رئال مادرید چگونه برابر ارتش سیمئونه متوقف شد؟
علیرغم خلق موقعیت های مناسب، رئال مادرید در برنابئو با تساوی بدون گل مقابل اتلتیکومادرید متوقف شد.
به گزارش "ورزش سه"، یک سوال مهم برای شروع وجود دارد: چرا تیمی که نود دقیقه مالکیت توپ و از آن مهمتر مالکیت آهنگ حرکتی بازی را در اختیار دارد موفق به گلزنی نمی شود؟ چون برابر یک تیم مانند اتلتیکو که با فشردگی پیوسته تکلیف خود را با بازی مشخص کرده است، صرف در اختیار داشتن طولانی مدت توپ برای شما نتیجه ای حاصل نمی کند، پنی سیلینی که برابر این وبا نیاز دارید ترکیب مشخص این عناصر می باشد: "فشار تاکتیکی متنوع مداوم". تنها از این طریق می توانید با ایجاد وزن غالب به حملات موثر دست پیدا کنید. اما آنچه که مشخص بود لوپتگی پس از سالها آموزش زیر نظر توتال فوتبال و با توجه به آگاهی از سبقه رویارویی این دو تیم به شکل "حمله مطلق برابر دفاع مطلق تر" نتوانسته بود فرمولی برای رسیدن به گل در این جنگ کلاسیک پیدا کند و بله دقیقا مسئله باج دادن تاکتیکی به سیمئونه از همین نقطه آغاز شد.
بهتر است با این گزاره پیش برویم: اساسا وقتی از یک حمله صحبت می کنیم، دقیقا داریم از چه چیزی صحبت می کنیم؟ خیلی ساده. اولین لحظه ای که تیم توپ را دریافت می کند تا آخرین لحظه ای که آن را از دست می دهد یک حمله محسوب می شود. حال دیگر فرقی ندارد که توپ با پاس های پیاپی عرضی بازی شود یا با یک پاس بلند عمقی. با توپ بودن یعنی در وضعیت حمله قرار داشتن و غیر از آن یعنی آماده انجام کارهای دفاعی باشید. اما این فقط تعریف یک وضعیت حمله ای است، نه یک وضعیت حمله ای موثر یا غیرموثر. بلکه برای تعریف یک حمله موثر مولفه های دیگری وجود دارند که مهمترین آنها "تعداد دفعات نفوذ به باکس حریف" می باشد.
خوب حالا زمان این است که بپرسیم رئال مادریدی که نود دقیقه مالکیت توپ را دارا بود، یعنی نود دقیقه در وضعیت حمله کردن قرار داشت چند مرتبه موفق به ایجاد حمله موثر، موفق به نفوذ به باکس شد؟ فقط 23 مرتبه. 12 مرتبه کمتر از میانگین نفوذ به باکس خود رئال در سه بازی گذشته. نتیجه گیری ساده است. نرخ ضعیف تبدیل وضعیت حمله ای به حمله موثر و بله اینجا دقیقا به ضعف تهاجم رئال و نبود فرمول"فشار تاکتیکی متنوع مداوم" که در بالا اشاره کردیم بر می خوریم. فرمولی که اساسا بهترین راه حل برای موفقیت در بازی های یک طرفه است. بیایید با دقت به حملات رئال برابر اتلتیکو به این موضوع توجه کنیم که فرمول مورد نظر چه می گوید..
آنچه که مشخص بود رئال در مرحله اول برابر دفاع بسته حریف در یک سوم دفاعی باید برای "ایجاد برتری در فضاهای کوچک" تلاش می کرد. یعنی در واقع به صورت مداوم در پی تلاش برای ایجاد تعداد تهاجمی باید می بود. در صورتی که رئال می توانست حتی در نیمی از ایستگاه های یک سوم هجومی به این "تراکم برتر" دست پیدا کند بدون شک در ادامه به "غلبه برتر و نفوذهای پیاپی به باکس" نیز می رسید اما دو عامل مانع دستیابی تیم لوپتگی به این "تیم برتر" شد. شیوه حملات کلاسیک و شیفت های کوتاه منطقه ای. شیوه حملات کلاسیک همان شکل حمله ای می باشد که از ابتدای فصل لوپتگی در پی بسط آن در تیم بوده است. شیوه ای که برخلاف رویه مدرن حملات که روی بازیکنان متغیر نفوذکننده تاکید دارد، در تلاش است فعل های نفوذی را با بازیکنان هدف مشخص و تعیین شده انجام دهد. در واقع به شکل بازی برای در موقعیت گل قرار دادن مهاجم هدف و بقیه فقط نقش توسعه دهنده را بازی می کنند.
