کد خبر : 1287044 |
14 آذر 1394 ساعت 08:35 |
100.4K بازدید |
10
دیدگاه
پور علی گنجی: چرا به پرسپولیس نرفتم ؟ (قسمت اول)
از سیرتاپیاز با مرتضی پورعلی گنجی
مرتضی پورعلی گنجی بازیکن جوان تیم ملی در گفت و گوی اختصاصی با ورزش سه درباره آغاز فوتبال خود، دوران حضور در تیم نفت، اولین برخورد با کارلوس کیروش، جام ملت های آسیا و ... صحبت های جالبی انجام داد.
به گزارش "ورزش سه"، مرتضی پورعلی گنجی در مصاحبهای اختصاصی با ما، درباره نحوه فوتبالیست شدنش، گلش به عراق، الگوی ایرانی و خارجیاش و .... صحبت کرد. این مصاحبه را از دست ندهید.
پس از آن یحیی عباسی در دوره راهنمایی من را به تیم مدارس بابل معرفی کرد و با این تیم قهرمان استان مازندران شدیم و سرمربی تیم ما آقای اشراقی و آقای کاظمی بودند، در بین بقیه بچهها از نظر سنی کوچکتر بودم.
پس از آن استقلال و سایپا من را میخواستند اما من به تیم احسان ری رفتم چرا که سرمربی آن تیم من را میشناخت. زندگی سختی در این تیم داشتم، در اتاق ما موش رفت و آمد میکرد، سه ماه در خوابگاه ساندویچ خوردم.
ابتدا توپ جمع کن بودم
حدود 8 ساله بودم که با برادرم به زمین فوتبال روستایمان گنج افروز در بابل ، میرفتیم. به دلیل سن کمم در بازی تیم داداشم توپ جمع کن بودم. بعد از یکی دو سال که سنم بیشتر شد به همراه داداشم در تیم فوتبال بازی میکردم. بعداز آن به دلیل شرایط خانوادگی از سمت مدرسه بالاتر آمدم، ما در جام رمضان مدرسه تیم میدادیم و من از کلاس سوم برای کلاس پنجم بازی میکردم واین انگیزه زیادی به من میداد که با دو کلاس بالاترم بازی میکنم، آقای عباس محسن زاده سرمربی تیم مدرسه ما بود.پس از آن یحیی عباسی در دوره راهنمایی من را به تیم مدارس بابل معرفی کرد و با این تیم قهرمان استان مازندران شدیم و سرمربی تیم ما آقای اشراقی و آقای کاظمی بودند، در بین بقیه بچهها از نظر سنی کوچکتر بودم.
ماجرای پیوستن به پاس تهران
سال بعد کاپیتان مدارس بابل بودم و به تیم پیکان بابل پیوستم، از بابل 25 نفر برای تست پاس به تهران آمدیم و تنها من را انتخاب کردند. درتهران خوابگاه نداشتم و حدود 9 ماه خانه داییام زندگی کردم که لطف زیادی به من داشتند، عباس صادقی نیک سرمربی تیم ما در تیم پاس بود..از پاس تهران به تیم ملی جوانان
در تهران بازی با کوثر داشتیم و آقای دوستی مهر برای دیدن بازی آمده بود. من در آن بازی یک شوت خوب زدم که گل شد و خدا را شکر ایشان من را به تیم ملی دعوت کرد، آقای دوستی مهر در حق من پدری کرد و از او بسیار ممنونم.پس از آن استقلال و سایپا من را میخواستند اما من به تیم احسان ری رفتم چرا که سرمربی آن تیم من را میشناخت. زندگی سختی در این تیم داشتم، در اتاق ما موش رفت و آمد میکرد، سه ماه در خوابگاه ساندویچ خوردم.