چرا هیچ کس لایپزیش را دوست ندارد؟
ردبول؛ بوندسلیگا علیه نوشیدنی شیطان!
حمیدرضا، صدر نویسنده و محقق فوتبال در مطلب جدید خود به تنش در بازی لایپزیش و دورتموند پرداخته است؛ تنشی که ممکن است ریشه در افکار چپ داشته باشد.
به گزارش "ورزش سه" به آن ها می گویند " Die Geble Wand ". همان دیوار بلند زرد رنگ. همان طرفداران پرشور دورتموند. دیوار زرد رنگ در این هفته بلندتر شده بود. از دل هشتاد و یک هزار تماشاگر نشسته روی سکوها برآمده بود تا ردبول لایپزیش را خوار کند و خفیف. دیواری آمیخته به خشم و نفرت. دیواری با بنرهای بالا رفته کوچک و بزرگی که روی همه شان نوشته بودند "رد بول لایپزیش: دشمن فوتبال". دیواری برابر هشت هزار طرفدار لایپزیشی که مسافت 340 کیلومتری تا دورتموند را پیموده بودند. کوچک و بزرگ. زن و مرد. بچه و پدر و پدربزرگ. پیر و جوان. با جامه هایی به رنگ سرخ و سپید، رنگ های لایپزیشی. همان هایی که انگ "رد بول فرانکنستاین" (اشاره به هیولای بدهیبت و ترسناک قصه مری شلی) را تحمل می کردند.
هزار تن از آن هشت هزار لایپزیشی با قطار آمده بودند. آمده بودند و آرام آرام به سوی دروازه شمالی سیگنال ایدونا پارک می رفتند. همان هایی که با هر گام نزدیک شدن به استادیوم فریادها را بلندتر و واضح تر شنیدند. تندتر، زشت تر و هتاکانه تر. دورتموندی های افراطی انتظارشان را می کشیدند. با دشنام های از ته دل. با بطری های آب و سنگ. با شعار "فوتبال به ما تعلق دارد، نه شما". حال و هوای آن روز ورای نبردهای تب زده دورتموند- بایرن رفته بود؛ ورای رویارویی های خصمانه با شالکه، دشمن قدیمی. پلیس دورتموند پیش بینی چنین برخوردهایی را نکرده بود. بیست و هشت نفر بازداشت می شدند و چند نفر زخمی.
فوتبال داخل میدان در سایه حوادث خارج میدان آغاز شد. آغاز شد و به پایان رسید. لایپزیشی ها در آغاز بازی نمایش بهتری ارائه دادند؛ ولی زردپوش ها تدریجا میدان را در انقیاد گرفتند و پیر امریک اوبامیانگ ارسال در همان نیمه اول تک گل دیدار را با ضربه سر زد. فدریکو پالاسیوس مارتینز، مهاجم لایپزیش دروازه را باز کرد؛ ولی داور گلش را مردود خواند تا توماس توخل نفس راحتی بکشد. تا در پایان بازی بگوید "... این از آن بازی های چهار صفر بود که خود را در لباس یک صفر پنهان کرده". تا سپس جمله تحریک کننده اش را بر زبان آورد؛ جمله جدل آورش را "... طرفداران از ما می خواستند بجنگیم و ما هم جنگیدیم". استفاده او از واژه "جنگ" او را برای خیلی ها در صف دست راستی ها قرار می داد. چیزی از دل خوشه های خشم بیرون زده بود و رومن بورکی، سنگربان دورتموند می گفت "به چنان فریادهای بلندی نیاز داشتیم. آن فریادها ما را جلو بردند".
لایپزیش شکست خورد؛ ولی کماکان تیم دوم جدول پشت سر بایرن باقی ماند. با 7 امتیاز بیشتر از اینتراخت و 8 امتیاز بیشتر از دورتموند. با این وصف آن چه گذشت تناسبی با فرهنگ باشگاه دورتموند نداشت. فدراسیون فوتبال آلمان اعلام می کرد که دست به تحقیق زده. باشگاه دورتموند در بیانیه ای، تاسف از ته قلبش را ابراز کرد. وزیر کشور دستور بررسی می داد...؛ ولی جدل های بنیادین به قوت خود باقی ماند.