در شروع بازی رئال روی دو گزینه هدف یعنی بیل و بنزما برنامه ریزی کرده بود که البته پس از مصدومیت بیل، کاملا تیم به سمت حمله برای یک هدف سوییچ کرد. این شیوه در حالت کلی دو سود برای اجرا کننده دارد. داشتن امکان پاس به پشت خط دفاع به صورت همیشگی و با کمترین اشتباه حریف و همچنین حضور خط هافبک پشت توپ و جلوگیری از ضدحملات حریف. دو سود و البته یک ضرر که دقیقا در همچین بازی های یک طرفه ای عود می کند. تفکیک نقش ها بین خط هافبک و حمله در راستای توسعه یا تمام کنندگی باعث ایجاد فاصله بین این دو خطوط می شود و به همین دلیل مسئله ایجاد تعداد در زمین های کوچک منطقه جلوی زمین شکل نمی گیرد. زیرا روابط فقط بر اساس ارسال توپ توسعه می یابد. ضمن اینکه رئالی ها وقتی در یک کانال حمله به بن بست می رسیدند جهت شیفت پیشروی از بازی کوتاه ایستگاه به ایستگاه استفاده می کردند و خوب در این وضعیت، سازمان دفاعی اتلتیکو نیز تراکمش را بدون دردسر ایستگاه به ایستگاه توسعه عرضی می داد و اجازه از دست دادن حتی یک ایستگاه را هم نمی داد. در حالی که اگر تلاش های مبنی بر فرار از بن بست با انتقال های بلند صورت می گرفت بدون شک دردسر بیشتری برای تراکم نقطه به نقطه تیم سیمئونه رقم می زد.
ناتوانی رئال مادرید در ایجاد برتری در زمین های کوچک دو عنصر "فشار و مداومت" را از فرمول چهار عنصره حذف کرد. در ادامه فقط دو عنصر "تنوع و تاکتیک" که باید به شکل اجرای تاکتیک های باکس باز کنی مختلف تجلی می یافت برای لوپتگی باقی مانده بود که خوب نگرش اشتباه در این زمینه باعث خلع ید کامل فرمول شد. نگرش اشتباهی که زیربنای اساسی آن "مرض وابستگی" بود. بله، هیچ چیزی بیشتر از وابستگی برابر یک دفاع فشرده به عنوان مرض حمله ای محسوب نمی شود. همانطور که اشاره شد سازمان دفاع اتلتیکو یک به یک فضاها را بلاک کرده بود و خوب در این حالت رئال برای بالا بردن تعداد حملات موثرش باید یک به یک این بلاک ها را با تنوع تاکتیکی امتحان می کرد تا در یک پروسه آزمون و خطا به کشف و حل نایل می شد.
اما حملات رئال خیلی بیشتر از این حرف ها وابسته به چند ایده خاص بود و خوب در این حالت اتلتیکو هوشمندتر از آن بود که با این "سادگی حرکتی" مغلوب شود. در نیمه اول که بیل حضور داشت تاکتیک توسعه پیشروی تیم به شکل ویژه ای روی مشارکت پرتعداد مودریچ در توپ های مرکز میدان و سپس پاس به آسنسیو در تقاطع یک سوم هجومی و پس از آن صدور پاس نهایی پشت دفاع برای بیل استوار بود. تلاش برای ایجاد یک طولی سریع. ایده ای که در نگاه اول با توجه به ساختار دو خطی عرضی دفاع حریف مثبت گونه جلوه می کرد چون قدرت خط شکنی- الگو شکنی را برای حمله بالا نشان می داد. ولی مشکل روی وابستگی این تئوری به مشارکت فعال مودریچ بود و خوب خیلی زود سیمئونه دست حریف را خواند و با تشکیل یک دیوار همیشگی جلوی لوکا، کاری کرد که وی نتواند پاس طولی صادر کند و به این ترتیب خط از بین می رفت.
پس از مصدومیت بیل با وجود اینکه تیم از لحاظ موقعیتی به زمین حریف کوچ کرد اما همچنان تنوع روش هایی در کار نبود. بیش از هشتاد درصد توسعه روی سانترهای جناح راست و بقیه هم توسط پاس های ریسکی هافبک ها به عمق صورت می گرفت که در این مرحله نیز اتلتیکو مشکلی با شناخت سریع تک بعدی بودن حملات و راه حل یابی علیه آن نداشت. احتمالا بدترین و واضح ترین شکل این وابستگی به بازی تیم پس از تعویض جونیور مربوط می شد. هفت دقیقه بازی و هفت بار دریافت پاس در جناح چپ برای نفوذ. آیا حریف متوجه تعویض شما نمی شود! شاید مهمترین حمله کل بازی رئال توسط ضدحمله دقیقه 66 و تک به تک شدن آسنسیو صورت گرفت و دلیل آن هم توپگیری در جای صحیح و در جلوی یونیت تیم بود. توپگیری در جلو و خوب انتقال سریع به درون باکس. در حالی که غیر از آن اکثریت توپگیری های تیم با ضعف بازپس گیری سریع ایستگاه های جلو توسط راموس و واران انجام می گرفتند و خوب در این وضعیت فقط یک حمله متمرکز دیگر رقم می خورد، نه چیزی که رئال به طور واقعی به آن نیاز داشت: ضدحمله و حمله سریع.
آنچه که به طور کلی در این جدال مشخص بود "عدم انجام بازی بر اساس نیاز" توسط تیم لوپتگی بود. انجام بازی بر اساس نیاز اگر انجام می گرفت باید لحظه به لحظه پرس و تنوع تیم افزایش پیدا می کرد. خوب این مسئله بدون شک یک نکته منفی خیلی بزرگتر از گل نزدن به اتلتیک بود. نکته منفی که احتمالا با یکی از این دو مولفه یا البته هردوی آنها تغذیه می شود: دانش ضعیف لوپتگی در شهود و کشف و تصمیم یا ناتوانی تیم در "ایجاد وزن فنی غالب" بر حریف پس از رفتن رونالدو و عدم جایگزین پیدا کردن برای وی؟ دو مولفه که هر کدام باشد مطمئنا برای آینده تیم مشکلاتی را ایجاد می کند. بعضی وقت ها خیلی زود دیر می شود..
مجتبی مرشدنژاد