیروز، دیروز بود و دیروز از میان رفته.
بازیکنان این عصر بازیکنان آن دوران نبودند. بازیکنان منچستر یونایتد بازیکنان پورتو و اینتر نیستند. بازیکنان این دوران بی پرده می گویند "نه"، با صراحت دهان شان را کج می کنند. بازیکنان این دوران به روش ارباب منشانه لگد می زنند و راه خودشان را می روند، مثل ادن هازارد در چلسی، مثل پل پوگبا در یونایتد. همان هایی که خیلی زود به مورینیو گفتند "نه".
مهم نبود مورینیو نق می زد. یونایتد سیاهه ای از بهترین جوانان را در اختیار داشت، پوگبا، لینگارد، لوکاکو، شاو و راشفورد را. همان هایی که همه مربیان آرزوی داشتن شان را داشتند تا شکوفای شان کنند، تا به پروازشان درآورند. ولی کدام شان کنار ژوزه اوج گرفتند؟ کدام شان پرواز کردند؟ کدام شان هویت منچستری را به رخ کشیدند؟ وین رونی آخرین یونایتدی واقعی بود که رفت و پرده را پایین کشید.
مورینیو پنهان نمی کرد با بازیکنان عصر نو – از 2000 به این سو و بچه های هزاره تازه – همساز نیست. پنهان نمی کرد که نمی فهمدشان. پنهان نمی کرد دوست شان ندارد. برخورد دیکتاتورمآبانه اش با پزشک زن تیم چلسی، اوا کارنیرو، خیلی چیزها را نشان داده بود، ولی همه به احترامش خاموش ماندند. ولی پوگبا بازتابنده همه این فاصله ها شد. بازیکن جوان عصر نو که می خواهد فردگرایی اش را چه در میدان و چه خارج میدان حفظ کند و به شیوه های نظامی گری مربیان قدیمی پوزخند می زند. همان چیزی که در فوتبال ایران هم جاری است و سنتی های فوتبال ما را گیج و سردرگم کرده. بی استفاده بودن استعداد نود میلیون پوندی روی نیمکت یونایتد نشاندهنده آن سردرگمی بود. شکست برابر لیورپول همه بیگانگی ها را کنار هم ردیف کرده بود. دور ماندن از بازیکنان عصر نو مترادف شد با دور ماندن از فوتبال عصر نو. دل سپردن به بازیکنان جنگجو و فوتبال مبتنی بر قدرت - مثل پورتو و اینتر آن عصر - رسید به بن بست. چرا و چگونه کلوپ بازیکنان لیورپول را شکوفا کرد و چرا پوچتینو تاتنهامی ها را در همه جبهه ها به پرواز درآورد؟
گویی از 2010 که گواردیولا، مورینیو را با بارسلونا شکست داد همه چیز یکباره دگرگون شد. اکثر تیمها به فوتبال تهاجمی مبتنی بر حفظ توپ و ارسال پاس و پرسینگ در زمین حریف روی آوردند. بازیکنان عصر نو هم به این قلمرو پا گذاشتند و از سال های 05-2004 دوران اوج ژوزه دور شدند. مقایسه چهره، حالت و بازی بازیکنان یونایتد این فصل با بازیکنان تاتنهام، لیورپول و منچستر سیتی نشان داد چقدر از فوتبال این دوران دور افتاده اند و با چه بی میلی می دوند و به توپ ضربه می زنند. نمایش یونایتد برابر این رقبا به قول خود ژورنالیست های انگلیسی یادآور فوتبال قرن نوزدهمی ملکه ویکتوریا بود.
قصه مورینیو - یونایتد دل بهم زننده شد و غم انگیز. ژوزه نتوانسته بود دیروز را به امروز، و امروز را به فردا سنجاق کند و چه حیف.
حمیدرضا صدر