طرفداران لایپزیش می گفتند که قربانی بازی جانانه و نتیجه گرفتن شان شده اند. قربانی رقابت پایاپای. قربانی استفاده از بازیکنان جوان و بازاریابی غیرسنتی شان. می گفتند همان بلایی سرشان آمده که سر طرفداران هوفهنایهم آمد. می گفتند دورتموند ظاهرش سنتی است؛ ولی ورود سهامش به بازار بازتابنده ماهیت سرمایه داری اش شده. می گفتند چرا همه فراموش کرده اند اولی هوینس در بایرن به دلیل فرار از مالیات زندانی شد؟ می گفتند دنباله روی از فرمول بایرن بدل شده به یک جنایت. می گفتند و می گفتند...
آیا براستی ردبول لایپزیش روی "هیچ" بنا شده؟... مدیران ردبول پیش از آن می خواستند سن پائولی، هامبورگ، مونیخ 1860 و فورتنا دوسلدرف را به چنگ آورند و اگر آورده بودند حالا رد بول سن پائولی یا ردبول هامبورگ، یا ردبول مونیخ 1860 یا ردبول فورتنا دوسلدرف شکل گرفته بودند. می توان تکرار کرد بایرلورکوزن و وولفسبورگ باشگاه هایی متعلق به دو کمپانی بزرگ "Werksclub" محیط اجتماعی دو شهر را پس از جنگ جهانی دوم دگرگون کرده اند و پیوند مردمی را شکل داده اند. می توان تکرار کرد دیتریش ماتسشیتز - میلیونر اتریشی و مالک رد بول - کسی جز یک تاجر باهوش فرصت طلب نیست؛ ولی مگر چلسی و منچستر سیتی به مدد تزریق فراوان پول در یک برهه کوتاه پرواز نکردند و اکنون در صف بهترین های اروپا قرار نگرفته اند؟ مگر این فوتبال با تکیه به سرمایه داری محض و بیرحمانه اش غول آسا نشده؟
احتمالا جدل بزرگ تر خرده گیران جای دیگری نهفته. این که ظهور ردبول لایپزیش بازتابنده حال و هوای دست راستی های جهان هم هست: از برگزیت تا دانلد ترامپ... مگر نه این که بسیاری از انگلیسی ها - اگر نه همه شان - برگزیت را برگزیده اند و خیلی از آمریکایی ها، ترامپ را و بسیاری از لایپزیشی ها هم رد بول را؟
حمیدرضا صدر
از همین نویسنده بخوانید:
لیورپول و کلوپ: ژانویه عذاب آور
از رونی تا رونالدو: مسیر موازی پسران فرگوسن
از قلیچ خانی و هاشمی نسب تا سرجیو راموس: دست دادن با آتش
رونالدو برزیلی یا رونالدو پرتغالی؟
جام جهانی 48 تیمی: معما، پرسش و دلار
از اوفارل تا کیروش: همان شهرزاد قصهگو
بازگشت یاپ استام به منچستر: داغ آن وداع تلخ
یوونتوس: همان بالا با یک علامت سوال
قربانگاه والنسیا، نفرین خفاشها
فوتبال سال 2016؛ ده پرده از زندگی و مرگ
آیا یونایتد و مورینیو سرانجام به جاده اصلی بازگشتهاند؟
آقای گل محجوب؛ از سیلی عبده تا مرگ در استکهلم
از چلسی تا آرسنال، از آنتونیو تا آرسن
لیونل مسی 2016: هم شیرین شیرین؛ هم تلخ تلخ
یادداشت ویژه حمیدرضا صدر برای برنده توپ طلا؛ رونالدو: رنج به علاوه سرمستی
میلان: مشت آهنین درون مخمل راه راه
ردبول، نوشابه منفور بوندسلیگاست!
هفته چهاردهم لیگ برتر: باران آنها را برد
ال کلاسیکو 232 : کسالت آمیخته به جادوی صد
هفته سیزده لیگ برتر: کونته آن بالا و مورینیو این پایین
تا 41 سالگی در برنابئو؛ کریستیانو میتواند؟
رئال به روایت زیدان: بی های و هوی، بی زرق و برق
هفته دوازده لیگ برتر: نه، تو دیگه خاص نیستی!
استیون جرارد: تاریخ تو را به کدام سو خواهد برد؟
وداع با منصور پورحیدری؛ آن چروکهای عمیق